درس‌هایی از سیاست و حقوق در مکتب علامه نائینی (۸)

اعتراض به پیامبر(ص)!! در اثر تحلیل‌های غلط و احساسی

محسن اسماعیلی
معاون راهبردی  و امور مجلس رئیس‌جمهور

جمع‌آوری کتاب «تنبیهُ الاُمَّة و تَنْزیهُ المِلَّة» در اثر سرخوردگی و دلسردی کسی مانند علامه محمدحسین نایینی از نتایج قیام مشروطه طلبی، معقول‌ترین احتمالی است که در صورت صحّت این خبر مشهور قابل قبول به نظر می‌رسد. اظهار تأسف او از اینکه با این قیام «انگور انداختیم که سرکه شود، اما شراب شد!» و اینکه گفته‌اند او پس از آن وقایع، «نه تنها از فعالیت‌های مشروطه خواهی کناره جست بلکه دیگر حتی نام مشروطه را به زبان نیاورد و به هیچ گفت‌و‌گویی که مربوط به مشروطه بود نیز گوش نداد»، نشانه‌های قوت این احتمال است.
البته این احساس شکست و ندامت، پیش و بیش از خواص، در عموم مردم رواج پیدا کرده و موجب رفتارهای تحکم‌آمیز و نامناسب آنان با رهبران آن جنبش، از جمله نایینی هم شده بود. اشاره شهید مطهری به همین واقعیت است که می‌گوید «جوّ عوام‏زده محیط ما کارى کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب، ‏ یک باره مهر سکوت بر لب زد و دم فرو بست.»
به هر حال، این نیز خود درس بزرگی است که باید از سرنوشت نایینی و کتابش آموخت. باید باور کرد که پدیده‌های اجتماعی از قواعد خاص خود پیروی می‌کنند و همیشه و همه جا تابع خواست و اراده ما نیستند. رهبران حرکت‌های اجتماعی و سیاسی قطعاً باید آرمان‌های بلند خود را داشته باشند و آن را به بدنه پیروان خویش نیز منتقل کنند، اما هرگز نباید چشم بر واقعیت‌ها بپوشند یا چشمان تابعان خویش را بر آنان بسته نگه دارند. در غیر این صورت با هر توقف یا حتی با هر تأخیری در مسیر تحقق اهداف آرمانی، عده‌ای دچار ریزش می‌شوند.
تاریخ نشان داده است که پس از هر شکست و ناکامی در حرکت‌های جمعی، موجی از تردید و تحلیل‌های غلط در جامعه به راه می‌افتد؛ حتی اگر رهبری جامعه به دست پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) باشد. به عنوان مثال جنگ اُحُد را در نظر بگیرید که به دلیل تخلف و دنیا طلبی گروهی اندک، پس از پیروزی‌های درخشان، برای اولین بار مسلمانان طعم شکستی سنگین را چشیدند. اتفاقاً همان متخلفان و مسببان ناکامی میان مردم چرخیدند و گفتند که «اگر به حرف ما گوش کرده بودید، این همه شهید نمی‌دادیم و به این ترتیب سایه تردید و پشیمانی را در میان مردم گستراندند.»
 خدای متعال با اشاره به همین حادثه می‌فرماید: «ای اهل ایمان! مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند و درباره برادران شان هنگامی که آنان به سفر رفتند [و در سفر مُردند] یا جهادگر بودند [و شهید شدند]، گفتند: اگر نزد ما مانده بودند نمی‌مردند و شهید نمی‌شدند. [شما به کافران اعتنا نکنید] تا خدا این [اعتقاد و گفتار] را حسرتی در دل هایشان قرار دهد. و خداست که زنده می‌کند و می‌میراند؛ و خدا به آنچه انجام می‌دهید، بیناست.» (سوره آل عمران، آیه 156) سپس در ادامه فرموده است: «هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.» (همان، آیه 169).
نمونه دیگر اعتراض و ریزش برخی مسلمانان در جریان صلح حُدَیبیه بود. در سال ششم هجری پیامبر(ص) به همراه تعداد کثیری از مسلمانان برای زیارت خانه خدا و به قصد عُمره از مدینه بیرون آمدند، اما در منطقه حُدَیبیه که نزدیک مکه بود با ممانعت مشرکان مواجه شدند. مسلمانان که در پی پیروزی‌های پی در پی، احساس اقتدار می‌کردند با شور و هیجانی وصف ناپذیر آماده نبرد و فتح مکه شدند. اما برخلاف انتظار آنان، رسول خدا(ص) با در نظر گرفتن مصالح عمومی و واقعیت‌های خارجی صلح را ترجیح دادند، آن هم با شرایطی که از نظر انقلابیون مسلمان عقب‌نشینی و شکستی فاحش به شمار می‌رفت و همین، زمینه ساز بروز ناامیدی و اعتراض شد.
