هنر، تجسم جهان ذهن

محسن نفر
آهنگساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی


هنر، تجسم وعینیت جهان ذهن است. هنرمند، همه تخیلات و تصورات خود را به عینیت تبدیل می‌کند! آنچه را می‌اندیشد، احساس می‌کند و نیز هیجاناتش! برای انتقال از ذهن به عین، آدمی به داستان سرایی و قصه گویی روی آورد و قصه و داستان، اولین مظاهر انتقال ذهن به عین بود. در اینجا، تخیل، باید با کلام و الفاظ بروز می‌کرد! این اولین مرحله‌ای بود که بشر می‌توانست جهان ذهن خود را، تعین بخشد. کسی در این مرحله موفق‌تر بود که 1- تخیل قوی‌تری داشته باشد 2- سخن و کلام در کام و نزدش، رام و جاری و روان باشد. رکن دوم، وجه تمایز هنرمند یا مستعد هنر، با غیر او به شمار می‌رفته است. زیرا مردمان همه، کم و بیش از قوه تخیل و خیال پردازی برخوردارند. تنها کسانی قادر به بروز و ظهور تخیلات خود هستند و بودند، که در میان آنها قادرترو مسلط‌‌تر به زبان باشند و این مشروط به سخن دانی و محرمیت‌شان با کلام بود.
باید انس بیشتری با سخن و تسلط ویژه‌ای در ابراز و بیان آن داشته باشند و در میان ایشان، کسانی موفق ترند که تخیلشان فعال‌تر و روشن‌تر است. پس در این جا یک دور، مشهود است. 1- برای داستان سرایی باید تسلط به کلام داشت 2- داستانی جذاب‌تر و دلنشین‌تر است که از تخیل قوی برخاسته باشد. یعنی داستان خوب، آن است که متکی به تخیل قوی باشد و تخیل قوی آن گاه به ظهور می‌رسد که زبان، مهار سخن و کلام باشد. یعنی تخیل به زبان آید و زبان، مسخّر کلام باشد. این اولین گام در عرصه هنر و اعیان جهان درون و ذهن بوده است! گام‌های بعدی، ورود در عرصه‌های دیگر هنر است. نقاشی(حکاکی) و ترسیم تخیل برسطح و غار و دیوار، گام دیگری از این عرضه و ابراز بوده است. دراین مرتبه، شخص باید از مهارت‌های نقش و صورتگری بهره مند می‌بود. بنابراین زبان و کلام، نقش خود را در ترسیم تخیل، به دست و ابزار نقش بندی و صورتگری می‌سپرد و هر قدر داستان پرداز و قصه گو بر کلام و سخن ماهر است او باید دستان توانا و سحرانگیزی داشته باشد تا تخیل، هرچه بهتر و مؤثرتر نقش بندد و نقش یابد! فاصله خیال پردازی و تخیل قصه گو با نقاش، البته فاصله قابل توجهی است.
سطح خیال پردازی بر قصه با سطح آن بر نقش، متفاوت است. نقاش، بسیار وابسته‌تر به واقعیت و هستی است. اگرچه بازنمایی و خلاقیت، در اثر او هویدا است. ولی بی‌واقعیت، نقشی از ذهن بروز نمی‌کند! خلاقیت براساس واقعیت و متکی به آن به ظهور می‌رسد. نقش‌های خیالی و مِن عندی، تصرف بر نقش‌های واقعی است! اما در قصه، می توان هر چه بیشتر از واقعیت دور شد و به تخیل، نقش و نگار بیشتری زد! خیال را عرصه جولان کرد و تا بی‌کران خیال پردازی، به پیش رفت! از همین روی است که پایان هر قصه جذاب و دلنشینی، عبارت: «این حرف‌ها فقط تو قصه هاست» شنیده می‌شود و عبارت بعدی، آرزویی است که به گوش می‌رسد: «کاش واقعیت داشت»! اما در نقش و نقش بندی، درخیال پردازانه‌ترین نوعش، صورت‌های واقعی و خارجی، بازهم جلوه و ظهور دارند و قابل تشخیص و شناسایی اند. تا جایی که اگر در هنرهای تجسمی، مرز میان نقش و واقعیت از میان رود، همانجاست که نقاش براساس قصه نقش زند و تخیلِ قصه گو را صورتگری کند. این مسابقه همیشگی و ابدی میان هنرهای کلامی (شعر، داستان) و تجسمی، البته با جلوداری قصه (به لحاظ تخیل و خیال پردازی) تاجایی پیش می‌رود که عرصه به موسیقی می‌رسد.موسیقی، مرزی است آن سوی‌تر از قصه و نقش.موسیقی، جادویی است که هیچ یک از هنرهای دیگر نیست ولی هنرهای دیگر، با آن سَرُ وِسرّی دارند و رازهای خود را بر آن می‌یابند!

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و چهل و پنج
 - شماره هشت هزار و صد و چهل و پنج - ۱۶ اسفند ۱۴۰۱