صامره حبیبی
شاعر
ای سگ ولگرد برگرد و برو
ای پدر نامرد برگرد و برو
تا تو هستی حال دنیا خوب نیست
ای سراپا درد برگرد و برو
چشم بردار از زمین و باغ مان
رنگ شان شد زرد برگرد و برو
آفتاب از سرزمینم رفته است
ای هوای سرد برگرد و برو
سرنوشتت نیست جز آوارگی
بی بروبرگرد برگرد و برو
غزه با پیر و جوان و کودکش
پایداری کرد برگرد و برو