ضرورت همکاری با بخش خصوصی در ورزش
صادق رئیسیکیا
کارشناس مدیریت
ورزش ایران، بویژه ورزش حرفهای و قهرمانی، اساساً بر نفت بنا شده است. حتی فوتبال که سرآمد ورزش حرفهای ایران محسوب میشود و همواره در کانون توجه قرار دارد و از زیرساختهای گستردهای برخوردار است، با ورود انگلیسیها به مسجدسلیمان و شکلگیری صنعت نفت خوزستان پا گرفت. جدای از این، ورزش ایران چه پیش و چه پس از انقلاب، همواره متکی به منابع دولتی بوده است؛ بهگونهای که حتی تمام باشگاههای بزرگ، از جمله دارایی، هما، راهآهن و حتی تاج، زیر نظر دولت شکل گرفتند.
شاید ورزش نیز همانند صنعت، در آغاز به دلیل ناشناخته بودن، با ورود دولت کار خود را شروع کرده باشد، اما تداوم دولتیماندن آن یک ایراد اساسی است. ورزش از ابتدا دولتی بود؛ خصلتی که همزمان با شکلگیری ورزش ایجاد شد، اما متأسفانه با آن باقی ماند، در حالی که این بند ناف باید سالها پیش پاره میشد. پس از انقلاب، باشگاههای بزرگ ملی شدند و تا زمان جنگ اتفاق خاصی رخ نداد، اما این عادتِ آفتگونه همچنان همراه ورزش باقی ماند.
حتی اختصاص یک درصد از مالیات به ورزش در برنامه چهارم توسعه، برای کسانی که به دنبال ایجاد تحرک بودند، نتوانست تغییر محسوسی ایجاد کند. در واقع، ورزش ایران به استفاده از بودجه عمومی و دولتی عادت کرده است. خصوصیسازیها نیز بدون ایراد نبود؛ نمونه بارز آن، دو باشگاه بزرگ استقلال و پرسپولیس بود که بدون توجه به مسأله مدیریت، خصوصیسازی شدند. در حالی که مدیریت در ورزش عامل بسیار مهمی است اما در ایران بدون توجه به آن تصور میکنند صرفاً با ورود پول، ورزش حرفهای میشود.
در عمل، با خصوصیسازی سرخابیها تنها بار مالی از روی دوش دولت برداشته شد و بر دوش بانکها و هلدینگها گذاشته شد. کار به دست مدیران هزینهمحور سپرده شد؛ مدیرانی که برای خرید بازیکنان و مربیان گرانتر با یکدیگر رقابت میکنند، نه مدیران حرفهای بازیکنساز و علاقهمند به ایجاد بستر و زیرساخت. همین رویکرد، هزینههای فوتبال را نیز به شکل قابلتوجهی افزایش داد.
البته طبق یک قاعده کلی، معمولاً در سختیها راهحلها پیدا میشوند و مشکلات، خلاقیتها را به وجود میآورند. در شرایط فعلی اقتصادی، شاید بهترین کار رها کردن فدراسیونها و باشگاهها باشد تا از بودجه عمومی استفاده نکنند. موضوعی که سالها به آن توجه نشد، اما اکنون زمان آن فرا رسیده است که عدم وابستگی ورزش به بودجه دولت محقق شود. شاید این مسیر سخت باشد، اما تهدید نیست.
البته از سوی دیگر، وقتی ورزش مستقل میشود، دولت نیز نباید با چهارچوبگذاری، دستورالعملنویسی و تعیین تکلیف، آن را محدود کند. اگر بودجه کاهش مییابد، دستکم باید اجازه داده شود که ورزش حق پخش تلویزیونی خود را دریافت کند. در واقع نمیتوان از یک طرف ورزش را رها کرد و از طرف دیگر، اجزای مختلف دولت هرکدام ساز خود را بزنند.
مدیران ورزشی و رؤسای فدراسیونها اکنون باید بدانند که برای تأمین منابع مالی و بودجه، به جای صرف وقت و انرژی برای لابی با مسئولان دولت و مجلس، باید ارتباط و رایزنی خود را به سمت بخش خصوصی سوق دهند. آنها باید بتوانند بخش خصوصی، هلدینگها و شرکتها را مجاب کنند که در قبال دریافت امتیاز، منابع مالی در اختیار ورزش قرار دهند. شاید این کار ساده به نظر برسد، اما بسیار مهم است.
این تحول اساسی تنها با تغییر باور مدیران ورزشی رخ میدهد و بس. مدیران ورزشی باید مزیتهایی واقعی به بخش خصوصی ارائه دهند تا آنها حاضر شوند دست به جیب شوند. اگر باور مدیران اصلاح شود، کمیتههای بازرگانی فدراسیونها نیز از حالت نمادین خارج خواهند شد.

