مولانا پس از ۷ قرن همچنان در جان و جهان ما ماندگار است

بحر بی‌پایان مثنوی

پرونده «ایران» به بهانه ۸ مهر، روز بزرگداشت جلال‌الدین محمد بلخی دو گفت‌وگو با مهدی فیروزان و مریم مشرف درباره تصحیح استاد محمدعلی موحد از مثنوی معنوی

مریم شهبازی
گروه کتاب


در تقویم فرهنگی کشورمان، هشتم مهر به نام مولانا نامگذاری شده و یک روز پیش از آن نیز به یاد شمس تبریزی گرامی داشته می‌شود. در گفت‌وگو با مریم مشرف، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، به بررسی تصحیح استادمحمدعلی موحد از مثنوی پرداخته‌ایم. دبیرعلمی اسبق همایش ملی مولانا، تصحیح محمدعلی موحد را نمونه‌ای کم‌نظیر در مولاناپژوهی می‌داند، تصحیحی که با اتکا برنسخه‌های قونیه و قاهره و نُه نسخه معتبر دیگر، هم مخاطبان عام و هم پژوهشگران راهدف گرفته است. مشرف تأکید می‌کند مسیر تحقیق درباره مولانا پایانی ندارد، اما دقت‌عمل و شیوه استاد موحد در انجام این تصحیح را یکی از ویژگی‌های مهمی می‌داند که آن را به مرجعی مهم برای مولوی‌پژوهی تبدیل کرده است.
 
در یکی از مراسم‌های رونمایی تصحیح استاد موحد، ایشان مهم‌ترین دلایل از انجام این کار سترگ را ارائه متنی پیراسته و قابل فهم برای مخاطبان و علاقه‌مندان مثنوی عنوان کردند، تصحیحی که از نتیجه‌اش هم خوانندگان عادی و هم اهل تحقیق بهره ببرند؛ به نظر شما استاد موحد در تحقق این خواسته تا چه حد موفق عمل کرده‌اند؟
ابتدا باید تأکید کنم مسیر شناخت مولانا، بسیار طولانی و حتی بی‌پایان است. همان‌گونه که عمق دریای وجود مولانا بحری بی‌کران و عمیق است، شناخت او نیز به همین‌اندازه طولانی و بی‌پایان است و هر محققی قادر است در این راه قدم یا قدم‌هایی بردارد. با توجه به آنکه ما اسناد کاملی درباره مولانا و مثنوی در دست نداریم، هر مصحح و محققی که در این راه کوشیده، به روشن ساختن زوایا و گوشه‌هایی تاریک از این راه کمک کرده است. بنابراین هیچ‌ کسی نمی‌تواند مدعی شود این کار را تمام کرده است. با این وجود، تصحیح استاد موحد از باارزش‌ترین تلاش‌هایی به شمار می‌آید که در این زمینه انجام شده و بر قله مثنوی‌پژوهی قرار می‌گیرد. در پاسخ سؤال‌ شما باید بگویم ایشان به خوبی از پس تحقق این خواسته‌شان برآمده‌اند و همان‌گونه که مولانا برای قشر خاصی شعر نگفته، استاد موحد نیز تصحیحی انجام داده‌اند که هم عامه مردم و هم محققان قادر به بهره‌مندی از آن هستند.
 
