«ایران» چشمانداز تحولات جهان و دیپلماسی کشور در سال پیش روی میلادی را به بحث گذاشت
دو روی ۲۰۲۶ سامان یا بیسامانی ژئوپلتیک؟
علیرضا حجتی،رضا عدالتیپور/ سیاست خارجی ایران در آغاز سال ۲۰۲۶ در نقطهای ایستاده است که امنیت، توسعه و بقا بیش از هر زمان دیگری به هم گره خوردهاند. شاید بتوان گفت که مهمترین چالش سیاست خارجی ایران در سال ۲۰۲۶، مدیریت و مهار تهدید امنیتی-نظامی فزاینده است. از جلوگیری از امنیتیسازی برنامه موشکی و مهار خطر جنگ، تا عبور واقعبینانه از سایه تحریمها، بازاندیشی در ابزارهای دیپلماسی، تقویت تابآوری ملی و بازگشت به مسیر توسعه، مجموعهای از چالشهای درهمتنیده پیشروی دستگاه سیاست خارجی قرار دارد. کارشناسان و دیپلماتها در این پرونده، اگرچه از زاویههای متفاوت به موضوع نگریستهاند، اما در یک نکته اشتراک نظر دارند: سال ۲۰۲۶ سال تصمیمهای سخت، ابتکارهای شجاعانه و ایفای نقش دیپلماسی ایران در محیطی پرمخاطره و متحول است. برخی بر ضرورت اخلال در پروژه امنیتیسازی ایران توسط اسرائیل و فعالسازی کانالهای ارتباطی با آمریکا تأکید کردهاند، برخی دیگر سایه همزمان جنگ و تحریم را مهمترین تهدید دانسته و راه عبور از آن را در واقعنگری، مذاکره و اجماع داخلی جستوجو کردهاند. در کنار اینها، کاهش دامنه ابزارهای سیاست خارجی، دوگانه رفع تحریم و تابآوری، پیوند امنیت و توسعه و نیاز به نوسازی ذهنی و ابتکاری در تصمیمگیری دیپلماتیک، تصویری چندلایه از مهمترین چالش سیاست خارجی ایران در سال پیشرو ترسیم میکند؛ چالشی که پاسخ به آن، آینده جایگاه ایران در منطقه و جهان را رقم خواهد زد. این چالشها اما در خلأ شکل نمیگیرند و فهم آنها بدون درک تحولات محیط بینالمللی و روندهای مسلط بر نظم جهانی در سال پیشرو ممکن نیست. در بعد جهانی، دوران دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، انتظارات جهانی را از نو تنظیم کرده و «عدم قطعیت» را به ویژگی تعیینکننده چشمانداز ژئوپلتیک و اقتصادی بدل ساخته است. اگرچه مسیر پیش رو همچنان نامشخص است، اما سال ۲۰۲۶ به احتمال زیاد با آشفتگیهای ژئوپلتیکی و مالی بیشتری همراه خواهد بود. سال گذشته، زمانی که جهان خود را برای بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید آماده میکرد، بسیاری هشدار دادند که ۲۰۲۵ سالی سرنوشتساز برای چندجانبهگرایی خواهد بود. با نگاه به ۲۰۲۶، کارشناسان سالی را پیشبینی میکنند که با تشدید ریسکهای ژئوپلتیک و تعمیق گسست اقتصادی مشخص میشود؛ سالی که در آن ایالات متحده و چین برای برتری فناورانه و نظامی رقابت میکنند و اروپا برای همگام ماندن-و دور نگه داشتن روسیه-تقلا خواهد کرد. تحلیلگران«پراجکت سیندیکیت» و «اکونومیست» در چنین شرایطی چشمانداز ۲۰۲۶ را ارائه دادهاند؛ جهانی پر از واهمه که نظم قدیمی را کنار گذاشته و ژئوپلتیک و هـــــــــــــــــوش مصنوعی در آن حکفرمایی خواهند کرد.
روز واقعه دیپلماسی
حسین قریبی
سفیر پیشین ایران در برزیل
در یادداشت مشابه سال گذشته نوشته بودم که با توجه به شدت گرفتن تنگناهای معیشتی و ناترازیهای آزاردهنده و تشدیدشونده در بخشهایی مانند تأمین انرژی، مهمترین مسأله ایران و ایرانیان در سال 2025 میلادی، مسأله بهبود اقتصادی خواهد بود. در سال جاری ناترازی برق و آب به طرز چشمگیرتری رخ نمود و خانوادهها را درگیر کرد. نوشتم که مطالبه اصلی جامعه، نظام و دولت چهاردهم، افزایش ثروت ملی و افزایش درآمد سرانه است و این شاخص افزایش سریع درآمد است که میتواند ارتباط مستقیم با ارتقای سطح رضایت عمومی برقرار کند. به همین دلیل رفع تحریمها و محدودیتهای تجاری کشور و مدیریت روابط با دولت ترامپ در سال دوم آن، مهمترین موضوع سیاست خارجی ایران است. در انتهای یادداشت هم گفته شده بود که مدیریت تلههای عبری هوشمندی خاصی میطلبد.
البته که تلههای عبری کار خودشان را کردند و در کنار مجموعه مسائل فوقالذکر، تجربه جنگ 12 روزه و ادامه تبعات آن پیش چشمان ما قرار دارد. چنین شرایطی البته الزامات فوری را بر سیاست خارجی بار میکند.
به نظر نمیرسد که در تشخیص اولویت سیاست خارجی کشور، تردید و ابهامی داشته باشیم، لیکن در روشهای تحقق آن دچار تشتت، انسداد و نبود ابتکارات خلاقانه و شجاعانه از سوی همه طرفها هستیم. بنابراین در پاسخ به پرسش در مورد اولویتها در سال 2026 حرف جدیدی ندارم و با فرض عدم تغییر شرایط خارجی در ماههای آتی، به طور اصولی همه نگاهها به چگونگی نحوه بهرهگیری از نقشآفرینی عوامل مؤثر خارجی معطوف است. سال 2025 اگر یک درس مهم داشت، این بود که در تنگناهای تاریخی جنگ و فشار ویرانگر اقتصادی، یگانه بازیگر مؤثر در میدان، تنها خود مجموعه حاکمیت است که تکیهگاهی جز مردم
ندارد.
