مخاطب انتزاعی

سعید فلاح‌فر
پژوهشگر هنر
باور این نکته شاید امروزه کمی دشوار باشد که آنچه به‌عنوان هنر هر روزگار شناخته می‌شود، در آغاز پدیده‌ای مستقل و تنها بوده است. به این معنی که حتی هنرمند هم در واقعیت مجزای از هنر تعریف می‌شده است. این رابطه را نباید با آنچه در هنر معاصر تحت نظریه «مرگ مؤلف» تعبیر می‌شود، اشتباه گرفت. در گذرگاه تاریخی هنر، همیشه این اثر هنری بوده که مورد نظر بوده یا تحسین و نقد می‌شده است. بخصوص در فرهنگ شرقی ایران، خالق اثر هنری گاهی حتی خود را فراتر از یک واسطه برای انتقال یک اثر هنری از ماوراء به جهان نمی‌دانسته است. هنر چنان فرازمینی فرض می‌شده که خلق آن از نفس خاکی و محدود انسانی برنمی‌آمد. چنین هنری مجزای از عالم زمینی و والاتر از خالق حقیر انسانی دیده می‌شد. چندان رایج نبود که وقتی به اثر هنری نگاه می‌کردند، برای فهم و درک آن یا برای دریافت اصول زیبایی شناختی آن به شخص هنرمند یا سایر آثار مشابه هنری او توجهی نشان دهند. اثر هنری خود به تنهایی بار همه این عوامل و عناصر را به دوش می‌کشید. بویژه چنین اثر هنری می‌توانست صاحب یک احساس و معنای ثابت و همیشگی باشد. احساس و معنایی که مستقل از زمان و مکان و فضا و مخاطب داشت و تغییر هیچ کدام از این جزئیات دلیلی برای تغییر جان‌مایه اثر نمی‌شد. بسیاری از آثار و بقایای باستان شناسی موجود در موزه‌ها که اصلی‌ترین منبع مطالعات تاریخ هنر محسوب می‌شوند، در زمان ساخت به‌عنوان اثر هنری خلق نشده‌اند. بسیاری دیگر از آثار هنری هم یا فاقد امضای هنرمندند یا با عباراتی مثل الاحقر و مانند آن امضا شده‌اند.
مواجهات امروزی ما با هنر معاصر چنان بدیهی می‌نماید که فرض چنین جایگاهی برای هنر برای مخاطب امروزی، دور از ذهن می‌نماید و شاید چنین نگاهی در مظان اتهام به طرح فرضیات انتزاعی قرار بگیرد. پس این سؤال پیش می‌آید که مگر هنر امروزی چگونه مشخصاتی دارد و چطور به چشم می‌آید؟
آنچه در حال حاضر توقع داریم، حداقل شامل سه وجه اصلی هنرمند، اثر هنری و مخاطب است. تفسیر و فهم هر اثر هنری می‌تواند منوط به شناخت و سوابق هنرمند و چگونگی برداشت و قرائت مخاطب از اثر باشد. اینکه هنرمند حائز چه نوع جهان بینی و تجارب هنری است، مستقیماً در سرنوشت اثر هنری مؤثر است. فارغ از الزامات تاریخی و تجاری، امضای هنرمند روی کار مرجع تحلیل و فهم اثر خواهد بود. مخاطب هم حقی در تکمیل بسته هنری خلق شده دارد. (جایی که مفهوم نظریه مرگ مؤلف قابل طرح خواهد بود و متفاوت از آن بحث اولیه است.) به عبارتی آن مفهوم ثابت اثر هنری در حضور مخاطب‌های مختلف دچار تغییر خواهد شد. پس از آن نوبت به ورود مؤثر منتقد هنری، فضا و شیوه ارائه خواهد رسید. منتقدین هنری ضلع چهارم بسته هنری را تشکیل می‌دهند و می‌توانند با تبیین نکاتی از اثر یا ویژگی‌های هنری هنرمند بیانی روان‌تر و عمیق‌تر برای مخاطب ارائه کنند و حتی به تولید و بازتولید مفاهیمی افزوده کمک کنند. مجموعه عوامل نمایش و عرضه اثر هنری هم یکی از مشخصه‌های سرنوشت ساز برای معنای هنر خواهد بود. مشهورترین مثال شاید همان «چشمه» اثر مارسل دوشان باشد. شیئی که در فروشگاه تأسیسات ساختمانی یک سنگ توالت بود و در موزه Tate قرائت هنری پیدا کرد. در مراتب پایین‌تر هم این اختلاف در تفسیر و معنای آثار هنری وجود دارد. قطعاً تأثیر و معنای هنری یک تابلو نقاشی روی دیوار یک کافه عمومی با نمایش همان اثر در یک رویداد هنری جهانی ثابت نیست. علاوه بر تفاوت‌های ارزشی و مقامی، عناصری مثل نورپردازی، موسیقی، پذیرایی و... هم می‌تواند تأثیرات بسزایی داشته باشد.
یکی از عوامل مؤثر بر معناپذیری و تأثیرگذاری اثر هنری را می‌توان تحت عنوان عوامل بیرون از ارزش‌های هنری بررسی کرد. مشخص‌ترین این عوامل رفتارهای تجاری و اقتصادی با یک اثر هنری است. بدیهی است به‌عنوان مثال یک خرید و فروش پرسر و صدا و با ارقام بالا می‌تواند مخاطب و حتی منتقدین کارکشته را به شدت علاقه‌مند نماید. یک اثر گرانقیمت ممکن است از نظر هر کسی، فاخرتر و پرمعناتر و حتی زیباتر به نظر برسد. سایر شگردهای برندسازی و ایجاد شهرت هم ممکن است با همین سازکار به ارزش‌های هنری ورود کنند. اما آنچه مسلم است، شناور بودن چیزی است که پیشتر یک اثر هنری ثابت و مطلق شناخته می‌شد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی