لیلی عاج در گفتوگو با «ایران» از تجربه کارگردانی «سرهنگ ثریا» گفت
هیچ چیز در برابر خواسته یک مادر نمیتواند مقاومت کند
نیلوفر ساسانی
روزنامهنگار
لیلی عاج از معدود کارگردانان زن این دوره از جشنواره است. او که چهرهای آشنا برای علاقهمندان تئاتر است با اولین تجربه کارگردانیاش در سینما به چهلویکمین جشنواره فیلم فجر آمده است. «سرهنگ ثریا» روایتی مادرانه از چشم انتظاری زنی با نام ثریا برای دیدن فرزندی است که در بند سازمان مجاهدین خلق در پادگان اشرف قرار دارد. او پیش از این با همین دستمایه نمایش «بابا آدم» را روی صحنه برده بود. ژاله صامتی، وحید آقاپور، حمیدرضا محمدی، دیبا زاهدی و شهروز آقاپور از جمله بازیگران این فیلم هستند. عاج در گفتوگو با «ایران» از کارگردانی «سرهنگ ثریا» گفته است که در ادامه میخوانید.
خانوادههایی که چشم انتظار بازگشت فرزندانشان از اردوگاه اشرف هستند سوژه بکری در سینمای داستانی است. پیش از این مستندهایی با همین موضوع که یکی از آنها هم از آثار اوج است تولید شده بود. از چگونگی شکل گرفتن ایده و بسط داستان بگویید. سوژه با پیشنهاد اوج سراغ شما آمد یا خودتان سراغ این موضوع رفتید؟
سال 99 از طرف انتشارات نمایش برای مجموعه قلم روشن دعوت شدم که هر ساله با ارائه یک کلیدواژه و سوژهای کلی از نمایشنامهنویسها میخواهد دیدگاهشان را در قالب نمایشنامه بنویسند. موضوع کلی آن دوره تاریخ معاصر بود و تأکید شده بود درباره دفاع مقدس نباشد چرا که عنوان دوره قبل جشنواره بوده است. با شنیدن تاریخ معاصر خیلی چیزها از ذهن انسان عبور میکند و از میان این همه، برای من همیشه ماجرای حمله مرصاد پررنگ بود. شاید به این دلیل که پدر و پدربزرگام ساکن گیلانغرب بودند و حمله مرصاد را تجربه کرده بودند و با جزئیات به یاد داشتند و روایتشان از آن واقعه جزو خاطرات کودکیام بود. زاویه نگاهم را یافتم و اتفاقاً طرح هم زدم اما یک مؤلفه من را متوقف کرد. رخدادگاه نمایشنامه یک خانه بود و تمام اتفاقات در خانهای معمولی رخ میداد، دوست داشتم این بار برخلاف تجربههای قبلیام به اصطلاح تئاتریها زمین بازی دیگری، رخدادگاه متفاوتتری و جای دیگری را در جهان نمایش، جستوجو کنم؛ همچنان که در حال تلاش برای پیدا کردن سوژه بودم با عکس چند مادر جلوی درِ اصلی اردوگاه اشرف مواجه شدم. آن عکس همه چیز داشت و به ما میگفت که با قصهای در یک رخدادگاه عجیب مواجه هستیم. بلاتشبیه فکر کردم این قصه چقدر میتواند شبیه نمایشنامۀ «استغاثه پای دیوار بلند شهر» باشد؛ زنانی که پای دیواری استغاثه میکنند و درخواستی دارند. موقعیت خیلی دراماتیک بود و رخدادگاه متفاوتی به نظر میرسید. گویا همه چیز جور شده بود که نوشته شود. طرح خیلی سریع نوشته شد و اسفند 99 با انتشار آن در قالب کتاب نمایشنامه فکر میکردم کارم تمام شده اما سال بعدش رئیس تئاتر شهر، دعوت کرد نمایش آن یعنی«بابا آدم» را اجرا کنیم. همان زمان که نمایش روی صحنه رفت، سیناپس سینماییاش را هم نوشتم و در خانه سینما ثبت کردم چون فکر میکردم خیلی پتانسیل سینمایی شدن را دارد. نمایش روی صحنه بود و همزمان برای ساخت نسخه سینمایی آن دنبال سرمایهگذار میگشتم که در نهایت سازمان سینمایی اوج و آقای جلیل شعبانی پذیرفتند که پای کار باشند و کار را تولید کنند.«بابا آدم» به «سرهنگ ثریا» تبدیل و دوباره پروسه تحقیقات شروع شد. به عراق رفتم و اردوگاه اشرف و استان دیاله که قصه در آن روایت میشود را از نزدیک دیدم. با خیلی از خانوادههایی که فرزندانشان در این روزها در آلبانی هستند از نزدیک گفتوگو کردم.
