ابوالقاسم سیفی
شاعر
اندر احوالات پل کمربندی فریدونکنار مازندران که عمری است در حال افتتاح است
زشت و زیبا پل کمربندی
رفته بالا پل کمربندی
خشت اول که بود کج، کج رفت
تا ثریا پل کمربندی
در فریدونکنار کوچک ما
شده برپا پل کمربندی
از زمان پدربزرگم بود
تا به حالا پل کمربندی
توی موزه براش وا کردند
یک وجب جا پل کمربندی
می کند با چه راه خود پیدا
مرغ درنا؟ پل کمربندی
آدرس میدهیم ما ز کجا
سمت دریا؟ پل کمربندی
ولی افسوس هیچ وصل نشد
جادهها با پل کمربندی
آرزوی عبور از رویش
بر دل ما پل کمربندی
روی او که حکایتی دارد
زیرش اما پل کمربندی
نکند رحم بر جلوبندی
هیچ اصلاً پل کمربندی
منفعت داشته برای همه
غیر ماها پل کمربندی
چون طلا کرد هر زمینی را
در همان جا پل کمربندی
بعد از آن شد دلیل لبخندِ
عضو شورا پل کمربندی
قول میداد هر نماینده
بشود وا پل کمربندی
و بدین گونه مال او میکرد
کل آرا، پل کمربندی
نرسیده به بهرهبرداری
شد معما پل کمربندی
سالها هست میرسد پولش
با صد امضا پل کمربندی
سالها هست میخورد یکجا
پولها را پل کمربندی
یک مدیری که گفت باز شود
بعد گرما پل کمربندی
گفت آن یک چگونه باز شود
توی سرما پل کمربندی؟!
گفت پل آخرش: خودم بکنم
باز آیا پل کمربندی؟
گفت مسئول مردمی که نزن
زر بیجا پل کمربندی!
این مدیر جدید هم دیدیم
گفت: حالا! پل کمربندی!
خندهای کرد و یک تکان خورد و
گفت: «عه؟! خا!» پل کمربندی