هوس کباب

حسن اویسی
شاعر

کباب کردم هوس اما، شکمبه گشت شام من
*شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من*
 
برای داشتن خودرو، به سایت رفتم و دیدم که
چقدر بی‌خبر و ساده‌ست، خیال سرخوش و خام من
 
پرادو، بنز، بی‌ام‌و، پورش، تمام قسمت مردم شد
میان لشکر ماشین‌ها، ژیان زدند به نام من
 
خلیل وارد آتش گشت، تمام نار گلستان شد
نشد خموش یکی کبریت، به احترام مقام من
 
سپید گشت موی یعقوب و، رسید یوسفش از کنعان
سپید گشت تک‌تک موهایم، نگشت نوبت وام من
 
دو صد غزال و هزار آهو، به دام چشم تو افتادند
هنوز گربه و موشی هم، نگشته‌اند رام من
 
به جام مردم شهرم می، ز باده و ز سبو ریزند
ولی دلستر و نوشابه، شده‌ست قسمت جام من
 
نشسته مرغ سعادت دوش، به بام خانه‌ همسایه
فقط دکل‌ دکل ایرانسل، نشسته بر روی بام من

*مصرعی از حسین منزوی