قلابی که شما را به قصه ثریا عبداللهی وصل کرد چه بود؟
در «بابا آدم» قصه مردانه است و قهرمان و شخصیت اصلی یک مرد بازاری است که پسرش علیرضا جذب سازمان شده و او تمام ثروتش را در استانی در عراق خرج کرده و منتظر است تا پسرش را ببیند. همیشه وقتی نمایش به این دیالوگ همسر او میرسید که «علیرضا مامان من دیگه طاقت ندارم بیا!» در اتاق فرمان متأثر میشدم. مطمئن بودم برای نسخه سینمایی قهرمان قصه حتماً باید یک زن باشد، چون هیچ چیز در برابر خواسته یک مادر نمیتواند مقاومت کند. در میان خانوادههایی که بچههایشان در آلبانی هستند، مورد خانم عبداللهی از همه جذابتر بود، شاید بخشی از این جذابیت بهدلیل کاراکتر فردی خودش بود؛ یک زن سخنور که باهیجان صحبت میکرد و راوی جذابی برای ماجراها بود. گرچه آنچه در «سرهنگ ثریا» میبینید خیلی به ماجرای پسر خانم عبداللهی و دیگر خانوادههایی که با آنها حرف زدیم نزدیک نیست. به نظرم اخلاقی نبود که تمام ریز و درشت زندگی آنها را بیان کنیم. حتی عبداللهی به عامری تبدیل شد و فقط اسم ثریا به عاریت گرفته شد.
بخش اصلی منابع تحقیقاتیتان گفتوگو با همین شخصیتها بود؟
علاوه بر مجموعه چند جلدی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مورد سازمان منافقین چاپ کرده، سوره مهر و برخی انتشارات دیگر هم کتابهایی در گفتوگو با نیروهای جدا شده بعد از حمله امریکا به عراق و سقوط صدام و همچنین در گپ و گفت با خانوادهها منتشر کردهاند. علاوه بر این، خانوادهها بهعنوان منابع شفاهی و مواجهۀ مستقیم با لوکیشن خیلی به من کمک کرد.
یکی از ویژگیهای «سرهنگ ثریا» نوع دیالوگهای آن است چه تمهیدی اندیشیدید که این دیالوگها در بیان شخصیتها درست بنشیند و توی چشم نزند؟
این نوع دیالوگنویسی از عقبه تئاتری من میآید که بعضیها هم آن را نمیپسندند. اگرچه هر دیالوگ خاصی تئاتری نیست چرا که در برخی نمایشنامهها زبان خیلی معمولی است و بعضی وقتها هم به هر دلیلی نمایشنامهنویس دوست دارد کاری با زبان بکند و شاعرانگی به آن بدهد. به شخصه قائل هستم به اینکه آدمهای جهان نمایش خیلی با هم عادی حرف نزنند و در گفتوگو یک بعد دیگری به ماجرا اضافه کنم و این یک سلیقه شخصی است. ثریا عبداللهی ادبیات معمولی خودمان را دارد اما سلیقه من این است که ثریای جهان درام به جای اینکه مثلاً بگوید «بس است ناامید نشوید، جمع کنید برویم یک کاری بکنیم!» بگوید: «دست شکسته کار میکند دل شکسته نه!» ترجیح من این است به جای اینکه به مامانها بگوید «خیلی ضعیف شدیم، الان آسیبپذیرتر هستیم و حتماً بلاهایی هم سر ما میآید و...» بگوید «درخت شکسته، تبرزن زیاد پیدا میکند!» نمیدانم بهعنوان تجربه اول چه بازخوردی در جهان تصویر خواهد داشت اما انتخاب و پسند من این است که در آثار بعدیام هم حرفم را موجز و به زبان استعاره بگویم. گرچه تلاش کردهام متناسب با تنوع شخصیتها، این گوناگونی در گفتار هم حفظ شود.
سکانس تأثیرگذار جدایی کودکان، انتخابی هوشمندانه و تأثیرگذار برای سکانس افتتاحیه فیلم است. فیلم راجع به جدایی و مادران است و در این سکانس نوع دیگری از این جدایی را میبینیم.
