دیالوگ‌های حدسی!

پهلوی: یه خرسی دارم خوشگله فرار کردش ز دستم، یه تیر زدم تو کلیه‌اش تا در نره ز دستم... بخند خرسی جونم تو عکس خوشگل بیفتی...
عکاس: قربان اگه مقاومت می‌کنه بفرمایید بچه‌های ساواک بیان بخندونن پدرسوخته رو
محمد اسدی

 پهلوی: عکس خوب بگیر به مامانم نشون بدم پول تو جیبی‌مو زیاد کنه
عکاس: پس گوشاش رو بگیرین بلند کنین، بدنش کش بیاد بزرگتر نشون بده
عباس داوری
 
عکاس: تو که اتاقت یه پا باغ وحشه، این طفلک و ول کن بره
پهلوی: نه بابا، یه خرس و چند تا یوز جاشون خالیه
مرضیه قاسمعلی
 
رضا پهلوی: ببین به نظرت اینو برای سان ببرم خوبه؟
عکاس: نه داداش خیلی بزرگه پوستشو بکن موقع معلق بازی بنداز زیرت با مخ نری تو پارکت.
خرس: داداش گوشو ول کن حالا
مرضیه سادات ال ایوب
 
رضا پهلوی: اینطوری گوشاش رو گرفتم خوب درمیاد تو عکس؟
عکاس: باباشاه تون همیشه پا میذارن رو پهلوش که بفهمه رئیس کیه ولی برا شما که تازه اول کارید و ولیعهدید همون گوش خوبه
رامین زارعی

جستجو
آرشیو تاریخی