گزارش یک رنج

مجتبی قبادی
طنزپرداز


به همراه بازرس، وارد پارکینگ شدیم. تا چشم کار می کرد خودرو سفید رنگ بود. نمی دانم حکمتش چیست که همه ماشین‌ها را سفید می زنند. مگر یخچال است یا دشداشه؟ خب کمی تنوع رنگ بدهید. البته جدیداً یاد گرفته اند با اسپری نقره‌ای، رنگ می کنند و می شود انگار موی شمسی خانم که می‌خواهد برود پاتختی دختر خواهر شوهرش. از نگهبان پرسیدم این همه ماشین اینجا چه می کند. گفت تو اینجا ماشین می‌بینی؟ گفتم خیلی زیاد. گفت نه، ماشین می‌بینی؟! گفتم خب بله. گفت یعنی تو به این‌ها می‌گویی ماشین؟ جان من این‌ها هم شد ماشین؟ تو اگر بنز ببینی چه می‌کنی بدبخت؟! گفتم مگر تو دیده‌ای؟ گفت یک بار رئیس با بنزش آمد سرکشی، من را سوار کرد که تا آخر پارکینگ برویم، یک هفته اشک مصنوعی می ریختم تا چشمانم از شوک خارج شود و سر پا می خوابیدم تا لذت نشستن بر روی آن صندلی‌های جادویی از جانم خارج نشود. اگر آن‌ها ماشین هستند، این‌ها چهارپا هم محسوب نمی شوند. گفتم خب بنز هم از یک جا شروع کرد. بازپرس گفت مشکل همین است که شروع نکرده می‌خواهند تمام کنند. تلفنم زنگ خورد. عده‌ای تجمع خودرویی کرده‌ بودند. به سرعت رهسپار تجمع شدم.
با یک نفر همکلام شدم. لباس کهنه داشت. گفت تاکسی دارد. علت تجمع را پرسیدم. گفت می‌خواهند به ما ماشین نو بدهند. گفتم این که خیلی خوب است. گفت بله ولی به شرط اینکه بعد از گرفتن 350 میلیون، به یک باره نگویند 200 میلیون دیگر هم بدهید. گفتم مگر گفته اند؟ گفت بین خودمان، از یک مسافر امنیتی شنیده‌ام که حضرات پول‌های قبلی را که پارسال دادیم موقع فرار چمدان چمدان بردند ونزوئلا. گفتم این حرف‌ها درست نیست، دارند به تو گران می‌فروشند. گفت ساده‌ای، گران فروشی کجا بود، این‌ها بهانه هست، گمانم در ونزوئلا پول کم آورده‌اند وگرنه هیچ اتفاقی نیفتاده که بخواهند پول بیشتری بگیرند. مرد دیگری که عصبانی به نظر می رسید، ناخودآگاه داستان سفر فرنگ ناصرالدین شاه و سرویس بهداشتی و سقف را گفت و ادامه داد واقعاً چگونه خودروسازان با این همه آزادی و انحصار سقف را نیز... بگذریم. الان چه وقت تحلیل است! باید خودم را به نشست خبری می رساندم.
در نشست خبری هر کسی سؤالی پرسید. من هم گفتم خودرو چرا گران شد؟ گفتند ما سیستممان با هوش مصنوعی است. به مردم نگاه می‌کند، اگر بخرند، گران می‌کند، اگر نخرند، ارزان می‌شود. مردم نخرند تا ارزانی در راه باشد. گفتم راه حل دیگری ندارید؟ گفتند راه حل قطعی همین است اما راه غیرقطعی واردات خودرو است. فعلاً به همین خودروسازان گفته‌ایم خودرو وارد کنند ببینیم چه می‌شود. دعا کنید، دعا. گفتیم خدا توفیق بدهد که گوشت را به گربه داده‌اید ولی پیف پیف‌شان را نمی شنوید! جلسه تمام شد و به دفتر بازگشتم.