ناهید رفیعی
شاعر
دست و پاتو گم نکنی عزیزم!
واست تو فکر چارهای تمیزم
کمک میخوای؟ طناب واست بندازیم
ما مثل تو حامی برعندازیم
یادته دور میدون آزادی!؟
هی واسه ما فشفشه ول میدادی؟!
دایۀ مهربونتر از مادرم!
حالا شده مهربونیت باورم
باید بمونم تا تهش جفت تو
پس بدم اون کمکهای مفتتو
لوطیام و اهل حساب کتابم
فک نکنی یه وخ که گیج و خوابم
باید جواب لطفتو پس بدم
هر چی بهم دادی رو دربس بدم
بشم صدای خشم واعتراضت
میخوام بشم یار زبون درازت
برج ایفل منتظر شادیه
فرانسوی لایق آزادیه!
من عاشق مردم بی باکتم
موافق تجزیۀ خاکتم.
میخوای چکار تو این همه تپه رو؟
لوس نکن اینقدَر تو «اِم باپِه» رو!
واسۀ چی تیم ملی تقویت شه!؟
گل بزنه، مایۀ حیثیت شه!؟
حالا پاریس با آتیشش قشنگه!
شباش پر از گلوله و فشنگه!
پرچمتو وقتی میسوزه عشقه!
هر کی واست کیسه میدوزه عشقه!