مناظره دانشگاه آکسفورد: خطر منطقه ای؟! (۴)

بخش پایانی

سید عطاءالله  مهاجرانی

«برنارد لویس» صهیونیست غریبی بود. ضد اسلام و مسلمانان، ضد شیعه و ضد عرب و ضد ایران و ضد ملت ایران بود. آرزویش تجزیه سرزمینی ایران و تجزیه ملی ایران بود. اگر نطق‌های نتانیاهو در اجلاس عمومی سازمان ملل را با دقت ببینید، تقریباً در تمامی نطق هایش در بیش از دو دهه اخیر، از برنارد لویس به عنوان مرشد و راهنمای خود یاد کرده است. صهیونیسم جهانی با شبکه تبلیغاتی پر نفوذ خود از برنارد لویس یک شخصیت متفکر افسانه‌ای ساخته است. اما واقعیت او بسیار متفاوت از فیلی بود که بادش کرده و به آسمان فرستاده بودند. تجربه ناگفته‌ای از دیدار با او دارم!
مرداد ماه سال ۱۳۹۰ به پرینستون رفته بودم. به دکتر احمد مهدوی دامغانی زنگ زدم که بروم فیلادلفیا به دیدارش. همیشه دیدار دکتر مهدوی دامغانی به تمام معنی عزیز و مغتنم بود. اتومبیل دخترم را گرفتم. خودم رانندگی کردم. فاصله پرینستون تا فیلادلفیا حدود ۷۰ کیلومتر است. صحبت از برنارد لویس شد. گفت «همین جا در فیلادلفیا زندگی می‌کند. بعضی شاگردان من در هاروارد با ایشان ارتباط دارند.» گفتم دوست دارم ایشان را ببینم. دیدم. به عنوان یک نویسنده و پژوهشگر مصری به خانه برنارد لویس رفتم! ۹۵ ساله بود و در شرایط کهنسالی، شنوایی و حافظه‌اش نسبتاً خوب بود. صحبت را به عربی شروع کردم. گفتم «شما عربی می‌دانید.» آشنا بود، اما زبان عربی نمی‌دانست. درباره زبان و ادبیات فارسی صحبت شد. گفتم من دکترایم را از دانشگاه اسکندریه در زبان فارسی گرفته ام. فارسی هم نمی‌دانست! چقدر در رزومه او ترویج کرده‌اند که زبان عربی و فارسی می‌دانسته است!
برنارد لویس پروژه مرکبی را پیش می‌برد. از سویی معرفی ایران به عنوان خطر منطقه‌ای و خطری بزرگ برای کشورهای عربی و نیز خطر برای جهان اهل سنت، از سوی دیگر تلاشی پیگیر برای تجزیه وحدت سرزمینی ایران و وحدت ملی ایران داشت. تا جایی که توانست تیم نئوکان‌ها در دولت بوش کوچک را برای حمله به ایران تشویق کرد. «کاندولیزا رایس» نظر مخالف داشت. معتقد بود هنوز اشغال عراق به سرانجام نرسیده است و ایران کشوری متفاوت است. برنارد لویس سابقه سیاهی هم در سقوط دولت دکتر محمد مصدق دارد. 6 ماه قبل از کودتا، خانم «آن ماری لمبتون» (۲۰۰۸-۱۹۱۲) استاد تاریخ و نویسنده کتاب مشهور «مالک و زارع در ایران» به همراه برنارد لویس به ایران آمدند. نزدیک به دوماهی در ایران بودند. گزارشی برای چرچیل درباره امکان کودتا علیه مصدق فراهم کردند. این گزارش همچنان جزو اسناد طبقه‌بندی شده است. منتشر نشده است. یکی از کلیدهای شناخت و اسناد بسیار مهم کودتای ۱۳۳۲ همین سند است. میراث برنارد لویس همچنان زنده است. در نشست آکسفورد، «سر دیمینیک چیلکوت» سفیر سابق انگلستان در ایران، تأکیدش بر همین دوگانه فارس-عرب و دوگانه شیعه -سنی بود. «اهلیل نوئر» با بیان صریح‌تری همین مضمون را تکرار کرد. پرسش مهمی که مطرح می‌شود، این است که چرا ایران زمان شاه خطر منطقه‌ای نبود و چرا دولت ایران و نظام پادشاهی محبوب آمریکا و اسرائیل بود؟ از نظر جیمی کارتر که دهم دی ماه سال ۱۳۵۶(شب ژانویه، ۳۱ دسامبر سال ۱۹۷۷) در تهران بود و با شاه جام‌های شامپاین به هم زدند، «ایران جزیره ثبات در جهان نا آرام و شاه رهبری بزرگ» بود. تعبیر کارتر چنین بود: «Iran an iland of stability in one of the more troubledworld.».