ایران میتواند و باید مصمم باشد که از تمام داشتههای دیپلماتیک خود در داخل و خارج از کشور بهره ببرد. جریان دیپلماسی باید روان، پویا و در حال جوشش دائمی باشد. هیچ روزی نباید بدون وجود حرف و نگاه جدید و مبتکرانهای به شب برسد. داشتهها و ظرفیتهای دیپلماسی و راههای ابتکاری غلبه بر وضعیت جاری بیشمارند. روز واقعه دیپلماسی همین امروز است.
دو اولویت پیش روی سیاست خارجی
محمد خواجوئی
کارشناس مسائل غرب آسیا
سال ۲۰۲۶ برای جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی، سالی تعیینکننده و چندلایه خواهد بود. در این مقطع، دو اولویت اصلی حکمرانی، جهتدهی کلی به دیپلماسی کشور را شکل میدهد: اول، «احیای بازدارندگی و امنیت ملی» بویژه در پی جنگ ژوئن ۲۰۲۵ و دوم، «بازگرداندن ایران به مسیر توسعه» و احیای نقشآفرینی آن به عنوان یک دولت توسعهگرا.
در حوزه امنیت ملی، جلوگیری از تکرار درگیری نظامی و مهار تهدید حمله مجدد اسرائیل در کانون توجه سیاست خارجی قرار دارد. همزمان، تداوم تحریمها و فشارهای فزاینده غرب، هزینههای اقتصادی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، تقویت توان بازدارندگی دفاعی در کنار دیپلماسی فعال منطقهای و بینالمللی، ضرورتی اجتنابناپذیر است. ایران برای کاهش ریسک درگیری، باید از مسیر مدیریت تنش، فعالسازی کانالهای سیاسی و بهرهگیری از اهرمهای دیپلماتیک، فضای امنیتی پیرامونی خود را کنترل کند.
اولویت دوم سیاست خارجی در سال ۲۰۲۶، بازگشت به مسیر توسعه است؛ مسیری که بیش از یک دهه است دچار وقفه شده و موجب عقبماندگی کشور نسبت به بسیاری از همسایگان شده است. تحقق این هدف مستلزم کاهش محدودیتهای ناشی از تحریم، جذب سرمایه و فناوری و فعالسازی دیپلماسی اقتصادی است. بدون تعامل مؤثر با اقتصاد جهانی و نهادهای بینالمللی، امکان بازسازی زیرساختها، رشد پایدار و ارتقای رفاه عمومی فراهم نخواهد شد.
در این میان چالشهای داخلی همچون بحران آب، معیشتی، و افت ارزش پول ملی نیز سیاست خارجی را بهطور مستقیم تحت تأثیر قرار میدهد. این چالشها ضرورت پیوند میان امنیت و توسعه را بیش از پیش برجسته میسازد. سال ۲۰۲۶ آزمون اساسی برای سیاستگذاران خواهد بود؛ آزمونی که در آن موفقیت سیاست خارجی نه صرفاً با پیشگیری از بحرانهای امنیتی، بلکه با گشودن مسیر بازگشت ایران به توسعه و ثبات بلندمدت سنجیده
میشود.
«کاهش دامنه ابزارها» در شرایط «افزایش فشارها»
عابد اکبری
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
در سال ۲۰۲۶، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با مجموعهای از چالشهای درهمتنیده و ساختاری مواجه است که ریشه آنها را باید نهتنها در محیط بینالمللی، بلکه در نحوه تعریف و بازنمایی ایران از خود در عرصه جهانی جستوجو کرد. مسأله اصلی سیاست خارجی ایران در این مقطع، «کاهش دامنه ابزارها» در شرایط «افزایش فشارها» است؛ وضعیتی که نتیجه سالها بیتوجهی به اهمیت تصویرسازی مؤثر از ایران در نظام بینالملل
به شمار میرود.
جمهوری اسلامی ایران در دهههای گذشته، اهمیت راهبردی تصویر (Image) و ادراک (Perception)
را در سیاست خارجی دستکم گرفته است.
در حالی که کشورها با استفاده از دیپلماسی عمومی، رسانه، فرهنگ، علم و اقتصاد خلاق میکوشند روایت مطلوبی از خود بسازند، ایران عمدتاً از سرمایههای فرهنگی ـ تمدنی خود نه بهعنوان ابزار تعامل، بلکه بیشتر بهعنوان عناصر هویتی درونگرا بهره گرفته است. تمدن ایرانی ـ اسلامی، زبان فارسی، تاریخ تعاملمحور ایران با جهان و ظرفیتهای فرهنگی آن میتوانستند پایهای برای «قدرت نرم» باشند، اما این عناصر کمتر بهصورت هدفمند در خدمت تصویرسازی بینالمللی قرار گرفتهاند.
در سال ۲۰۲۶، همزمان با تشدید تلاشهای بازیگران غربی و برخی رقبای منطقهای برای حذف ایران از معادلات میانهرو منطقهای و نهادهای مؤثر بینالمللی، این خلأ بیش از پیش خود را نشان میدهد. ایران در شرایطی قرار دارد که فشارهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی ادامهدار، امکان مانور دیپلماتیک را محدود کردهاند و ابزارهای سنتی سیاست خارجی ـ از دیپلماسی رسمی تا اهرمهای اقتصادی ـ کارایی گذشته را ندارند. در چنین فضایی، کشوری که تصویر مثبتی از خود در افکار عمومی جهانی ندارد، ناگزیر با هزینههای بیشتری برای پیشبرد منافع ملی مواجه میشود.
سیاست خارجی ایران در این مقطع بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازاندیشی است؛ بازاندیشیای که تصویرسازی را نه امری تزئینی، بلکه بخشی از امنیت و منافع ملی بداند. استفاده هوشمندانه از عناصر فرهنگی و تمدنی، بازتعریف روایت ایران در سطح جهانی و تقویت دیپلماسی عمومی میتواند بخشی از کمبود ابزارهای سخت را جبران کند.
جهان پیش رو؛ تحلیل اکونومیست از 2026
خاورمیانه؛ معلق میان جنگ و صلح
جوسی دلاپ
سردبیر بخش خاورمیانه اکونومیست
کارشناسان و تحلیلگران خاورمیانه معمولاً بر این باورند که با بدبینی میتوان کمترین خطا را در پیشبینیها مرتکب شد. دو سال گذشته، تا حد زیادی این دیدگاه را تأیید کرده، اما در ماههای اخیر، دلایلی برای امیدواری نیز پدید آمده است. طرح صلح دونالد ترامپ تا حدی به کاهش رنجها در غزه انجامیده، حملات آمریکا و اسرائیل به ایران به یک آتشافروزی فراگیر منطقهای منجر نشده و سوریه نیز به ورطه جنگ تمامعیار فرقهای سقوط نکرده است.
حال بهترین سناریوی ممکن برای بنا نهادن این دستاوردها را تصور کنید: جهانی که در آن، کسانی که برای خاورمیانهای آرامتر تلاش میکنند، پیروز میشوند. این سناریو از غزه آغاز میشود.
در اسرائیل، اپوزیسیون علیه ائتلاف بنیامین نتانیاهو متحد میشود و انتخابات به تشکیل دولتی فراگیر میانجامد. اولترا ارتدوکس افراطی به دلیل تفرقه، موفق به ورود به کنست نمیشوند. دولت جدید، پیمانهای عدم تجاوز به سوریه و لبنان را امضا میکند و برای پیشرفت به سوی عادیسازی روابط با عربستان سعودی، تعهدات جدیدی را می پذیرد.
امید همواره زنده است. با این حال، خوشبینان -از جمله نشریه اکونومیست- بارها اشتباه کردهاند. پس اگر بدبینان محق از آب درآیند چه؟ شور و اشتیاق برای صلح در میان پایگاههای اجتماعی کلیدی فروکش کرده است؛ اکنون تنها یکپنجم اسرائیلیها از ایجاد یک کشور فلسطینی حمایت میکنند. حدود ۴۵ درصد فلسطینیها طرفدار آن هستند، اما اکثریت قاطع با خلع سلاح حماس مخالفاند. با تکیه بر این وضعیت، حماس در این سناریو از کنار گذاشتن سلاحهای خود سر باز میزند. کنترل غزه را حفظ میکند و بار دیگر به مقاومت مسلحانه متعهد میشود. در نتیجه، هیچکس نیرویی برای «نیروی تثبیت بینالمللی» اعزام نمیکند و تا بهار، اسرائیل -که همچنان به ریاست نتانیاهو است- رئیسجمهوری آمریکا را متقاعد میکند که چارهای جز ازسرگیری جنگ در غزه ندارد. ترامپ که از تلاش برای مذاکره درباره مراحل پایانی توافقش خسته و دلزده شده است، میپذیرد و توجه خود را به جای دیگری معطوف میکند. ازسرگیری نبرد در غزه، موجی از پناهجویان را به سوی مصر روانه و مصر دوباره شبهجزیره سینا را نظامی میکند.
همزمان در سوریه، کردها و دروزیها پس از دور دیگری از خونریزیهای فرقهای تلاش میکنند از کشور جدا شوند. نتانیاهو با استناد به وخامت وضعیت امنیتی منطقه، انتخابات را به تعویق میاندازد. او که همچنان به متحدان راست افراطی خود متکی است، سرکوب در کرانه باختری را تشدید میکند و این منطقه وارد یک انتفاضه جدید میشود.
در واقع، محتملترین سناریو، جایی میان این دو حد است. در غزه، جنگ از سر گرفته نمیشود، اما بازسازی نیز در عمل آغاز نمیشود. انتخابات اسرائیل به بنبست دیگری میانجامد. نتانیاهو اکثریت را به دست نمیآورد، اما بهعنوان نخستوزیر موقت در قدرت باقی میماند، زیرا اپوزیسیون موفق به تشکیل ائتلاف نمیشود. دولت اقلیت، با سوریه پیمان عدم تجاوز امضا میکند، اما نه با لبنان و هیچ پیشرفتی در عادیسازی روابط با عربستان سعودی حاصل نمیشود.
همه چیز در سال ۲۰۲۶ بهخوبی پیش نخواهد رفت؛ این امر قطعی است. اما بدترین سناریوها نیز لزوماً محقق نخواهند شد. جایی برای خوشبینی کورکورانه وجود نخواهد داشت، اما همچنان باید امید داشت، زیرا همیشه کسانی هستند که آیندهای بهتر را میبینند.
پایان کنترل تسلیحات هستهای نزدیک است
آنتون لا گواردیا
سردبیر دیپلماسی اکونومیست
مسابقه نوپای تسلیحات هستهای ممکن است در سال ۲۰۲۶ بهطور جدی آغاز شود. پیمان «نیو استارت»، آخرین معاهدهای که سلاحهای هستهای دوربرد آمریکا و روسیه را محدود میکند در ماه فوریه منقضی میشود. زمان کافی برای مذاکره درباره پیمان جدید وجود نخواهد داشت. چشمانداز یک بیقیدوبندی هستهای نمایان است، آن هم در شرایطی که چین بهسرعت زرادخانه خود را گسترش میدهد و هم متحدان آمریکا و هم دشمنانش به فکر هستهای شدن میافتند.
بهترین امید برای حفظ محدودیتها، یک تمدید غیررسمی است تا برای دستیابی به توافق بعدی زمان خریداری شود. ولادیمیر پوتین رهبر روسیه پیشنهاد کرده است که محدودیتهای کنونی برای یک سال دیگر حفظ شود؛ دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا نیز موضعی مثبت نشان داده است. اما هر توافقی احتمالاً فاقد سازوکارهای راستیآزمایی خواهد بود که پس از تهاجم روسیه به اوکراین کنار گذاشته شدند. افزون بر این، چنین توافق موقتی ممکن است فقط اجتنابناپذیر بودن را به تعویق بیندازد.
پیمان استارت جدید، آمریکا و روسیه را هر یک به ۱۵۵۰ کلاهک «راهبردی» مستقر (یعنی دوربرد) و ۷۰۰ پرتابگر (بمبافکنها، موشکهای بالستیک قارهپیما و موشکهای بالستیک پرتابشونده از زیردریایی) محدود میکند. ذخایر روسیه و آمریکا بزرگتر از اینهاست و هر یک بیش از ۵۰۰۰ کلاهک اتمی دارند که شامل سلاحهای کوتاهبرد «تاکتیکی» و ذخایر نیز میشود. چین بیش از ۶۰۰ کلاهک دارد و به برآورد پنتاگون تا سال ۲۰۳۰ بیش از ۱۰۰۰ کلاهک خواهد داشت.
