حیف کوزه
حسام آبنوس
روزنامهنگار
حیف کوزه است که بخواهیم شعار «هنر را سیاسی نکنید» را درِ آن بگذاریم و آبش را بخوریم. فکر نکنید میخواهم درباره جایزه گرمی و اتفاقات مرتبط با آن حرف بزنم. بلکه میخواهم درباره ادبیات حرف بزنم. حتماً از خودتان و اگر دستتان به من برسد از من، سؤال میکنید پس حرف حسابت چیست؟
این روزها دارم یک کتابی میخوانم از یک نویسنده برگزیده جایزه نوبل ادبیات. رمانی که مترجم مشهوری آن را ترجمه کرده و چه خوب هم ترجمه کرده است. از زمانی که این نویسنده برنده نوبل ادبیات شده نیز این کتاب به دلایل مختلف که نوبل بردن نویسندهاش یکی از دلایل آن است بارها معرفی شده و دربارهاش حرف زده شده و به ظرافت و زاویه نگاه نویسنده و جزئیات کتاب بارها پرداخته شده ولی تا قبل از اینکه خودم بخوانم با این نکته مواجه نشده بودم. چه نکتهای؟ اینکه نویسنده خیلی ریز و زیبا انگلیسیها را طرفدار عدالت و بشریت نشان میدهد که برای گسترش آن تلاش میکنند در مقابل امریکاییها را انسانهای دو دوزهباز معرفی میکند. اینکه به سابقه قرنها استعمار و استثمار انگلیسیها اشاره نشود (طبیعی است که اشاره نشود) و طوری روایت کنی که انگار این بندگان خدا هیچ نقشی در بدبختی ملتهای جهان نداشتند و اگر سالها کشورهای مختلف را چاپیدهاند و سرزمینهای مختلف را دستخوش رنج و بدبختی کردهاند هم در راستای عدالتگستری نهفته در روح بریتانیایی بوده است.
این نکته که باید بهعنوان یکی از مضامین موجود در کتاب از آن یاد کرد، همان چیزی است که توجهم را جلب کرده بود. اینکه بارها درباره این کتاب حرف زده شده ولی اشارهای به این نکات نمیشود نشان میدهد ما اسیر همان شعار مشهوریم که بالا به آن اشاره کردم. شعاری که حیف است در کوزه بگذاریم. این اتفاق چندمرتبه دیگر هم برایم تکرار شده بود ولی سعی میکردم خودم را قانع کنم که شاید به چشم خواننده یا کسانی که درباره آن کتابها حرف میزنند نیامده باشد ولی هر چه تعداد این دفعات زیادتر شد حس کردم ماجرا چیز دیگری است. مثلاً در کتاب دیگری که مسائل ضدامریکایی موج میزند از سوی خوانندگان هیچ اشارهای به آنها نشده حتی در یک واکنش جالب از سوی کاربر خارجی یکی از شبکههای اجتماعی خواندم که نوشته شده بود: «این کتاب در میان مخاطب عربزبان بسیار پرطرفدار است» (شباهت رسمالخط زبان فارسی به زبان عربی موجب چنین قضاوتی بود) و این نشان میدهد کتاب یک نویسنده مشهور که در آن سویههای ضدامریکایی دارد در جوامع غربی برجسته نمیشود و شهروند آن جوامع بابت اقبال مخاطبان اظهار شگفتی میکند. هرچند که همین کتاب هم در جامعه ما سویههای فانتزیاش برجسته شده و کمتر به درونمایه آن اشاره شده است.
مواردی از این دست در عالم کتاب کم نیست ولی خب قرار است با آثار برخورد سیاسی نداشته باشیم. به قول آقای جورج اورول در داستان «مزرعه حیوانات»، «همه با هم برابرند، اما بعضیها برابرترند»؛ در واقع اگر غرب و دوستانش بخواهند برخورد سیاسی کنند ایراد ندارد، این ما هستیم که چنین اجازهای نداریم و سریع با جمله «هنر را سیاسی نکنید» مواجه میشویم!