این سخنرانی بهترین نشانه است که آمریکا ایران را نمی‌شناخت. چند ماه بعد همان کارتر، ژنرال «رابرت هایزر» را به ایران فرستاد تا با طراحی کودتای نظامی جلوی پیروزی انقلاب بایستد. اما نکته عجیب، مطلبی است که رابرت هایزر در کتاب خود، «مأموریت در تهران» نوشته است: «شاه به فرماندهان ارشد سه نیرو و رئیس ستاد ارتش گفته بود از هایزر اطاعت کنید، به هایزر اعتماد کنید، او ژنرال شماست!» وقتی شاه ناگزیر از ترک ایران به پیشنهاد آمریکا شد، در کتاب «پاسخ به تاریخ» از آمریکا گلایه می‌کند که «چرا با من چنین رفتاری کردید. هر چه گفتید من انجام دادم.»
پاسخ روشن است؛ چون شاه با تمام توان در میدان آمریکا بازی می‌کرد. ارتش ایران بویژه نیروی هوایی در اختیار آمریکا بود. ژنرال هایزر که به ایران آمد، اصلاً شاه با خبر نشده بود. هایزر بدون تشریفات گمرکی و فرودگاهی وارد ایران شده بود و بدون تشریفات از فرودگاه مهرآباد، وقتی مأموریت سازماندهی کودتای ارتش علیه انقلاب شکست خورده بود، بازگشت. اردشیر زاهدی در مصاحبه‌ای اعلام کرد «شاه بایست هایزر و سفیر آمریکا و انگلستان را از ایران اخراج کند!»
هایزر پس از شکست مأموریتش به ترکیه رفت و سپس به آمریکا بازگشت. البته وقتی انقلاب پیروز شد، برژینسکی با هایزر تماس می‌گیرد که آیا آمادگی دارد کودتایی را در ایران سازماندهی کند؟! کودتای اول هایزر برای آمریکا و شاه به تراژدی انجامیده بود، می‌خواستند کودتای کمدی هم راه بیندازند. هایزر به برژینسکی می‌گوید «امکان کودتا وجود ندارد.» محمد رضا شاه پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» که در ابتدا به زبان فرانسه منتشر شد، سپس به انگلیسی و بعد به فارسی ترجمه شد، نکات درجه اولی را درباره تبعیت و اطاعت خود از آمریکا بیان کرده است؛ البته با حسرت و دریغ و دردمندی!
به ملاقات ژنرال هایزر با خود اشاره می‌کند (که در آن ملاقات) هایزر به ساعتش نگاه کرده بود که شاه چه وقتی می‌خواهد از ایران برود! امیراصلان افشار (۱۳۹۹-۱۲۹۸) رئیس تشریفات دربار، در مصاحبه مفصل با علی لیمونادی در برنامه «کوچ ایرانیان»، اشاره می‌کند که روزی شاه ناگاه به دفتر امیر اصلان افشار وارد می‌شود، روی صندلی جلوی میز که معمولاً ارباب رجوع یا کارمندان دفتری می‌نشینند، می‌نشیند. افشار سراسیمه بر می‌خیزد که چرا قربان آنجا نشستید؟! شاه اشاره می‌کند که جایش خوب است. به امیر اصلان افشار می‌گوید الان سفیر آمریکا پیش من بود، گفت بایست بروم!
رفت. آمریکا او را فریب داد. اجازه ندادند به آمریکا برود. در مصر و مراکش و مکزیک و پاناما سرگردان مانده بود. وقتی به دلیل شرایط سخت بیماری او را به تگزاس راه دادند، شاه و فرح را به بیمارستان روانی برده بودند. اتاق شاه پنجره نداشت؛ دریچه‌ای بالای دیوار بود با میله‌های فلزی ضخیم. درِ اتاق فرح از داخل باز نمی‌شد. یعنی در اتاق را به روی او بسته بودند. گفته شده است به احتمال زیاد آمریکایی‌ها با دستکاری در داروهای شاه موجب مرگ پیشرس او شدند. می‌خواستند از دست شاه رها شوند.
