فرصتی جدید روبهروی مدیران فرهنگی
محمدحسن موحدی
کارشناس فرهنگی
جمله مشهوری هست که «تحریمها فقط تهدید نیست، فرصت هم هست.» شاید تحریم جشنواره فجر توسط برخی از اهالی سینما از نظر گروهی تهدید به نظر برسد، اما در دل این تهدید، فرصت پوستاندازی دوباره سینما فراهم میشود. این پوستاندازی میتواند در همه سطوح اتفاق بیفتد. از فیلمسازانی که تا به حال در حاشیه کار میکردند و کمتر در متن ماجرای جشنوارهها بودند، تا مخاطبینی که سالها است با سینما و فیلمهای سینما قهر کردهاند و به آنجا نمیروند.
حالا که فرصت چنین پوستاندازیای فراهم شده است، نکاتی هست که سالها است در سیاستهای مختلف ما مغفول مانده و باید آن را مغتنم شمرد. اول اینکه برای سیاستهای فرهنگی نیاز به استراتژی و راهبرد است. شاید روی کاغذ برای بسیاری از چیزها راهبرد وجود داشته باشد، اما در میدان عمل اتفاقی نمیافتد. سالها است با تغییرات سیاسی در مدیریتهای فرهنگی، حتی مضامین، کارگردانان، نویسندگان و حتی جوایز جشنوارهها تغییر میکند. این رویکرد شاید فوایدی داشته باشد، اما باعث نمیشود رؤیای فرد ایرانی بخصوص در سینما رقم بخورد. دوم اینکه از اتفاق به وجود آمده میتوان استفاده کرد و الگوهای جدیدی در فضای فرهنگی کشور بخصوص در فضای سینما تعریف نمود؛ الگوهایی که از بستر فرهنگ اسلامی-ایرانی بیرون آمده باشد و جامعه خود را در آینه چنین الگوهایی ببیند. چند سال پیش در مصاحبهای که با یکی از کارگردانان سینما داشتم، وقتی درباره وضعیت فیلمها از او پرسیدم تعریف عجیبی داشت. او معتقد بود فیلمهای ایرانی با شکستن چهارچوبها، مخاطبین خود را به سینما میکشند. این بدین معنا است که افراد برای آن پای فیلمها نمینشینند که خود را در داستان فیلم پیدا کنند، بلکه به خاطر سنتشکنی نقش بیننده را بازی میکنند؛ اما حالا با تغییر الگو میتوان نقش مخاطبین را هم تغییر داد. اگر تا به حال اکثر فیلمهای سینمای ایران مدل پزشکی را دنبال میکردند و با نشان دادن آسیبهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... سعی داشتند آنها را به مخاطبین و مسئولان نمایش دهند، اما حالا میتوان این چهارچوب را به سمتی برد که اولاً فیلمها نمایشدهنده زندگی واقعی مردم باشند و مخاطب با خود فکر کند که در دل سینما جای دارد و ثانیاً سعی داشته باشند در کنار مطرح کردن آسیبهای اجتماعی، صفات مثبت انسانی را هم بیدار کنند، همچنین با نشان دادن سفر قهرمان، مخاطبین را به سمت آرمانها و رؤیاها دعوت کنند. شاید برخی با موضوع پرداختن به صفات مثبت انسانی و نقش قهرمان موافق نباشند، چراکه میگویند جریانات سینما از دل مشکلات جامعه و نگرههای مردم استخراج میشود، اما به نظر میرسد افتادن در چرخه منفی مشکلات، وضعیت جامعه را تغییر نخواهد داد. شاید یک فیلم نتواند ذائقهسازی کرده و رویکرد رفتاری آدمها را تغییر دهد اما اگر فیلمهای پرتکراری در فضای قهرمانسازی و نگرشهای امیدوارانه به فضای زندگی ساخته شود، فکر، هیجان و رفتار آدمی را در جهت بازی قهرمانانه پرورش داده و همین موضوع چرخه منفی آسیب را تغییر میدهد. شاید پذیرش چنین موضوعی سخت باشد و افراد بگویند با شرایط فشارهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و... ساخت چنین فیلمهایی مشکل به نظر میرسد، اما باید این چرخه را از نو بازسازی کرد.
نکته مهم دیگری که سالها مغفول تمامی سیاستها بخصوص سیاستهای فرهنگی است، موضوع سنجش اثر محصولات فرهنگی است. سالها است محصولات فرهنگی بدون کمترین مخاطبسنجی تولید میشوند و نه تنها روی مخاطبین اثر مطلوب خود را نمیگذارند، بلکه باعث فاصلهگذاری آنها میشوند. به علاوه آنکه نمیدانیم آثاری که مخاطبین خود را درگیر میکنند، آیا کوچکترین تغییری در نگرشها، احساسات و رفتارهای آنها ایجاد میکنند یا خیر؟! هر چند طی این سالها مقالاتی پراکنده در این موضوعات حاصل شده است، اما مطالعات منسجم با رویکردی کاربردی وجود ندارد و همین موضوع باعث میشود تولید آثار فرهنگی بخصوص در سینما – که کلید پیشرفت کشور است- دچار ضعف شود و مخاطبین با آن همراهی کمتری نشان دهند.