«رهایم کن» سریالی که ارزش دیدن دارد
حمید ناصری
منتقد
هفته گذشته سومین قسمت سریال «رهایم کن» ساخته شهرام شاهحسینی پخش شد و به نظر میرسد این سریال شاهحسینی هم که پیش از این تجربه ساخت «میخواهم زنده بمانم» را در نمایش خانگی داشت با اقبال گستردهای مواجه شده و الحق باید گفت که در میان سریالهای ایرانی، سریالی است خاص با قصهای درست و پرداخت مناسب که مخاطب را با خود به دل قصهای میکشد که بازیگرانی شناختهشده آن را در بستری داستانی پیش میبرند. بهلبه قول علی نعیمی منتقد سینما که در یادداشتی به تحلیل سریال پرداخته «شاهحسینی از همان قسمت اول نشان داد که اشراف و تسلط کاملی بر فضاسازی آثارش در دهههای مختلف تاریخ معاصر دارد و نشانهها و تمرکز روی المانهای دهه ۵۰ خورشیدی باعث شد که بستر روایی داستان به خوبی روی آن سوار شود.» همین نکتهای که نعیمی به آن اشاره میکند از آندست خصوصیتهایی است که امید دنبال کردن درامی را میدهد که کارگردان به پستی و بلندیها و ظرفیتهای زمانی و مکانی آن آشناست و هر کارگردانی اگر چنین فرصتی را برای خلق قصهای درخور توجه از دست بدهد، بهنظر سختترین کار ممکن را انجام خواهد داد. داستان با شروع یا به قول سینماییها سیلی خوبی شروع میشود و بعد کمکم به سمت شخصیتهایی میرویم که قرار است داستانی را با هم پیش ببرند و اگر چه شاید کمی سخت و دیر بشود دایره روابطشان را با هم تشخیص داد اما همه آنها میخواهند خبری یا بخوانید قصهای عجیب و پیچیده را برایمان تعریف کنند. داستان از این قرار است که در خانوادهای خانزاده و ملاک و معدندار اتفاقی میافتد که این اتفاق با اتفاقات دیگر در هم میپیچند و نه فقط این خانواده که جامعه این روستا را دستخوش اتفاقاتی میکنند که من طوفان اولش را در سه قسمت اول میبینم. اینکه میگوییم سریال شروع خوب و به اندازهای دارد به این دلیل است که سریال طبق الگویی استاندارد پیش میرود و قصه آنقدر خود را پرکشش نشان میدهد که کارگردان تنها مسئولیت درست به تصویر کشیدن قصه را روی دوش خود حس میکند و نه هر کار اضافهای که این داستان را با چالش و گرهای غیر لازم درگیر کند. اصغر علی روستایی یکی دیگر از منتقدان سینما در «فیلموشات» درباره کارگردانی شهرام شاهحسینی مینویسد: «شاهحسینی دنبال هیچ گزاره بزرگنمایی شدهای نیست و میداند قصهاش آنقدر پتانسیل دارد که میتواند تمام بار آنچه اصولاً از بیرون به کار تزریق میشود و مرعوبکننده است را یکتنه به دوش میکشد و این همان چیزیاست که سالهاست دربارهاش مینویسند؛ یعنی کمبود قصه و سناریویی خوب و حالا شاهحسینی چنین سناریویی دارد و درست دارد آن را پیش میبرد.باید منتظر ماند و دید در قسمتهای بعدی هم این کارگردان این رویه را درست پیش میبرد یا مثل برخی سریالها، بعداز چند قسمت مخاطب را با غش کردن به سمت قصههای تکراری یا از ریتم افتادن قصه و روایت، ناامید میکند.