می توان به سخن مشهور چرچیل استناد کرد:
«ما دوستان و دشمنان ابدی نداریم، تنها منافع ابدی داریم.»
آمریکا و اروپا که البته به روایت «ادوارد سعید» خود را مرکز دنیا می‌دانند و بقیه کشور‌ها و ملت‌ها را در حاشیه قرار می‌دهند، تصمیم می‌گیرند که چه کشوری چه زمانی برایشان خطرناک است یا نیست؟ نخست‌وزیر قانونی ایران، دکتر مصدق، خطرناک است، بایست با کودتا سرنگون شود تا «آنتونی ایدن» وزیر خارجه وقت بریتانیا که با خانواده‌اش در کشتی تفریحی در سواحل یونان بود، با شنیدن خبر سقوط مصدق به خواب راحتی فرو برود! از سوی دیگر یک تروریست که پنج سال در زندان‌های آمریکا در عراق بوده است، برای دستگیری‌اش 10 میلیون دلار جایزه تعیین کرده بودند و در کشتن مردم عراق نقش بارزی داشته است، می‌شود فرد محبوب و موجه و لیبرال و دموکرات. در واقع اعلام اینکه چه کشوری برای منطقه خطر دارد یا ندارد، یا اینکه چه کشوری لیبرال و دموکرات است، متناسب با منافع آمریکا نامگذاری می‌شود. در منطقه غرب آسیا کشورهایی هستند که نه در آنجا انتخابات برگزار می‌شود، نه حزبی وجود دارد و نه قانون اساسی. آن کشور‌ها محبوب آمریکا و اسرائیل هستند. در کشور ایران که هر سال انتخابات برگزار می‌شود، از دید آمریکا داستان دیگری دارد. اوباما این داستان دیگر را در سخنرانی انتخاباتی‌اش در اورشلیم بیان کرد! گفت ایران کشوری «بازی به هم زن» است و آمریکا و جهان چنین رفتاری را تحمل نمی‌کند. تمامی محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های مالی و اقتصادی علیه کشور ایران از زمان باراک اوباما آغاز شد. نام این ممنوعیت‌ها را «ممنوعیت هوشمند» گذاشتند. امروزه در زمان ترامپ این ممنوعیت به جنگ علیه ایران انجامیده 
است.
چنان که در آغاز صحبت گفتم؛ آمریکا و غرب، مشخصاً ناتو، ایران را نمی‌شناسند. «سلیمان نبی»(ع) در دعای معروف خود که در باب اول کتاب دوم «تواریخ» ذکر شده است؛ از خداوند می‌خواهد به او «معرفت و حکمت» بیاموزد. ما در جهان امروز بیش از همیشه تاریخ به معرفت و حکمت در حکمرانی نیاز داریم.
***
در خاتمه صحبتم گفتم: «در اینجا به کتاب نقد آیات شیطانی نوشته من بسیار پرداخته شد. موضوع جلسه مناظره، نه من بودم و نه کتابم. اگر فرصت مستقلی پیش‌بینی شود. استقبال می‌کنم.»
بعد از اتمام جلسه مناظره، در سالنی برای چای و قهوه و دیگر نوشیدنی‌ها برای اهلش! جمع شدیم. اهلیل نوئر غیبش زده بود. بعد دیدم همان ساعات رفته و 6 توئیت علیه من زده است؛ درباره ماجرای کتاب آیات شیطانی و نقد رمان در کتابی که من ۳۶ سال پیش منتشر کردم!
نتیجه رأی نشان داد که اکثریت تقریباً سه برابری از جمع «نشست اتحادیه- آکسفورد» ایران را خطر منطقه‌ای نمی‌دانند!
برای شام با دانشجویان ایرانی به رستوران شیراز رفتیم. باران بسیار تندی همچنان می‌بارید. گفت‌و‌گو‌های شام داستان دیگری است! شما از گفت‌و‌گو و نکته گویی یا نکته پرانی این دانشجویان ایرانی که تقریباً همگی دانشجویان دوره دکترا در آکسفورد هستند، از صمیم دل شادمان می‌شدید. جوانانی که امیدوارم در مدیریت‌های علمی و اجرایی کشور نقش شایسته موقعیت خود را ایفا کنند. انگار این دانشجویان همه فرزندان آرمانی من بودند! در همان سن و سال.