چیستی هویت با «ساقه بامبو»
رمانی از دنیای عرب، در سطح جهانی
الهام اشرفی
نویسنده
سعود السنعوسی، نویسنده جوان کویتی (متولد 1981)، در ایران با رمان «ساقه بامبو» شناخته شد. رمانی که برنده جایزه منبوکر عربی در سال 2013 شده است. شخصیت راوی رمان «عیسی» است. عیسی بنا به سرگذشتی که شرحش در رمان میرود، از مادری فیلیپینی و پدری کویتیزاده میشود و تمام سالهای کودکی و نوجوانیاش در فیلیپین میگذرد، در نوجوانی تصمیم میگیرد که برای آشنا شدن با پدر و فامیل پدریاش به کویت برود. او درواقع با پا نهادن در این راه و شروع این سفر در پی هویتش است.
سرگذشت عیسی، خواننده را با این پرسش نهفته در زیرلایههای روزمرگیهای بیپایان انسانی مواجه میکند: هویت چیست؟ هویت یک انسان را چهچیزی/چیزهایی میسازند؟
عیسی در تمام طول کتاب دارد سعی میکند هویتش را که بنا به نقل مکانهای ناخواسته خانوادگی و خودش مخدوش شده بازیابد. او از فیلیپین به کویت نقلمکان میکند.
نقل مکان؟ پس هویت هرکس بسته به جغرافیاییاست که در آن زیست میکند؟
عیسی در کشور پدریاش با آدمها و آداب و رسوم و مناسک جدیدی روبهرو میشود. در جغرافیا و مرزهای جدید، آداب و رسوم و دین جدیدی که بخشی از وراثتش بوده بخشی از نوع زیستنش نیز میشود. عیسی به خاطر راه پیدا کردن در دل خانواده جدیدش شروع به یادگیری مراسم و مناسک فرهنگی مذهبی مکان جدید میکند.
آداب و رسوم و مناسک دینی؟ اینها میشوند هویت؟
عیسی، در پی این جابهجایی جغرافیایی، فامیل جدیدی نیز پیدا میکند. او تلاش بسیاری برای ارتباط برقرار کردن با فامیل جدیدش میکند. گرچه که ارتباط برقرار کردن با خانمبزرگ (مادربزرگش) و عمههایش برای او بسیار دشوار است.
فامیل؟ آیا وابستگی فامیلی میشود هویت؟
اعضای فامیل جدیدش با فرازوفرودهای اخلاقی عجیبی با او برخورد میکنند و عیسی در پی این برخوردها و بامهریها و بیمهریها رو به دوستانی تازه میآورد، دوستانی که گویی فقط آنها هستند که او را درک میکنند.
دوستان؟ آیا دوستان ما هویت ما را میسازند؟
در این میان عیسی دل به عشقی زمینی و غیرقابلدسترس بسته است. او در حالی به جستوجوی هویتش میپردازد، که در فیلیپین، دل به مهر دختری بسته. عشقی یکطرفه و در سکوت و ارتباطی عجیب. عشقی که تنها در خیال و با فرستادن ایمیلهایی که حتی نمیداند خوانده میشوند یا نه خلاصه میشود.
عشق، عاشق بودن، دلبستگی؟ اینها میشوند هویت کسی؟
بهنظرم هویت تعریفنشدنیاست، چون هویت به تعداد آدمها و جوامع و به تعداد قوانین موجود در دنیا و نیز به تعداد مکانهای جغرافیایی تعریف دارد. ولی آنچه مشخص است این است که این تعریفها خیلی وقتها خود اصلی و هویت درونی و بکر انسان را پنهان میکند. طی خواندن رمان بارها از خودم پرسیدم؛ مگر روز ازل مناسک و رسم و جغرافیا و قانون و تعریفی برای هویت انسان وجود داشت؟ روز ازل فقط انسان بود و انسان، هویت بعدها کمکم به وجود آمد؛ بنا به مرزها، قوانین، مذاهب، عشقها، دوستها و…
هویت مجموعهای از تمام اینهاست.