حلقه مفقوده‌ای که درگیرتان می‌کند

لاکهارت و هنرش در خلق یک خوش‌خوان کاردرست!

فاطمه منفرد
خبرنگار


«پدرم آخرین چمدانش را روی صندلی عقب مرسدس بنز گذاشت و استارت زد. بعد یک تپانچه درآورد و توی سینه‌ام شلیک کرد. من در باغچه ایستاده بودم و افتادم. سوراخ گلوله باز باز شد و قلبم از قفسۀ سینه درآمد و وسط گُل‌ها افتاد. خون شتک زد از زخم بازم، بعد از چشم‌هایم، از گوش‌هایم، دهنم.» این کلمه‌ها بخشی شگفت‌آور از رمان «ما دروغگو بودیم» نوشته «امیلی لاکهارت» است. قرار است ۳۴۲ صفحه پیش‌روی لاکهارت بنشینیم تا او برایمان از «کادنس» و جست‌و‌جوی او برای کشف حقیقت بگوید. امیلی لاکهارت را به خاطر خلق شخصیت‌های مونثِ باورپذیر تحسین کرده‌اند که اینجا هم حضور دارند. کتاب به پنج بخش تقسیم می‌شود؛ تمام مدت خوانش چهار بخش اول حلقه‌ای مفقود در داستان شما را به جلو هل می‌دهد تا پرده از گنگی ماجرا بردارید. روایتی جذاب از زبان اول شخص، دختری به نام «کادنس» که شخصیت اصلی است و داستان حول محور تجربیات او می‌گذرد. البته که از همان ابتدای داستان به نظر می‌رسد کادنس راوی قابل اعتمادی نیست و همین موضوع است که باعث می‌شود برای فهم «حقیقت» خود را به بخش پنجم با همین عنوان برسانید. البته باید گفت امیلی لاکهارت سعی کرده است با طرح کم‌رنگی از عشق و دوست داشتن در پس زمینه داستان؛ روایت را از چیزی که می‌پنداریم، پیچیده‌تر و جذاب‌تر کند. «ما دروغگو بودیم» در واقع رمانی پیچیده و مدرن، با فضایی تعلیقی است و پایان‌بندی بی‌نهایت غافلگیرانه که بعید است به این آسانی فراموش‌اش کنید. در حقیقت نوع به‌کارگیری کلمات توسط کادنس برای شرح اتفاقاتی که برای او پیش آمده بسیار جذاب است. می‌توانید تمام گفته‌هایش را تصور کنید و مثل سکانس‌های یک فیلم سینمایی آنها را ببینید. ایمیل‌های بی‌جواب؛ کنار گذاشتن وسایلی که به نوعی انسان را به گذشته وصل می‌کند؛ غرور؛ فرار کردن از ترحم؛ قاطعیت؛ گرفتن تصمیمات عجیب و تفکرات دیوانه‌وار ابتدای جوانی از آن دسته حس‌هایی هستند که پا به پای کادنس تجربه‌شان می‌کنید. حسی که هنگام مطالعه خطوط پایانی کتاب دارید، حتماً جالب خواهد بود؛ هم می‌خواهید سریعاً کتاب دیگری را شروع کنید تا آن حجمِ عظیمِ احساسِ عجیب را در شما از بین ببرد و هم نمی‌خواهید سریعاً کتاب دیگری را شروع کنید تا آن حجمِ عظیمِ احساسِ عجیب بودن برای مدتی در شما باقی بماند! این کتاب را بخوانید و اگر کسی پرسید پایان قصه چه می‌شود، مثل همه شخصیت‌های داستان دروغ بگویید.