سفر به تاریخ

زهرا فرقانی
شاعر
مثل زندانیان تبعیدی
با شترمرغ فوق هیبریدی
میروم یک سفر به عمق زمان
سال ۵۷ خورشیدی
 
گاه گاهی میان راه مرا
با خودش تا ته فضا می‌بُرد
این شترمرغ مثل دوبَرره
سوختش بود گاه گرد نخود
 
می‌روم یک سفر سوی برره
با رفیقی به نام خورزو خان
گرچه نامرئی است، می‌داند
همه‌چیز از علوم غیب و نهان
 
گفت این شهر در زمان قدیم
پر انستیتو وَ کالج بید
سینما داشت و گراند هتل
پیشرفته شبیه خارج بید
 
بس که توریست حمله می آورد
چال اسکندرون جهانی بید
جیبمان پر و حالمان کیفور
وضعمان آنچنان که دانی بید
 
داد آینده را برایم شرح؛
«چهل سال این زمین وَبیند رنج
 شود این خطه مرکز نفرین
همه   فالگیرها، ووی گولنزج»
 
دهنم باز مانده بود چو غار
از زمین و زمان شدم مأیوس
ناگهان گفت: راستی، ها بید
همه فعل‌های ما معکوس