کارشناسان هستهای جمهوریخواه و دموکرات بهطور فزایندهای بر این باورند که آمریکا به سلاحهای هستهای بیشتری نیاز دارد. برخی میگویند زمان کنار گذاشتن «نیو استارت» فرا رسیده است. دستکم، یک توافق جدید کنترل تسلیحات باید حدود ۱۵۰۰ سلاح تاکتیکی روسیه و سامانههای آن، مانند موشکهای کروز هستهای و اژدرهای هستهای در دست توسعه را نیز در بر گیرد. مهمتر از آن، باید چین را هم مهار کند. چین نیز تا زمانی که به نوعی برابری با آمریکا و روسیه نرسد-اگر اصلاً برسد-با محدودیتهای هستهای موافقت نخواهد کرد. ترامپ در کشاکش خواهد بود. یک غریزهاش این است که ترسناکترین قدرت نظامی جهان باشد. اگر حرفهای سهلانگارانهاش درباره ازسرگیری آزمایشهای هستهای به انفجارهای واقعی زیرزمینی بینجامد، باید انتظار واکنشی زنجیرهای از انفجارها در جاهای دیگر را داشت. انگیزه دیگرش ترس او از سلاحهای هستهای است؛ ترسی که از دهه ۱۹۸۰ همراهش بوده است. او بارها از ضرورت کنترل و حتی کاهش شمار آنها سخن گفته است. جاهطلبی سومش این است که معاملهگر نهایی باشد. اگر ترامپ وارد مذاکرات جدی کنترل تسلیحات نشود، جهان ممکن است به سوی یک مسابقه تسلیحاتی پیش برود که بالقوه از دوران جنگ سرد هم هراسانگیزتر است.
ژئوپلتیک به سبک قرن 21؛ خطوط روشنتر خواهند شد
زانی مینتون بیداز
سردبیر ارشد اکونومیست
در سیاست جهانی، سال ۲۰۲۵ سالی بود که در آن یک نظم قدیمی به پایان رسید. دونالد ترامپ هنجارها و نهادهایی را که دههها پابرجا بودند، به همان شدت و دراماتیسمی درهم کوبید که با آن دست به بازآرایی کاخ سفید زد. تعرفههای او نظام تجارت چندجانبه را درهم کوبید. ماشین دیپلماسی بینالمللی، از سازمان ملل گرفته تا کمکهای خارجی با کاهش بودجههای آمریکا ضربه خورد. اتحادهای امنیتی دیرپا به روابطی معاملهمحور بازسازی شدند که قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا را به پول تبدیل میکردند. در داخل، ترامپ گستردهترین قدرت اجرایی در یک قرن اخیر را اعمال کرد. سربازان به شهرهای تحت اداره دموکراتها اعزام شدند؛ دانشگاهها با تهدید و قطع بودجه به تمکین واداشته شدند؛ استقلال فدرال رزرو مورد حمله قرار گرفت و سازوکار دولت علیه دشمنان رئیسجمهوری به کار افتاد.
از نظر راهبردی، اعمال تعرفههای تنبیهی بر هند (ظاهراً بهعنوان مجازات خرید نفت از روسیه) و برزیل (به دلیل محاکمه ژائیر بولسونارو) چندان معقول نبود. هر دو تصمیم، این کشورها را به چین نزدیکتر خواهد کرد. ترامپ پیشرفت چندانی با ولادیمیر پوتین نداشت و شی جینپینگ او را دور زد. چین برنده روشن کشمکشهای تجاری سال ۲۰۲۵ بود.
با ویرانی نظم قدیم، خطوط کلی جهان جدید در سال ۲۰۲۶ در سه حوزه اصلی بسیار روشنتر خواهد شد؛ اول، آینده دموکراسیهای لیبرال غربی. انتخابات میاندورهای نوامبر تعیین خواهد کرد که آیا آمریکا در معرض خطر جدی شبهاقتدارگرایی قرار دارد یا نه. اگر دموکراتها کنترل مجلس نمایندگان را به دست آورند، مهار معناداری بر دولت ترامپ برقرار خواهد شد. اگر تاریخ راهنما باشد، باید پیروز شوند. دموکراتها حتی از ترامپ هم محبوبیت کمتری دارند و خطر معتبری وجود دارد که دولت بکوشد در سازوکار انتخاباتی آمریکا دخالت کند.
در سوی دیگر آتلانتیک، سال ۲۰۲۶ نشان خواهد داد که آیا ملیگرایان پوپولیست به سبک ماگا در آستانه قدرت در بزرگترین اقتصادهای اروپا هستند یا نه.
دومین حوزه شفافیت، ژئوپلتیک خواهد بود. در سال ۲۰۲۶، معاملهمحوری ترامپی به ترکیبی عجیب بدل میشود: صلحسازیهای نامنظم در سراسر جهان، مداخلهگری سختگیرانه در حیاط خلوت آمریکا و معاملهگری فرصتطلبانه پیرامون زنجیرههای تأمین حیاتی. اشتیاق ترامپ به دریافت نوبل صلح، او را در خاورمیانه درگیر نگه خواهد داشت. او مانع بازگشت اسرائیل به جنگ تمامعیار در غزه خواهد شد و برای عفو بنیامین نتانیاهو و شاید خروج آبرومندانه او از سیاست، فشار خواهد آورد. ترامپ ممکن است در جاهای دیگر هم نقش میانجی را ایفا کند، بویژه آنجا که بتوان قراردادهایی بر سر عناصر نادر استخراج کرد. اما در مواجهه با سرسختی پوتین، آمریکا آینده اوکراین را به اروپا واگذار خواهد کرد.
شفافترین نشانهها، از مسیر سیاست خارجی آمریکا از آسیا و آمریکای لاتین خواهد آمد. در آسیا، باید آماده بود که تمایل ترامپ به معامله با چین به فرسایش خطرناک حمایت از تایوان بینجامد. ابهام راهبردی آمریکا ممکن است جای خود را به بیاعتنایی حسابشده بدهد، بویژه اگر تضعیف اقتصاد آمریکا، دستیابی به یک توافق تجاری بزرگ با چین را برای ترامپ مهمتر کند.
