قیمت خرید!

فرشته پناهی
شاعر


آخر سال، ماه اسفند است، می‌روم تا خرید عید کنم
تم قبلی شده است تکراری، دکورم را به کل جدید کنم
 
میروم با دو صد اِهنّ و تُلُپ مثل لوتی مرام‌های قدیم
با خریدی شگفت و توفانی، هر چه مرد است روسفید کنم
 
توی بازار می‌زنم پرسه، می‌کشم توی هر مغازه سرک
توی وسعم که نیست پس باید خاک توی سر خرید کنم!
 
مثل اصحاب کهف یکدفعه تا نگاهم به نرخ می‌افتد
یک قدم مانده است تا دربست سکته با دیدن رسید کنم
 
شده پیچیده نسخۀ مهمان! آه چون نیست در بساط کسی
بدکی نیست تا نگاهی نو به تم دید و بازدید کنم

 
اول عید می‌روم مثلاً اول وقت، دیدن فامیل
خطر بازدید را بعدش، رفع با وعده و وعید کنم
 
گنجه‌ای هست توی پستوی خانۀ مادری مادر جان
شده مد بازهم لباس قدیم چه نیازی است نو خرید کنم؟؟!
 
می‌شود از لباس عهد قجر یک عدد را تن حمید کنم
یک عدد را به دخترم بدهم یک عدد هم تن سعید کنم
 
از تمام مواضع قبلی، می‌نشینم عقب بدون درنگ
کل وعده وعیدها را با ماله‌ای زود ناپدید کنم
 
بعد قورت و قیافه الکی بعد کلی فیگور تو خالی
دل اهل و عیال را باید به طریقی پر از امید کنم