موسیقی، هنر آن سویتر(1)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
گفتیم تخیل عامل خلاقیت، ابتکار و اختراع انسان است، ولی مبدأ و منشأ آن، وجود و مظاهر آن است. اگرهستی و جلوات آن نباشد، تخیل تعطیل میماند. واقعیت و وجود، منشأ فعالیت و تحریک تخیل است. هیچ ابتکار و خلاقیتی بیوجود وجود (هستی)، به وجود نمیآید. الگو و منشأ خلاقیت، وجود است. در همه هنرها این قابل تصور و تصدیق است و مناقشهای در آن نیست. به بیان دیگر، هنر که از تقلید شروع میشود، چه را تقلید میکند؟ با این سؤال، بیتطویل در چون و چرا، مییابیم و تصدیق میکنیم که الگویی برای تقلید باید. بیالگو و نمونه، چگونه تقلید ممکن است و اصلاً میتوان؟! تقلید یعنی پیروی و متابعت. پیروی یعنی چیزی را دنبال کردن و در دنبال آن بودن. اینجا دنبال کردن یعنی نعل بالنعل، نه یعنی جستوجو. یعنی دنبال الگو رفتن، نه دنبال الگو بودن. در دومی، تجسس، جستوجو و فعالیت مشاهده میشود ولی در اولی، انفعال و تأثر. مقلِّد، تحت تأثیر مُقَلَد است! مقلِد، مُقلَد (الگو) را تقلید میکند. یعنی آن را تکرار میکند. پس در تقلید دو امر مهم و برجسته است: 1- الگو و منشأ 2- تکرار و پیروی. هنر 1- وجود (طبیعت...) و هستی را الگوی خود دارد و بیوجود آن، وجود نمییابد2- الگوی خود را تقلید و تکرار میکند 3- پس هنر پیرو وجود و در تبعیت از آن است! حقیقت هنر، همین است که به شکوه و عظمت وجود درآید و این بیتأمل، درنگ و اندیشه در وجود، میسر نمیشود. خلاقیت در هنر 1- به تقلید هر چه بهتر و قویتر از وجود 2- و عرضه چیزی علاوه برآن گفته می شود، تا جایی که گاهی دومی، معنای منحصر هنر را تصاحب میکند. هنر، معادل به آن دانسته میشود و نوگویی و نوپویی، گوهر هنر به حساب میآید، اما مگر بیتقلید میتوان نو گفت و نو جست؟! هیچ تولدی بیوالدین، صورت نمیگیرد. هیچ خرقی بیعادت تحقق نمیشود؛ باید عادتی باشد تا خرق آن رخ دهد. پس قبل از اینکه خرقی رخ دهد، عادت وجود دارد و عادت، رفتار مکرر مُقلد است، یعنی الگویی هست که تکرار و تقلید میشود و مگر هنر، تاریخی غیر از این دارد؟! کدام زمینه ازهنر، تکرار و تقلید چیزی نیست؟! در چه نوعی از هنر، تکرار موضوعی و تقلید از آن صورت نگرفته؟! اولاً همه مواد و مصالح همه هنرها در وجود و هستی، وجود دارد. ثانیاً موضوعی درهمه آنها تکرار و تقلید میشود. در هنرهای تجسمی، رنگها و حجمها. در هنرهای نمایشی، وقایع و رخدادها. در موسیقی، صداها و نواها. آیا موردی به غیر از موارد فوق میتوان یافت که در هنرها باشد؟! همه موارد فوق عبارت است از تکرار و تقلید. اگر شما الگویی را تکرار کنید، آن را تقلید کردهاید. آیا به راستی تقلید به غیر تکراراست؟! پس ارسطو علیه الرحمه، به راستی و درستی، تقلید را جزو ذاتی هنر، دید و نمایاند اما هر قدر از وجود و هستی تقلید کنی، عین آن نمیشود. وجود، تکرارشدنی نیست. وجود، قابل تقلید نیست. ما و همه هنرمندان که جزو وجود هستیم و موجود، نمی توانیم آن را عین آن تقلید و تکرار کنیم. البته تقلید و تکرار میکنیم ولی عین آن نمیشود. هنر، همین تقلید و تکرار ما است از وجود و هستی. این سعی و تلاش ما، هنر است و هنر نام دارد، اما وجود نیست. هنر اگر میتوانست عین وجود باشد، دیگر هنر نام نداشت. وجود، هنر انسان نیست.هنر خدا است و هنر، سعی انسان است برای تشبه به وجود و فرصتی است که خدا و خالق وجود، برای انسان جهت تشبهش به وجود، فراهم آورده است. وجود، تکرار و تقلید نمیشود، یکبار و تنها یکبار رخ میدهد، اما هنر، مشابهت با وجود است که به سبب نقص ذاتیاش، مکرراً تکرار میشود و تکامل در هنر یعنی سعی برای مشابهت بیشتر با وجود. چرا جذابیت، ذاتی هنر است؟! برای اینکه در ذات هنر، تشبه به عینیت خوابیده است. اگر سعی برای مشابهت بیشتر در هنر قرار دارد، به خاطر این است که وجود، الگوی آن است و میخواهد آن شود، بلکه با جسارت بیشتر، فراتر از آن.