زلـزلـه ترکیـه قاتلان استاد دانشگاه را به دام انداخت

مرضیه همایونی/ زن و مرد جوانی که پس از قتل استاد دانشگاه قصد داشتند به ترکیه فرار کنند به خاطر زلزله ترکیه و از ترس جانشان منصرف شدند.
به گزارش «ایران»، 27 آذر سال گذشته، مرد میانسالی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از ناپدید شدن پسرش یاشار و نامزد وی خبر داد. با اعلام این شکایت بود که به دستور بازپرس عظیم سهرابی تحقیقات برای یافتن مرد جوان که دکترای مدیریت و استاد دانشگاه بود و نامزدش، آغاز شد.
10 روزی از این ماجرا گذشته بود که دختر جوانی به اداره آگاهی رفت و اسرار ناپدید شدن آقای دکتر و نامزدش را برملا کرد و گفت: من دوست نامزد دکتر هستم او با همدستی پسری به نام امیر، یاشار را به قتل رسانده و جسدش را پس از سوزاندن در بیابان‌های اطراف دماوند رها کردند.
با کشف جسد، تحقیقات برای دستگیری دختر جوان و امیر ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان موفق شدند آنها را در اسلامشهر دستگیر کنند. متهمان به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران، در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.

گفت‌و‌گو با دختر جوان
چرا نقشه قتل نامزدت را کشیدی؟
 اصلاً من در جریان ماجرا نبودم. من با یاشار 6 سال قبل آشنا شدم و باهم نامزد کردیم. اما خانواده‌اش با ازدواج ما مخالف بودند من لیسانس هنر داشتم و او دکترای مدیریت و از نظر مالی هم وضع خوبی داشت. وقتی مخالفت خانواده‌اش را دیدم چندین بار به او گفتم که بهتراست به این نامزدی پایان بدهیم اما او قبول نمی‌کرد.
با امیر چطور آشنا شدی؟
 من به کافه‌ای می‌رفتم و در آنجا بازی مافیا می‌کردیم. در آنجا با امیر آشنا شدم او پسری تحصیلکرده بود کم‌کم به هم علاقه‌مند شدیم و من تصمیم گرفتم از یاشار جدا شوم اما یاشار فهمید و روز حادثه با امیر قرار ملاقات گذاشت تا حرف بزنند.
تو هم آنجا بودی؟
نه، من در ویلای دوستم شهره بودم. آن‌طور که امیر بعداً برایم تعریف کرد یاشار سوار بر خودروی سوزوکی ویتارایش به محل قرار رفته و آنها باهم درگیر شده‌اند و با چاقو یاشار را به قتل رسانده است. بعد در حالی که جسد روی صندلی عقب زیر یک پتو بود خودش را به ویلا رساند و به بیابان‌های اطراف دماوند رفتیم و جنازه را آتش زدیم.
از کشور فرار کرده بودید؟
می خواستیم فرار کنیم دوبار به قاچاق بر 300 میلیون تومان پول دادیم اما پولمان را خوردند. دفعه سوم که خواستیم از کشور خارج شویم، زلزله ترکیه آمد و ما ترسیدیم که زلزله بیاید و کشته شویم به همین دلیل از فرار به خارج پشیمان شدیم. در این مدت به شهرهای مختلف می‌رفتیم و با مدارک جعلی خانه کرایه می‌کردیم. آخرین بار به اسلامشهر رفتیم و قصد داشتیم که شیرینی پزی خانگی راه بیندازیم که پلیس دستگیرمان کرد.