در آن سال، ‏ پیامبر(ص) در یک رویای الهى و رحمانى دیده بود که با یارانش وارد مسجد الحرام می‌شوند و به دنبال آن به عزم زیارت خانه خدا حرکت کرد. غالب اصحاب فکر می‌کردند تعبیر این خواب در همین سفر واقع می‌شود، در حالى که مُقدَّر چیز دیگرى بود.
برپایه همین تصور، مسلمانان مُحرِم شده و حتی حیوانات قربانى برای حج را نیز با خود آورده بودند، اما برخلاف انتظارشان توفیق زیارت خانه خدا نصیب آنان نشد و به دلیل پیمان صلحی که بسته شد، پیامبر(ص) دستور داد در همان حُدَیبیه شتران قربانى را نحر کنند و از احرام بیرون آیند؛ کارى که براى آنان بسیار سخت و باورنکردنى بود، چرا که آداب و سنن آنان و نیز دستورات اسلام ایجاب می‌کرد تا وقتی مناسک عمره را انجام نداده‌اند از احرام بیرون نیایند.
از سوى دیگر، در مواد صلحنامه حُدَیبیه مطالبى بود که پذیرش آن را بسیار سنگین می‌نمود، از جمله اینکه اگر کسى از قریش مسلمان شود و به مدینه پناه آورد، مسلمانان باید او را به خانواده‏‌اش تحویل دهند، اما عکس این رفتار لازم نیست! همچنین به هنگام تنظیم صلحنامه، قریش حاضر نشدند کلمه «رسول اللَّه» کنار نام حضرت محمد(ص) باشد و سُهَیل، نماینده قریش با اصرار زیاد آن را حذف کرد و حتى با نوشتن «بِسْمِ‌الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» نیز موافقت نکرد. او اصرار داشت به جاى آن کلمه یا جمله، «بِسمِک اللّهُمَّ» نوشته شود که با سنت اهل مکه سازگار بود. واضح است که تحمّل هر یک از این امور به تنهایى ناگوار بود، چه رسد به مجموع آنها. به همین دلیل آنانی که از ضعف ایمان برخوردار بودند دچار تزلزل و تردید شدند. در اینجا بود که سوره «فتح»! نازل شد و در آیه اول سوره خطاب به رسول خدا تصریح کرد: «إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً» به این معنی که «ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم!»
جالب است بدانیم که «حتى وقتى سوره فتح نازل شد، بعضى با تعجب پرسیدند؛ چه فتحى؟!» اما همه آیات این سوره پس از صلح حُدَیبیه نازل و نام آن نیز «فتح» نهاده شد! تا بیاموزیم که تحلیل‌های مقطعی و احساسی نباید مانع درک مصلحت‌های دائمی و عقلانی شود. آرمان‌گرایی باید با واقع بینی همراه شود تا سودمند شود؛ وگرنه موجب ناامیدی و در نهایت تغییر مسیر می‌شود.
در تفسیر «جوامع الجامع» آمده است که مراد از آن «فتح»، «حُدَیبیه» است و روایت شده است که چون رسول خدا(ص) از حدیبیه بازگشت، مردی از اصحاب گفت: «مَا هَذَا الْفَتْحُ، لَقَدْ صُدِدْنَا عَنِ الْبَیتِ وَ صُدَّ هَدْینَا؟» به این معنی که «این چه فتحی بود که ما را از خانه‌هایمان و از قربانی‌کردن نیز بازداشت؟!» پیامبر(ص) فرمود: «بد سخنی را بر زبان جاری نمودی. بلکه این بالاترین فتح ما بود؛ مشرکان راضی شدند که شما با آسایش و امنیت از شهرشان بازگردید و از شما در مورد اسلام می‌پرسیدند و میل به امان‌دادن به شما پیدا کردند و از شما اموری را مشاهده کردند که برایشان قابل تحمّل نبود.» از «زهری» نقل شده است که «فتحی عظیم‌تر از صلح حُدَیبیه واقع نشد، زیرا مشرکان با مسلمانان در کنار یکدیگر قرار گرفته و سخنان آنان را می‌شنیدند و اسلام در دل‌های آنان قرار گرفت و در سه سال تعداد کثیری از ایشان مسلمان شده و به جمعیت مسلمین افزوده شد.»