ماجراهای خانم آقای او
قُبُل منقل نوروز
ریحانه ابراهیمزادگان
شاعر و طنز پرداز
صبح عزم کردیم یک دوری توی این ماسماسک وامانده بزنیم، فکر و خیال از سرمان بپرد. اسفند که میرسد آدم بیخود و بیجهت دلشوره گرفته هول و ولای دوندگی و بگذار بردار و بشور بساب و بخر بچین عارض میشود. پیجو نشده از همهمه نقل نوروز و هفت سین به سرگدا فتادیم. خلقالله زندگی واگذاشته دوره افتادهاند به گز کردن بازار و ابتیاع قُبُل-نتقل نوروز و سور و سات عید؛ لکن دست از پست و استوری و توئیت و هکذا برنداشته متصل گزارش کار ارائه میکنند مبادا از چند و چون خرید و احوالاتشان بیخبر بمانیم چه ابتیاع کردهاند و چه رنگ پسندیدهاند و چه مدل هفت سینی میچینند و...
بلاگر جماعت کانهو دستفروشهای مترو، متصل محصولات دکانها تبلیغ کرده حکماً پول خوبی به جیب زده شب عیدی کار و بارشان سکهتر از دکان دارهاست.
حاق بلاگرها یکی به گمانمان خوش سلیقه و معقول و به قاعده آمد. رفته بود دکان کاسه بشقاب فروشی. کاسههای کوچک ابتیاع کرده بود به جهت سفره هفت سین. خوشمان آمد. رفتیم ببینیم چه دارد بلکم چندتایی بخریم صفایی به هفت سینمان بدهیم. آدرس داد به ضرب انگشت مبارک هدایت شدیم به سایت دکانشان. اولش یک آینه شمعدانی دیدیم هم قیمت اتول آقای او. واماندیم از حیرت. گفتیم لابد آینه شمعدان گران شده چه خبر داریم از قیمتش. ندید گرفته رفتیم سراغ کاسه بشقاب ظریف و صغیر که یک هفت سین جمع و جور بچینیم. متصل قیمت رؤیت کرده پلک میزدیم. فکری بودیم حکماً نور این ماسماسک دید چشممان ضعیف کرده ریال و تومن ملتفتمان نمیشود، لکن خطا ندیده بودیم. قیمت یک کاسه به قاعده کاسه ترشی با حقوق یک ماه یک کارمند برابر بود. یاللعجب! مانده بودیم پول توی جیب ملت اضافه کرده یا این قماش از نسوان عقل از سرشان رفته یا بلاگر جماعت رسالتشان عادیسازی این قسم تجملات است.
ماسبق، زنیت نسوان به نظافت و طهارت منزل و سلیقه سامان اسباب و گنجه و قالیچه و بزم و ضیافت نوروز بود. خانه تکانی میکردند شیرینی میپختند. تخم مرغ به زعفران و اسفناج و پوست انار ملون میکردند. سبزه میانداختند. منسوجات ابتیاع کرده البسه اهل منزل دستدوز میکردند. فی الحال پول بیزبان شوهر به کاسه بشقاب چند میلیونی بسمل کرده ادعای سلیقه دارند.
رنگ و روی شهر و خیابان به همین زنیت نسوان بود. قالی و قالیچه به ضرب پارو و پاکوب و جارو طهارت میدادند پهن میکردند صدر دیوار. کوچه از نیمچه فرش صدر دیوارها ملون میشد. پس هر پنجره یک سینی سبزه قد میکشید. عطر شیرینی از در خانهها به مشام میرسید.
فیالحال رنجه طبخ شیرینی و طهارت قالی و نظافت منزل و سبزه هفت سین به گردن قناد و قالیشویی و کارگر و دستفروش افتاده مایهاش پول بیزبان است.
ما که زنیتمان شهره خاص و عام است باید توفیر کنیم. فکری شدیم شیرینی عید طبخ کنیم نسوان ببینند درس بگیرند کاهلی و تسامح رها کرده زنیت به خرج داده رنگ و روی خانه به تجملات نو نکنند.