 تأکیدی که بر دشواری این کار دارید از فقدان دسترسی به نسخ و اسناد لازم ناشی می‌شود یا از جهان فکری مولانا؟
شناخت جهان فکری مولانا که کار دشواری است اما تأکید من بر فقدان دسترسی به نسخ و اسناد لازم است. در فاصله سال‌هایی که مولانا به سرودن مثنوی اشتغال داشته و ابیات آن را برای حسام‌الدین چلبی و یارانش می‌خوانده، به طور مرتب اصلاحاتی در متن مثنوی انجام می‌داده است. خوشبختانه شاگردان مولانا، نسخه‌هایی از مثنوی را مکتوب می‌کنند و آن را برای مولانا می‌خوانند. او هم در نهایت اصلاحاتی بر آن انجام می‌دهد. نتیجه کار نیز نسخه‌ای قابل اعتماد و مورد تأیید خود مولانا می‌شود. در حقیقت سرودن مثنوی دو مرحله داشته است، مرحله اول به ثبت آن اختصاص داشته و مرحله دوم نیز، موقعی است که مولانا درباره برخی کلمات، مصرع‌ها یا بیت‌ها تغییرات و اصلاحاتی را اعمال می‌کند. شاگردان مولانا آن صورت اولیه مثنوی را هم مکتوب می‌کنند. هرچند که مولانا در آخر، آن نسخه اصلاح شده را مثنوی مورد تأیید خودش می‌خواند. نسخه‌ای‌ که هرگز به دستمان نمی‌رسد که آن را می‌توان گنجینه‌ای گران‌بها اما دور از دسترس دانست. با این حال پنج سال بعد از درگذشت مولانا فرد دیگری از روی نسخه مورد اعتماد مولانا دست‌نویسی تهیه می‌کنند که به نسخه قونیه مشهور می‌شود.
 
نسخه‌ای که در کنار نسخه قاهره، مهم‌ترین نسخ مورد استفاده استاد موحد در این تصحیح هستند؟
بله و از آنجایی که نسخه قونیه به فاصله کمی از درگذشت مولانا کتابت شده است اهمیت زیادی دارد، مولانا در سال 672 قمری فوت شده و این نسخه در سال‌های 677 -678 نوشته شده است. شخصی که این نسخه را دست‌نویسی کرده در پایان آن تأکید کرده که من این مثنوی را از روی نسخه‌ای که مورد تأیید مولانا بوده نوشته‌ام. بی‌شک یکی از مهم‌ترین دلایل اهمیت تصحیح استاد موحد را باید در دسترسی‌شان به همین نسخه قونیه دانست.
 
 نسخه‌ای که جای خالی بخش‌های زیادی از آن در تصحیح نیکلسون هم دیده می‌شود چراکه او در اواسط تصحیح مثنوی به نسخه قونیه دسترسی پیدا می‌کند.
بله با آن که نیکلسون هم کار بسیار مهمی انجام داده، اما در تصحیح او کمتر از سه هزار بیت با نسخه مثنوی قونیه مقابله شده است. این نسخه خیلی دیر به دست نیکلسون می‌رسد و همین مسأله، سبب وجود کاستی‌هایی در نتیجه نهایی کارش می‌شود، هرچند که بعدتر مقداری از نسخه‌بدل‌ها را اضافه می‌کند. همان‌طور که اشاره شد استاد موحد، دو نسخه قونیه و قاهره را اساس اصلی کار خود قرار داده‌اند که هر دو این نسخ در فاصله اندکی از درگذشت مولانا مکتوب شده‌اند.
 
استاد موحد به غیر از نسخ مشهور قونیه و قاهره، از 9 نسخه دیگر هم بهره برده‌اند؛ استفاده ایشان از نسخه‌هایی که اغلب‌شان طی پانزده سال اول درگذشت مولانا مکتوب شده‌اند. استفاده از این نسخه‌ها چه تأثیری در نتیجه نهایی کار ایشان ایفا کرده‌اند؟
با آنکه مهم‌ترین آن نسخ، ‌نسخه‌های قونیه و قاهره هستند اما مابقی نسخه‌ها، یا بهتر است بگوییم دفترها هم از اهمیت زیادی برخوردارند؛ دفترهایی که به قلم شاگردان بی‌واسطه مولانا مکتوب شده‌اند. هرکدام از اینها بنابر توانایی و اعتقاد خود بخشی از مثنوی را مکتوب کرده‌اند. 
روش شرح استاد موحد چه تأثیری در جایگاه علمی تصحیح ایشان دارد؟
روش شرح استاد، مبتنی بر یک نوع جهان‌بینی کلی است، نگاهی برآمده از اشراف ایشان به کلیت وجودی مولانا و جهان فکری‌اش. در خاطرم هست که ایشان در یک سخنرانی تأکید کردند: «اغلب مقاله‌هایی که با محور مولانا و مثنوی نوشته می‌شوند به گونه‌ای هستند که انگار هر تکه آن را از یک گوشه‌ای برداشته و همچون مونتاژکاری کنار هم گذاشته‌اند.» چرا؟ به این خاطر که نویسندگان اغلب این مقاله‌ها درباره چیزی نوشته‌اند که آن را تجربه نکرده‌اند؛ این قبیل مقاله‌ها در نتیجه گرته‌برداری‌هایی بدون کسب معرفت و شناخت لازم درباره مولانا هستند. دست‌یابی به چنین درکی تنها در گذر زمان و با کوشش بسیار حاصل می‌شود، حتی اگر یک محقق با تفکر و جست‌وجویی عمیق به سراغ مولانا برود، باز هم به صرف زمانی طولانی برای دست‌یابی به اشراف لازم به مجموعه آثار مولانا نیاز دارد.
 
