نوشدارو

زهره کاظم زاده
طنزپرداز

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
 بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
 سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
بعد از شنیدن خبر تعلق گرفتن وام پانصد میلیون تومانی به متولدین دهه شصت، بی‌درنگ گوشی تلفن را برداشتم و با جناب حافظ تماس گرفتم تا فالی به نیت آن‌ها بگیرد و ببینیم بالاخره این قشر سر و سامان می‌گیرند یا نه که خواجه اظهار داشتند: غزلیات من دیگر جوابگوی شرح‌حال آن‌ها نیست و ترجیح می‌دهم تفالی به غزلیات شهریار بزنم. این شد که بیت بالا را برای‌مان خواند و این‌گونه تفسیر کرد:
ای دوست! شما عاشق و دلباخته‌ی کسی شده‌اید که به نظر می‌رسد آنقدر سر قرار دیر آمده است که به سن پیری رسیده‌اید! البته نمی‌توان تشخیص داد که او از قصد بی وفایی کرده و جان شما را بالا آورده و از پا انداخته یا چرخ روزگار مقصر است؟!  ولی از آن‌جایی که حال دوران یکسان نیست، نوش‌دارو نوید آینده‌ای روشن به شما می‌دهد که جبران تمام ضررهای گذشته است. به احتمال زیاد پول قلمبه‌ای به دستتان خواهد رسید که همان وام ازدواجی‌ست که توی نیت شما بوده است و بالاخره بعد از سال‌ها می‌توانی دست یار را بگیری و به خانه بخت بروی. اما کلمه‌ی مرگی که بعد از نوش‌دارو آمده است ناخوشایند است و پای شانس در میان می‌آید. نوش‌دارو از قدیم‌الایام کمیاب بوده است و قسمت هرکسی نمی‌شده است، اگر بخت با تو یار باشد و مثلا ساکن روستا یا عشایرزاده باشی، قطعا نوش‌دارو را سر خواهی کشید و اگر غیر این است ای صاحب فال! مهم دل پاک و زلالی است که شما دارید؛ مال دنیا چرک کف دست است.