کودتای 3 اسفند از کجا درآمد؟
هاپولی قاجار
فیروزه کوهیانی
طنزپرداز
قضیه از فروپاشی روسیه شروع شد. بعد از پیروزی انقلاب روسیه، نیروهای روسی باروبندیلشان را پشت وانت ریخته و با خداحافظی از اکبر جوجه، شمال ایران را خالی کردند.
نیروهای انگلیسی مستقر در جنوب ایران، با قراردادن بدن خود روی حالت ویبره و گذاشتن آهنگ بندری، آنان را بدرقه کردند.
انگلیسیها در حالی که نمیدانستند با کجایشان گردو بشکنند، تغییر عقیده داده و از فروپاشی ایران به تمامیت ارضی رسیدند. یعنی تا قبل از این با شعار کشور هر چی کوچیکتر، ادارهاش راحتتر سر قاجار را گول میمالیدند، از آن روز به بعد با شعار کشور بزرگتر، قدرت بیشتر سر قاجار را گول مالیدند.
و احمد شاه درحالی که زیرشلواری راه راه مامانندوزش را میپوشید (چه انتظاراتی دارین از مادر یه شاه) همچنان به کاری نکردنش ادامه میداد.
با اینکه انگلیسیها به خاطر لغو قرارداد 1919، از دست مردم دلگیر بودند، عطوفت به خرج داده و با گفتن جهنم الضرر، باز هم به مردم خوبی کرده و امور کشور را از طریق دیگری در دست گرفتند.
به همین منظور ژنرال آیرونساید را مثلاً برای خروج نیروهای بریتانیایی به ایران فرستادند.
او که کورخواندید خاصی در نگاهش موج میزد، خیلی اتفاقی با رضاخان برخورد کرد و بعد از ریختن جزوههایش روی زمین، یک دل نه صد دل عاشق رضا شد و گفت: یک دیکتاتور نظامی میتواند مشکلات ایران را حل کند و خیلی اتفاقیتر او را فرمانده نیروهای قزاق کرد.
احمدشاه در واکنش از زیرشلواری راه راه خسته شد و خالخالیاش را امتحان کرد و همچنان به کاری نکردن ادامه داد. او معتقد بود مهمان حبیب خداست و نباید به انگلیسیها سخت گرفت.
سرانجام رضا پالانی در حالی که هنوز نعل اسب در دست راستش و یونجه در دست چپش بود در تاریخ 3 اسفند 1299 با همکاری سیدضیاءالدین طباطبایی که بوی کباب شنیده بود، به تهران حمله کرد. همه چیز مسالمتآمیز تمام شد، تعدادی از رجال سیاسی و مقامات آمدند به استقبال قزاقها و برای اینکه کسی شک نکند خود را زندانی کردند. نیروهای نظامی هم که تازه دوغ خورده بودند و وقت چرت بعد از ناهارشان بود، خود را به خواب زدند. این وسط یک احمد شاه میماند که ایندفعه رگ غیرتش به جوش آمد و واکنش نشان داد و به کاخ فرحآباد گریخت.
وی در اقدامی حکیمانه و شجاعانه سید ضیاءالدین را نخست وزیر و رضاخان را وزیر جنگ کرد تا غائله کودتا ختم به خیر شود.
انگلیسیها که دیدند احمدشاه با چسب یک دو سه به صندلی سلطنت چسبیده، کم کم او را آماده کردند. اولش گفتند قاجار باید برود آمپول بزند، بعد گفتند رضا آمپول را بزند، بعدتر گفتند قاجار به کما رفته و رضا چون خوب آمپول زده از خان به شاه تبدیل شود.
و اینگونه بود که قاجار برداشته شد و پهلوی سر کار آمد.