مقصر کیست؛ غرب، شرق یا سازمان ملل؟
جهان در معرض طوفانهایی عظیم
اندرو شنگ و یائو گنگ
کارشناسان اقتصادی آسیا
مترجم: وصال روحانی
آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل در اجلاس سالانه اقتصادی جهان موسوم به اجلاس داووس ارزیابی هشداردهندهای را درخصوص وضعیت فعلی اقتصاد دنیا ارائه داد و گفت: «ما با تندبادهای متعددی در جبهههای مختلف اقتصادی رودررو هستیم و به همین سبب به یک همکاری همهجانبه نیازمندیم اما آنچه میبینیم، صرفاً جدایی و تفرق بین نیروهای موجود است.»
نگاهی دقیق به اقتصاد بهمریخته امریکا نشان میدهد، آشفتگیهای موجود محصول خودنمایی کسانی است که میخواهند حجم عظیم کالاهای ضروری برای مردم را روانه بازار کنند اما نمیتوانند و دخالتشان باعث میشود نیروی انبوهسازانی که توان عرضه این اجناس را دارند، به هرز برود.
مشکلات امریکا که با معضلات اروپاییها فرق چندانی ندارد، ایجاد خدشه در روند توزیع مرتب ارزاق عمومی، بالا رفتن چشمگیر بهای تأمین آن به سبب سودجویی خردهفروشان و واسطهها، تنزل اندک اما هر روزه نرخ رشد متوسط کشورها و سپس بهمریختن قواعد نظم جهانی است؛ نظمی که تاچند سال پیش به سبب فعالیت عادی اقتصاد سه کشور چین، امریکا و روسیه حرکت سنتی و ایمن خود را ادامه میداد و جهانیان را کمی تا قسمتی تغذیه میکرد اما از وقتی کاخ سفید شمشیرها را برای چینیها از رو بست تا اقتصاد شکوفای آنها را ساقط کند، دچار یک ایستایی نگرانکننده شد و بسیاری از نرخها را هم غیراصولی ساخته است.
خود بزرگبینی فاقد تعقل
امریکا مدعی است اگر اروپا از درون خاکستر ویرانکننده جنگ جهانی دوم ققنوسوار سربرآورد و اقتصادش از نو جلوهگر شد، به سبب همت و مشارکت این کشور در این روند بازسازی بوده ولی حقیقت چیزی به جز این است. همین امروز هم شکستهای مکرر امریکا مقابل چین در جنگ اقتصادی نابخردانهای که امریکاییها آن را به راه انداختهاند، نشانگر این است که کاخ سفید حتی توانایی مدیریت اقتصاد بیش از حد چند وجهی شده خود را هم ندارد و به تبع آن نمیتواند برای قارههای دیگر مفید باشد. آلمانیها این را از سالها پیش فهمیدند و توفیقشان در راهاندازی موفقترین صنایع سنگین در سطح اروپا محصول همین دانایی و تکیه نکردن به امریکا بود. آنچه گوترش «تفرق بزرگ» نامیده، در روابط اروپای غربی با شرق این قاره قابل مشاهده و حس کردن است اما هرگز نباید مدعی شد هر چه رونق اقتصادی است از جبهه غرب میآید و شرقیها فقط وبال گردن هستند که اگر چنین بود، اقتصاد چین طی دو دهه اخیر این گونه غولآسا نشده و همه مرزها را پشت سر نگذاشته بود. غربیها همیشه کوشیدهاند، آمار بالای تولید خود را در شکلها و صور مختلف انرژی (از نفت تا گاز) نشانه سیاستگذاری بهترشان در قیاس با شرقیها توصیف کنند اما ازیک سو منابع زیرزمینی انرژی در برخی کشورهای غربی اصولاً بیشتر از ملل شرقی است و از جانب دیگر رویکرد شرقیها به فرآوردههای کشاورزی و وسیعسازی زمینهای کشت آن طبعاً به غربیها که به صنایع سنگین بیشتر چشم دارند، این امکان را بخشیده که به منابع عظیمتری از انواع انرژی دست یابند و حاملهای آن را تأمین و روانه بازار کنند. هژمونی امریکا در این زمینه که «ما جریانسازان اصلی اقتصاد جهانیم» نتیجه یک خود بزرگبینی فاقد تعقل و تصوری است که از بن و ریشه اشتباه است.
اصول و راهبردهای فراموش شده
در اروپا توصیف «غرب و شرق» مصداق کمتری دارد و از واژگان «شمال و جنوب» بیشتر استفاده میشود اما جدیدترین موردی که نمایشگر تفاوتهای این دوجبهه دستکم از نظر اهالی این قاره است، در ستیز تقریباً یک ساله روسیه با اوکراین جلوه یافته است. روسیه بهعنوان نماد بزرگ قدرت در شمال پس از مشاهده کمکهای بیکران غرب و شرق و بخصوص کشورهای جنوب اروپا به کییف به قصد قدرت گرفتن لشکر اوکراین و پس زدن سربازان روسی هرکاری را که از دستش برای ایجاد قحطی و گرانی در خصوص صور مختلف انرژی بر میآمده، انجام داده و اگر در 6ماه گذشته قیمت تأمین گاز و نفت در سطح جهان و بویژه کشورهای غربی صعودی خیرهکننده داشته، به همین سبب بوده است.
این گونه قحطیها و فقدان گاز و همچنین گندمی که ماده پایهای بسیاری از اقلام غذایی است، قیمت خرید انواع خوراکها و سایر اجناس عمومی ضروری را هم دستکم سه برابر سابق کرده است.
گوترش درست میگوید که به جای یک «همکاری عمومی نجاتبخش» گونهای از یک جدایی خانمانسوز بین کشورهای صاحب توان تولید انبوه به وجود آمده و بر اثر آن جهان با بحرانی بزرگ و تازه رودررو است اما او با کمحواسی غریبی کمکاری و تساهل سازمان متبوعش در شکلگیری این تفرق را نادیده انگاشته است.
همراهسازی کشورهای صاحب سرمایه به قصد تولید هرچه بیشتر فرآوردههای مختلف حیاتی و حرکت هماهنگ آنها برای آرامسازی محیطهای طوفانزده اقتصادی، وظیفه اول نهادی است که او اداره آن را در دست دارد.
سازمان ملل نه تنها این حرکت گروهی هماهنگ را دستور کار کشورهای بزرگ دچار عارضه تفاخر قرار نداده بلکه بر بیراههرویها و زیادهخواهیهای آنها چشم فروبسته است.
اگر جهان آرامش ندارد و طوفانها پی در پی از راه میرسند، به سبب قصور سازمان ملل در انجام اصول و راهبردهایی است که منشور این نهاد برپایههای آن تنظیم شده است.
منبع: Project Syndicate