هرگز کسی این‌گونه فجیع به «روایت» خویش برنخاست!

کوته‌نوشتی درباره کتاب «اجاق سرد آنجلا»

الهام اشرفی
نویسنده

هنری جیمز، نویسنده بریتانیایی، به نویسندگان توصیه می‌کند: «سعی کنید از آن دست آدم‌هایی باشید که هیچ‌چیز از چشمشان دور نمی‌ماند.» و فرانک‌ مک‌کورت، نویسنده ایرلندی، علاوه بر اینکه هیچ‌چیز از چشمانش دور نمانده، هیچ‌ اتفاقی در کودکی از خاطرش هم دور نشده. او در کتاب مشهورش «اجاق سرد آنجلا» خاطرات زندگی خود و خانواده‌اش را در ایرلند نوشته است. کتاب صدای روایت کودکی‌ است معصوم، خجالتی، در خانواده‌ای بسیار فقیر و پرجمعیت، از اوضاع‌ واحوال زندگی بسیار فقیرانه‌شان در ایرلند، از آنجلا، مادری که مثل اغلب مادرهای جهان «مادر»ی‌ است تمام‌ وکمال و درواقع مرکز ثقل روایت و از پدری بی‌مسئولیت، اما مهربان و مستحکم در نقش ظاهری پدری! فرانک روایتش را از چهارسالگی‌اش شروع می‌کند و در این خود زندگی‌نامه‌اش از روایت کوچک‌ترین جزئیات نمی‌گذرد، به‌خصوص از آداب‌ ورسوم اغراق‌آمیز ایرلند و وابستگی زندگی همه مردم ایرلند به آداب کاتولیکی قوی. و نیز از تقابل همیشگی کاتولیک‌های ایرلندی و پروتستان‌های بریتانیایی. ایرلند سالیان طولانی مستعمره امپراطوری بریتانیا بوده و این مستعمره بودن تقابلی مبارزه‌جویانه و همیشگی در لایه‌های ریز زندگی بین ایرلندی‌ها و بریتانیایی‌ها ایجاد کرده که این تقابل به‌خوبی در خاطرات و روایت فرانک مک‌کورت جاری‌ است. این تقابل آن‌قدر آشکار است که حتی در ترجمه هم رسوخ کرده و چند بار از عبارت «کار، کار انگلیسی‌هاست» استفاده شده!
باید اشاره کنم که بخش بزرگی از موفقیت کتاب در بین ما ایرانی‌ها، وام‌دار ترجمه بسیار بسیار روان، راحت و دقیق خانم «گلی امامی» است. مترجم با انتخاب واژه‌های مناسب و نثری راحت، دست خواننده را می‌گیرد و در خانه‌ها و خانواده‌های غرق در فقر و فلاکت ایرلند بین سال‌های 1930 تا 1940 می‌گرداند. گرچه که نوشتن خاطرات مک‌کورت، سرانجام او را از فقر به ثروتی میلیون‌دلاری رساند، ولی با خواندن خاطراتش در تک‌تک لحظات زندگی‌ آنجلا و خانواده‌اش غرق می‌شوی.