در مقابل، نیمکره غربی شاهد بهکارگیری خشن قدرت آمریکا خواهد بود؛ ترکیبی از حمایت از متحدان ایدئولوژیک (خاویر میلی در آرژانتین و نایب بوکله در السالوادور) و قلدری بیپرده علیه دشمنان ایدئولوژیک. باید انتظار تلاشهایی برای تغییر حکومت در ونزوئلا و کوششهایی برای تأثیرگذاری بر انتخابات، مثلاً در کلمبیا را داشت.
سومین حوزه شفافیت -چه به سود و چه به زیان- اقتصاد خواهد بود. چه اصلاح شدید بازار رخ دهد یا نه، جهش قیمت سهام آنگونه که در ۲۰۲۵ اعتماد میآفرید، دیگر چنین نقشی نخواهد داشت. تأثیر دگرگونکننده بهرهوری هوش مصنوعی نیز به این زودیها که مروجانش امید دارند، ظاهر نخواهد شد. آسیبهای تعرفهها آشکارتر میشود، فشار بر مصرفکنندگان سنگینتر و ناپایداری کسریهای بودجه آمریکا واضحتر. انتخاب ترامپ برای ریاست بعدی فدرالرزرو نشان خواهد داد که آیا استقلال بانک مرکزی به پایان رسیده یا نه. با توجه به آشفتگی سایر کشورهای ثروتمند، عبور از دلار بعید است. اما تا پایان ۲۰۲۶، اقتصاد آمریکا شاید دیگر آنقدر استثنایی به نظر نرسد.
2026 سال وسوسه انگیز چین
پاتریک فولیس
سردبیر بخش خارجی اکونومیست
پس از سال موفق ۲۰۲۵، شی جینپینگ و رهبری چین در سال ۲۰۲۶ با سالی سرشار از وسوسه روبهرو هستند. تاکنون آنها در دوران ترامپ کارتهای خود را بهخوبی بازی کردهاند: اقتصاد چین را از جنگ تجاری مصون نگه داشتند، با مهارت تلافی کردند و در مجموع کنار ایستادند تا فروپاشی نظم جهانی تحت رهبری آمریکا با هدایت کاخ سفید با شتاب پیش برود. اما غرور همواره حزب کمونیست را تعقیب میکند و در سال ۲۰۲۶، شی جینپینگ وسوسه خواهد شد منافع چین را تهاجمیتر پیش ببرد. این امر خطر زیادهروی خطرناک را در سه حوزه ایجاد میکند: تجارت، تایوان و قواعد جهانی جدید تحت رهبری چین.
جنگ تجاری، کارزار دهساله شی جینپینگ برای حذف گلوگاههای خارجی از اقتصاد چین و تقویت خودکفایی را تأیید کرده است. تراشهسازان بومی و شرکتهای هوش مصنوعی در سال ۲۰۲۵ شکوفا شدند و سهم تجارت چین که به یوان (و نه دلار) حساب میشود به رقم چشمگیر ۳۰ درصد رسید. ذخایر نفت چین به رکورد ۱.۲ میلیارد بشکه رسید. شی جینپینگ در اولین دیدار خود با دونالد ترامپ پس از شش سال در اکتبر ۲۰۲۵، توافقهایی خوشایند جریان ماگا درباره فنتانیل و سویا پیشنهاد داد، بیآنکه هیچگونه عقبنشینی از چشمانداز خود برای برتری صنعتی جهانی دولتمحور نشان دهد.
این گرایش ذاتی به زیادهروی میتواند در سال ۲۰۲۶ به چند شکل شعلهور شود. اولین مورد زمانی است که شی جینپینگ کارزار صنعتی خود را بیش از حد پیش ببرد. در حالی که تجارت از آمریکا منحرف میشد، صادرات چین به بقیه جهان در 9 ماه اول ۲۰۲۵ نسبت به سال قبل ۱۱ درصد افزایش یافت. تا اواخر ۲۰۲۵، کسری تجاری سالانه آلمان با چین به مرز ۱۰۰ میلیارد دلار نزدیک میشد.
ترامپ احتمالاً بیش از چین در پیشبرد فروپاشی بیشتر نظم جهانی تحت رهبری آمریکا موفق خواهد بود. دومین حوزه غرور در سال ۲۰۲۶ میتواند تایوان باشد. جاسوسان آمریکایی معتقدند شی جینپینگ به ارتش آزادیبخش خلق دستور داده تا سال ۲۰۲۷ توانایی حمله به این جزیره خودگردان را داشته باشد. این همان سالی است که کنگره بعدی حزب کمونیست (که هر پنج سال یکبار برگزار میشود) تشکیل میشود و مسأله جانشینی برجسته خواهد شد. برخی از مشاوران شی ممکن است استدلال کنند که در سال ۲۰۲۶ شرایط برای یک کارزار تهاجمی «منطقه خاکستری» علیه تایوان از هر زمان دیگری در حافظه زنده بهتر خواهد بود. موضع ترامپ درباره دفاع از این جزیره دوپهلو است، تهدید تعرفههای تنبیهی آمریکا دیگر کارایی ندارد، رأیدهندگان تایوان دوقطبی شدهاند و چین از حمایت حدود ۷۰ کشور برای «اتحاد مجدد با همه ابزارها» برخوردار است. دامن زدن به تنشها که همواره خطرناک است، در دوران ترامپ میتواند آثار بویژه غیرقابل پیشبینی داشته باشد، زیرا ممکن است رقابت تسلیحاتی منطقهای میان متحدان آمریکا را که از رهاشدن میترسند، برانگیزد.
حتی در حالی که شی جینپینگ درباره تجارت و تایوان میاندیشد، ممکن است وسوسه شود قواعد جهانی بیشتری را با رهبری چین پیشنهاد کند تا جایگزین قواعد رو به زوال غربی شوند. تا اواخر ۲۰۲۵ نشانههایی از این نوع سوم غرور پدیدار شد. چین «ابتکار حکمرانی جهانی» را برای ایجاد قواعد جدید در حوزههای مالی، هوش مصنوعی، اقلیم و فضا راهاندازی کرد و یک طرح جهانی صدور مجوز اجباری برای عناصر نادر خاکی مورد استفاده در تولیدات پیشرفته پیشنهاد داد.