خودم نگران این ماجرا بودم که رابطه ارگانیک سکانس افتتاحیه درست درنیاید. ایدهام این بود که یک جدایی مادر ـ فرزندی درونسازمانی را نشان بدهم و بعد جدایی مادر ـ فرزندی بیرونسازمانی را. در همین سکانس به نقل از یکی از نیروهای ردهبالای منافقین میشنویم که خطاب به مادری میگوید بنویس به خاطر جنگ خلیج فارس، درخواست انتقال فرزندم را دادهام. با همین جمله ما به تماشاگر کد میدهیم که اگر برای او جالب شد، سرچ کند و اطلاعات مربوطه را به دست آورد. شبیه تئاتر که بخش زیادی از لذت تئاتر در کشف خود مخاطب است و نمیدانم این چقدر در سینما جواب بدهد؟ به امید اینکه دچار خطای الکنگویی نشوم. ایدهام این بود که کد بدهم و در روزگار امروز رسانه مخاطب در حین اینکه دنبال بلیت و صندلی میگردد سرچ کند و اطلاعات اردوگاه اشرف را ببیند تا نیاز نباشد من دوباره توضیح بدهم اردوگاه اشرف کجاست؟ قرار نبود، ویکیپدیا باشم؛ بنابراین سکانس اول خیلی موجز شد. امیدوارم رابطه منطقی از آن درآمده باشد.
«سرهنگ ثریا» در عین تصویر همدلیبرانگیز با این خانوادهها برای تصویر عمق فاجعه به صحنههای پرسوز و آه متوسل نشده است. فیلم گاهی لحن حماسی میگیرد، طنز و... دارد و در مجموع تلاش کردهاید این توازن را حفظ کنید. چقدر این اتمسفر برآمده از فضایی است که خودتان از گفتوگو با خانوادهها تجربه کردید و چقدر خودخواسته پرهیز کردهاید از اینکه بیان مظلومیت این مادران و خانوادهها به ترحم و حقارت نکشد؟
اولین باری که ثریا عبداللهی من را بهعنوان میهمان به منزلش پذیرفت، جمله جالبی به من گفت، گفت که هیچ کسی ما را دوست ندارد، نه این طرفیها و نه آن طرفیها. این طرفیها به ما میگویند مادر منافق، آن طرفیها و رجویها سایه ما را با تیر میزنند! جمله «هیچ کسی ما را دوست ندارد»، کلیدواژه مهمی بود. فهمیدم او به این دلسوزی نیاز ندارد، به شنیده شدن احتیاج دارد. تلاشم این بود که نه نگاه جانبدارانه عجیب و غریب افراطی داشته باشم و نه بار عاطفی آن را کم کنم. خط مرز باریک و سختی بود.
ثریا عبداللهی زنی فعال و کنشگر است و جای چنین شخصیتهای زنی در سینمای ایران خالی است. در دورهای سینمای داستانی بدون توجه به حضور تأثیرگذار زنان در عرصههای مختلف اغلب قصه زندگی زنانی را روایت کرده که در جدال با شرایط برآمده از فرهنگ مسلط بر مناسبات اجتماعی کم آوردهاند؛ زنانی که گاهی مظلومیتشان آنقدر پررنگ میشود که مخاطب دلزده میشود. قصه ثریا عبداللهی اما راوی زنی است که مقهور شرایط نشده و برای تغییر آن میجنگد؛ چنانچه در دیالوگ پایانی از او به تکرار میشنویم که «این راه با گریه باز نمیشه». خودتان جای چنین زنان فعال و کنشگری را در سینمای ایران خالی میدیدید؟
«این راه با گریه باز نمیشه» را خیلی دوست دارم چون فکر میکنم مادر ایرانی مادری است که میگوید با گریه و زاری هیچ چیزی درست نمیشود. مثل شما رصد دقیقی در مورد قهرمان زن در سینما نداشتهام که پرداختن به چنین شخصیت زنی انتخابی آگاهانه برای پر کردن جای خالی او در سینما باشد. بخش زیادی از آن قدرتی که شما از آن صحبت میکنید به درک ژاله صامتی از سرهنگ ثریا برمیگردد. او هم در لباس ثریا چیزهای زیادی به قصه و شخصیت اضافه کرد. ژاله صامتی انتخاب اول و آخر من بود، خیلیها میگفتند با دیدن ژاله صامتی و گفتن یک دیالوگ همه یاد «زیرخاکی» میافتند که خیلی از ثریا فاصله دارد. من هم میگفتم که من یک مادر ایرانی لازم دارم بدون اینکه نمایی از یک مادر اَنتلکت یا مادرپیر و بیدست و پا باشد. او خیلی با کاراکتر ثریا همراه و همدل بود و در صحنههای سخت هرگز غُر نزد. به نظرم ژاله صامتی علاوه بر اینکه بازیگر خیلی درخشانی است، انسان درجه یکی است. به دوران تولید که نگاه میکنم من یک گروه درخشان پشت و جلوی دوربین داشتم. از تمام گروه همدل «سرهنگ ثریا» که در سرما و شرایط سخت همراه بودند تشکر میکنم.