روایت چیست و با ما چه میکند؟
آزاده جهاناحمدی
منتقد ادبی
روایت چیست و با ما چه میکند؟
تعریف دقیق، جامع، مانع و شفافی از روایت در ادبیات فارسی نداریم. آنچه که تحت عنوان تعریف روایت مطرح میشود، ترجمه از آثار غیرفارسی است که معادلیابی برای آن گاهی با دشواری همراه است. مبنای بنیادین در این نویسه کوتاه این است که هرگونه داستانگون را از این دایره بیرون کرده و متمرکز باشد بر آنچه تحت روایت در فضای ادبیات ایران منتشر میشود.
در این میان گریزی نداریم جز اینکه بصراحت اعلام کنیم ما هنوز نتوانستهایم به نسبت مشخصی بین داستان و روایت برسیم. همان طور که نسبت روشنی میان روایت و خاطره و تجربه زیسته نداریم. گاهی رسمی و گاهی تلویحی به همه اینها میگویم روایت. به گمانم اگر در این زمان تکلیف تعریف، مفهوم و مصادیق روایت را روشن نکنیم چه بسا در آینده بسیار بیشتر و آشفتهتر از امروز کتابهای خاطره و زندگینامه را تحت عنوان روایت به خوردمان بدهند و بعدها دیگر اصلاً نتوانیم در عالم ادبیات فارسی از روایت واقعی بگوییم و بشنویم. مخاطره تثبیت یک شبهگونه معیوب تحت عنوان روایت بسیار محتمل است. از اینرو ورود جدی منتقدین ادبی، نویسندگان و ناشرین علاقهمند به روایت برای آشکار ساختن یک توصیف تیزنگر لازم مینماید.
آنچه تجربه زیسته ما در لحظه و از هستی میتواند داشته باشد؛ احساسی کاملاً درونی، شخصی و شهودی که غیرقابل انتقال مینماید، اما قرار دادن آن در زنجیره روایی امور دیگر، به ما این امکان را میدهد تا با آنچه در لحظه تجربه کردهایم، فاصله بگیریم و آن را با واژههایی که به شکل بالقوه قابل دسترس برای دیگران هستند، تفسیر کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم. درواقع برای فهم آنچه در لحظه به مثابه تجربه زیسته بر ما میگذرد و یا دادن قالب و فرمول به آنچه در لحظه احساس میکنیم، ما آن امر زیسته تجربی را در زنجیره روایی وارد میکنیم، همین عمل ساده روایت کردن، ما را از سیطره آن امر زیسته رها میکند و در بطن امر قابل فهم مستقر میسازد.
آنچه که خاطره و تجربه زیسته را تبدیل به روایت میکند، نفوذ نوشتار است به لایههای عمیق زندگی، هستی و انسان و از این مسیر است که روابط انسان با ساحات گوناگون معنادار میشود. مقوم روایت ایجاد تکانه در مخاطب برای گشودن نظرگاه جدید است. اما آنچه میبینیم روند عادی تجربیات نویسندگان است که تحتعنوان روایت در مسیر خط زمان نوشته و به عنوان روایت منتشر میشود.
اگر روایت ایرانی میخواهید سراغ کتاب رنجینکمان غلامرضا طریقی بروید. طریقی در مجلات بارها اقدام به نوشتن روایت کرده بود. در همان نوشتارهای کوتاه نشان داده بود که به شکل غریزی روایتنویس است و اتفاقاً در این روایتنویسی با مهارتی که باز هم بیشتر شهودی است تا تکنیکی، قدرت عبور از نگاه شاعری و راهیابی به بستر ژرف زندگی را دارد. در روایت یازدهم همین کتاب رنجینکمان بدون خودنمایی در افسار گرفتن از کلمات، داغ دیدن یک مادر و پیرشدن ناگهانیاش را بدون هیجان اما بشدت تکاندهنده روایت میکند.