مهمترین اولویت سیاست خارجی ایران: جلوگیری از امنیتیسازی برنامه موشکی
حیدرعلی مسعودی
استــــــاد روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی
به نظر میرسد مهمترین و اولویتدارترین مسأله در سیاست خارجی ایران در سال پیشِرو، جلوگیری از امنیتیسازی برنامه موشکی ایران از سوی اسرائیل باشد. امنیتیسازی به چه معناست؟ امنیتیسازی به معنای بازنمایی یک موضوع عادی بهمثابه یک تهدید وجودی است؛ تهدیدی که گویی تنها از طریق اقدام فوری و فوقالعاده میتوان با آن مواجه شد.
در شرایط کنونی، اسرائیل و لابیهای وابسته به این رژیم در ایالات متحده، با محوریت شخص بنیامین نتانیاهو، تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا برنامه موشکی ایران را به یک موضوع امنیتیشده در فضای نخبگانی و تصمیمسازی آمریکا تبدیل کنند. این تلاشها پس از آن شدت گرفت که بر اساس سند جدید راهبرد امنیت ملی آمریکا، مشخص شد برنامه هستهای ایران تا حد زیادی از دستور کار راهبردی واشنگتن خارج شده است. در نتیجه، اسرائیلیها کوشیدهاند بهانه یا مستمسک دوم، یعنی برنامه موشکی ایران را مجدداً بهعنوان یک تهدید برجسته بازنمایی کنند.
بر اساس مباحث مطرحشده در چهارچوب مکتب امنیتی کپنهاگ، فرآیند امنیتیسازی از سه عنصر اصلی تشکیل میشود : اول، بازیگر امنیتیساز است که در اینجا اسرائیل و شخص بنیامین نتانیاهو قرار دارند و بهطور مستمر در تماس و تبادل دیدگاه با دونالد ترامپ است. دوم، موضوع امنیتیسازی است که در این مورد، برنامه موشکی ایران محسوب میشود و سوم که بهنظر من مهمترین عنصر این فرآیند، مخاطب امنیتیسازی است؛ یعنی همان حلقه نخبگان حاکم و تصمیمساز در کاخ سفید که هدف اصلی این بازنمایی امنیتی هستند.
در درون این حلقه نخبگانی، میتوان دو طیف متمایز را مشاهده کرد. از یکسو، طیف جنگگریز با محوریت معاون اول رئیس جمهوری آمریکا، جی.دی. ونس، قرار دارد و از سوی دیگر، طیف جنگطلب با محوریت مارکو روبیو، وزیر خارجه، و پیت هگست، وزیر دفاع آمریکا قرار دارند.
دونالد ترامپ در این میان مواضعی سیال دارد؛ گاه متأثر از دیدگاههای جنگگریز و گاه همسو با رویکردهای جنگطلبانه موضعگیری میکند. موضع صریح دوشنبه شب او در مورد ارائه مجوز به نتانیاهو برای حمله نظامی به ایران در کنار مصاحبههای اخیر او که بهصراحت تأکید کرد که در صورت لزوم، ایالات متحده میتواند برنامه موشکی ایران را نیز هدف حمله قرار دهد و آن را از بین ببرد، نشان میدهد که زمینه و پتانسیلی وجود دارد تا اسرائیل و لابیهای آن در واشنگتن بتوانند با فضاسازی، برجستهسازی و بازنمایی هدفمند برنامه موشکی ایران، دست طیف جنگطلب را در اقناع ترامپ برای حمله مجدد به ایران در سال پیشِرو
تقویت کنند.
این وضعیت، به نظر من، یک ضرورت بسیار مهم را پیش روی ایران قرار میدهد. فرآیندی که به آن اشاره شد، اقتضا میکند که ایران ارتباطات حداقلی و غیرمستقیمی را مجدداً فعال کند؛ تماسهای گذشته میتواند از نو احیا شود.
هدف از حفظ یا برقراری مجدد این ارتباطات، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، ایجاد اخلال در فرآیند امنیتیسازی برنامه موشکی ایران است. ایران نباید منفعلانه کنار بایستد و میدان را بهطور کامل در اختیار اسرائیل و لابیهای آن در آمریکا قرار دهد تا هر آنچه در راستای منافع خود میخواهند، در فضای تصمیمسازی آمریکا برجستهسازی و پیگیری کنند. دیپلماسی ایران باید فعالانه بکوشد تا حد امکان در این فرآیند اخلال ایجاد کند.
این رویکرد دستکم دو پیامد مهم خواهد داشت: اول آنکه همین ارتباطات حداقلی میتواند از شکلگیری یک فضای کاملاً یکسویه توسط لابی اسرائیل در واشنگتن علیه برنامه موشکی ایران جلوگیری کرده و این روند را تا حدی مختل کند. دوم آنکه این ارتباطات میتواند پیامدها و نتایج غیرقابلکنترل یک حمله مجدد به ایران را بهروشنی برای مقامات آمریکایی تبیین کند و نشان دهد که در صورت وقوع چنین حملهای، تبعات آن بهمراتب فراتر از یک درگیری محدود، مشابه جنگ دوازدهروزه، خواهد بود و دامنه و آثار آن بهسادگی قابل کنترل نخواهد بود.
حداقل وظیفه دستگاه دیپلماسی ایران آن است که این ادراک را در طرف مقابل ایجاد کند؛ ادراکی مبنی بر اینکه هرگونه حمله مجدد با واکنشها و تبعات مشخص و پرهزینهای همراه خواهد بود. چهبسا ایجاد چنین ادراکی بتواند در محاسبات و ارزیابیهای کاخ سفید و سایر نهادهای دخیل در ساختار تصمیمگیری امنیت ملی آمریکا تأثیرگذار باشد و در نهایت، مانعی جدی در مسیر شکلگیری جنگی دیگر علیه ایران ایجاد کند.
دوگانه رفع تحریم و تابآوری در سال 2026
میریوسف علوی، کارشناس مسائل بینالملل/ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۲۶ بیش از هر زمان دیگری با یک دوگانه تعیینکننده مواجه خواهد بود: «رفع تحریمها» از یکسو و «افزایش تابآوری ملی» از سوی دیگر. هرچند رفع تحریمها همچنان یکی از اولویتهای بدیهی و حیاتی کشور به شمار میرود، اما واقعیتهای محیط بینالمللی و رفتار طرفهای مقابل نشان میدهد که دستیابی به یک توافق شرافتمندانه، بدون تقویت بنیانهای تابآوری داخلی، نه ممکن است و نه پایدار.
در شرایط کنونی، طرف آمریکایی با توهم تضعیف یا وارد آوردن آسیب اساسی به برنامه هستهای و پایههای قدرت منطقهای ایران، در عمل پرونده هستهای را موضوعی حاشیهای تلقی کرده و میکوشد مطالبات خود را به حوزههای حساستری همچون توان دفاعی و موشکی و نقش منطقهای ایران تسری دهد. این رویکرد بهروشنی نشان میدهد که در کوتاهمدت، چشمانداز مذاکراتی منصفانه و متوازن پیشروی ملت ایران قرار ندارد. از اینرو، پذیرش واقعیت تداوم تحریمها و تمرکز هدفمند بر افزایش تابآوری در شرایط تحریمی، منطقیترین و واقعبینانهترین راهبرد پیشِروی کشور است.
تجربه تاریخی نیز مؤید آن است که تهدیدها، در صورت برخورد عاقلانه و برنامهریزیشده، میتوانند به فرصت تبدیل شوند. شوک نفتی دهه ۱۹۷۰ میلادی، با وجود پیامدهای سنگین اولیه، در نهایت به اصلاح الگوی مصرف انرژی و افزایش تابآوری اقتصادی بسیاری از کشورهای صنعتی، بویژه اقتصادهای شرق و جنوب شرق آسیا و ژاپن انجامید. این تجربه نشان میدهد که فشارهای بیرونی میتوانند محرک اصلاحات و تقویت ظرفیتهای درونی
باشند. از منظر ژئوپلتیکی نیز غرب آسیا در زمره مناطق موسوم به «کمربند شکننده» یا Shatter Belt قرار دارد؛ مناطقی که بحرانها در آنها بهسرعت پدیدار میشوند و به همان سرعت نیز با بحرانهای جدید جایگزین میگردند. در چنین محیط سیال و ناپایداری، اولویت کوتاهمدت سیاست خارجی ایران ناگزیر «کنترل خسارت» و «افزایش حداکثری تابآوری داخلی» است؛ رویکردی که به کشور امکان میدهد در زمان تغییر شرایط ـ که با توجه به تاریخ بلند ایران، بعید است دور و دراز باشد ـ با دست پر و از موضع قدرت وارد مذاکرات رفع تحریمها
شود.
جنگ ۱۲ روزه اخیر، با همه خسارتهایی که به کشور وارد کرد، دو سرمایه اجتماعی مهم نیز برای ایران به همراه داشت: اول، افزایش معنادار همدلی و انسجام ملی و دوم، شکلگیری قناعت عمومی نسبت به این واقعیت که کشور با یک جنگ ترکیبی همهجانبه مواجه است. بهرهبرداری هوشمندانه از این دو دستاورد گرانبها میتواند موتور محرک افزایش تابآوری ملی، حل مشکلات داخلی و در نهایت فراهمسازی شرایط لازم برای رفع مؤثر و پایدار
تحریمها باشد.
چشم انداز 2026 از نگاه کارشناسان «پراجکت سیندیکیت»
مارک بلایت
در سال ۲۰۲۶، اتحادیه اروپا شاید ناچار شود سرانجام با یک حقیقت تلخ روبهرو شود: ایالات متحده قصد ندارد از آن در برابر روسیه حفاظت کند. دولت ترامپ تلاشهای صلح در اوکراین را کنار خواهد گذاشت و روسیه را آزاد میگذارد تا تلاش جنگی خود را
تشدید کند. اروپا، مطابق عادت، به دنبال راهحلهای مالی برای یک مشکل نظامی خواهد رفت؛ مشکلی که با پول حل نمیشود. اوکراین، در همین حال، به جنگی ادامه خواهد داد که اتحادیه اروپا هنوز حاضر نیست آن را جنگ خود بداند.
کریستینا کافارا
اروپا که با محدودیتهای قدرت نرم، خطابههای مبتنی بر ارزشها و انبوه نشستهای اندیشکدهای درباره «حفاظت از دموکراسی» در جهانی که با قدرت سخت اداره میشود روبهروست، تاکنون نتوانسته به فریاد استیصال ماریو دراگی پاسخ دهد: «کاری بکنید!» اما سیاست بیپرده و خشن دولت ترامپ که در راهبرد جدید امنیت ملی آن متبلور شده شاید سرانجام محاسبات را تغییر دهد. این بیدارباش با این درک دیرهنگام تقویت میشود که اروپا در عمل وارد یک جنگ تجاری با چین شده است؛ جنگی که بهتدریج پایه صنعتی آن را فرسوده کرده است. این فشارها در کنار هم ممکن است سرانجام اروپا را وادار کند حاکمیت خود را در زیرساخت دیجیتال، فناوریهای پیشرو، دفاع و تولید بازسازی کند.
در میان نارضایتی فزاینده از نهادهای نئولیبرال اتحادیه اروپا، بوروکراسی کند و عقبنشینی مقررات ضدانحصار، بسیاری در جامعه کسبوکار اروپا معتقدند صنعت باید بهجای انتظار برای فرآیندهای فرسوده، خود ابتکار عمل را از طریق طرحهایی مانند «یورواستک» به دست گیرد. در نتیجه، توجه ممکن است از بروکسل به سمت دولتهای عضو بویژه آلمان، معطوف شود. اگر آلمان اقدام کند، اروپا اقدام خواهد کرد؛ اگر نه، اروپا درجا خواهد زد.
دالیا غانم
رژیمهای شمال آفریقا در ۲۰۲۶ همچنان کلاس درسی برای تداوم حکومتهای نیمهاقتدارگرا ارائه خواهند داد. با این حال، فشارهای ساختاری عمیقتر هر روز مهارناپذیرتر میشوند. الجزایر که از صادرات گاز به اروپا منتفع است، جسورتر به نظر میرسد، در حالی که تونس و مصر به لبه پرتگاه مالی نزدیک میشوند.
اما تهدید واقعی برای وضع موجود، فرسایش قرارداد اجتماعی است. در سال گذشته، خیابان عرب نشان داده که نباید عاملیت آن را دستکم گرفت: از تونس تا مراکش، جایی که «اعتراضات نسل Z» امتناع جوانان از سکوت را برجسته کرد، نارضایتی عمومی هرچه آشکارتر
شده است. لیبی نیز همچنان باتلاقی منطقهای باقی خواهد ماند؛ کشوری چندپاره که بعید است صلح در آن ریشه بدواند. همزمان، خشونتهای جهادی در سراسر ساحل گسترش مییابد و اگر مهار نشود، به کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه سرایت خواهد کرد.
سایمون جانسون
بانکهای بزرگ به لابی برای کاهش الزامات سرمایهای ادامه خواهند داد و فضای کمتری برای جذب زیانها باقی میگذارند. همزمان، هوش مصنوعی همچنان در بخش مالی نفوذ خواهد کرد، چرخههای رونق و رکود را تسریع میکند و امکان جابهجایی پول با سرعتهایی فراتر از توان انسان را
فراهم میسازد. این امر احتمال معاملات شلوغ و بازگشتهای تند هنگام تغییر شرایط بازار را افزایش میدهد. هرچند قدرت سیاسی بانکهای بزرگ آنها را از نظارت سختتر مصون میدارد، اما همین امر آنها را در برابر شوکها آسیبپذیرتر میکند.
شبنم اوزجان
در سال پیش رو و پس از آن، جهانیشدن بیشازپیش تکهتکه، پیچیده و نابرابر خواهد شد. زنجیرههای تأمین طولانیتر و پرریسکتر میشوند و مسابقه تسلیحاتی فناورانه میان آمریکا و چین میتواند نظام اقتصادی جهانی را بیثبات کند. بهطور متناقض، سلطه دلار ممکن است همزمان با تضعیف خود دلار همزیستی
داشته باشد.
این تحول در محیطی ژئوپلتیکی برپایه «حاصل جمع صفر» رخ میدهد که با رقابتهای جهانی و منطقهای شکل گرفته است. رفاه اجتماعی در سراسر جهان رو به کاهش خواهد گذاشت، حتی در حالی که جهش بهرهوری ناشی از هوش مصنوعی به نفع مجموعهای محدود از شرکتها، بخشها و کشورها عمل میکند. نهادهای چندجانبه بیش از هر زمان دیگری ضروری خواهند بود، اما سیاست و سیاستگذاری همچنان از چهارچوبهای همکاری اقتصادی فاصله خواهند گرفت.
زکی لایدی
سال پیش رو تحت سیطره جنگ اوکراین خواهد بود، هرچند دستیابی به یک توافق نهایی دور از دسترس است. اینکه آیا اصلاً شدت درگیری کاهش مییابد یا نه، به چهار عامل بستگی دارد: توازن قوا در میدان، سطح درگیری آمریکا، حمایت اروپا و پویاییهای سیاسی داخلی
اوکراین. با گرفتار شدن هر دو طرف در جنگ فرسایشی، بعید است توازن قدرت در میدان نبرد بهطور معناداری تغییر کند. اروپا، تحت فشار آمریکا، چین و روسیه، وارد دشوارترین سال خود از ۱۹۴۵ به این سو میشود. نظام سیاسی شکننده و غیرقابل پیشبینی اوکراین نیز جستوجو برای توافقی پایدار را پیچیدهتر
میکند. از آنجا که اروپا بهتنهایی نمیتواند راهحلی تحمیل کند، هر تغییری در مسیر جنگ همچنان به آمریکا وابسته است. این برای اوکراین نوید خوبی ندارد، با توجه به خصومت مداوم دولت ترامپ با حمایت آمریکا از تلاش جنگی. تنها پرسش این است که ترامپ برای توقف جنگ چه چیزی به ولادیمیر پوتین پیشنهاد خواهد داد. در این چهارچوب، روشن است که جنگ در ۲۰۲۶ پایان نخواهد یافت. در بهترین حالت، شاید وقفهای موقت رخ دهد؛ نه بر اثر توافق، بلکه از سر فرسودگی.
نانسی چیان
در جهانبینی دونالد ترامپ، تنها سه کشور واقعاً اهمیت دارند: آمریکا، چین و روسیه. سال 2026 این رویکرد سیاست خارجی را از سه جهت مهم خواهد آزمود : اول، سرمایهگذاران و دولتها در سراسر جهان به دنبال رابطهای باثباتتر میان آمریکا و چین خواهند بود؛ بدون آن، برنامهریزی بلندمدت چیزی بیش از حدسهای آگاهانه نخواهد بود.
دوم، هر توافقی که به جنگ روسیه و اوکراین پایان دهد، بهمثابه داوری درباره قابلیت اتکای آمریکا خوانده خواهد شد. در نهایت، اروپا باید تصمیم بگیرد آیا آماده پرداخت هزینه قدرت هست یا نه. فرانسه و آلمان به دنبال نقشی فعالتر در عرصه بینالمللیاند، اما تنها هزینهکرد دفاعی جدی و پایدار میتواند برایشان جایگاهی بر سر میز فراهم کند.
کارلا نورلوف
رقابت آمریکا و چین در ۲۰۲۶ از آستانه بحرانی عبور خواهد کرد؛ جایی که جداسازی مبتنی بر سیاست به شکلگیری نظامهای فناورانه جداگانه در حوزه هوش مصنوعی، نیمهرساناهای پیشرفته و دادهها تثبیت میشود. تجارت جهانی همچنان جریان خواهد داشت، اما بخشهای راهبردی هرچه بیشتر به زنجیرههای تأمین موازی و رژیمهای استاندارد رقیب تقسیم
خواهند شد.در نتیجه، رقابت ساختاری خواهد شد نه مقطعی؛ رقابتی که کمتر از طریق دیپلماسی یا زور و بیشتر از طریق کنترلهای صادراتی، تحریمها، یارانهها و مقررات پیش برده میشود. هرچند اقتصاد جهانی همچنان بههمپیوسته باقی میماند، اما به دو نظم فناورانه ناسازگار تقسیم خواهد شد و کشورها را به بلوکهای ژئوپلتیکی رقیب سوق خواهد داد و توازن نفوذ جهانی را بازآرایی خواهد کرد.