شناخت شمس و زمینه‌های فکری مرتبط با مولانا چه تأثیری در موفقیت تصحیح استاد موحد داشته است؟
استاد موحد افزون بر مولانا، سال‌های زیادی از عمرشان را صرف مطالعه درباره شمس تبریزی کرده‌اند، مطالعاتی که نتیجه‌شان انتشار کتاب‌ها و آثار متعددی است. از سوی دیگر شناخت خوبی هم از ابن‌عربی دارند، هرچند همواره تأکید دارند که ما در شرح مولانا نباید ابن‌عربی‌زده باشیم! در برخی شرح‌هایی که درباره مثنوی منتشر شده، حتی شرح استادان بزرگواری همچون زنده‌یاد فروزان‌فر هم تا اندازه‌ای متأثر از جهان‌بینی ابن‌عربی است. با وجود آن که مولانا گاه با ابن‌عربی هم‌افق می‌شود اما به طور کلی به دو سپهر متفاوت تعلق دارند، مولانا به سپهر عرفان خراسانی و ابن‌عربی به سپهر عرفان مغربی تعلق دارد. استاد موحد به این نکته نیز در جهان‌بینی خود توجه کرده‌اند که مجموعه این عوامل سبب شده بدانند مولانا کیست. ابتکار دیگری که استاد موحد در چینش و آرایش ابیات مثنوی به خرج داده‌اند، این است که از ایجاد فاصله‌هایی استفاده کرده‌اند که در تصحیح‌های دیگر نیستند. ایشان این کار را برای ایجاد نوعی تأمل و تفکر انجام داده‌اند، وقفه‌ای که نوعی بلاغت سکوت به شمار می‌آید. مولانا گاه در یک مکث و سکوت به اندازه یک کتاب سخن گفته و استاد موحد نیز به هنرمندی از این شیوه به خوبی بهره گرفته‌اند.
 
چند سال قبل در گفت‌وگوی روزنامه ایران با استاد موحد، ایشان تأکید کردند تصحیح خود را ادامه‌ای بر راه نیکلسون می‌دانند؛ با توجه به گفته ایشان و از سویی نسخه قونیه که بموقع در دسترس نیکلسون قرار نمی‌گیرد؛ تصحیح استاد موحد را می‌توان برطرف‌کننده کاستی‌های آن تصحیح دانست؟
 در این مورد همان‌طور که استاد موحد نیز گفته‌اند، نیکلسون کار بزرگی انجام داده است؛ منتهی تصحیح استاد موحد یک امتیاز مهم دارد که همان بحث دسترسی ایشان به نسخه‌های قونیه و قاهره است. وگرنه روش نیکلسون نیز در تصحیح مثنوی انتقادی و علمی است. 
 
در نهایت این تصحیح‌ها چقدر ما را به نسخه اصلی مثنوی نزدیک می‌کنند؟
در پاسخ این سؤال نکته بسیار مهمی نهفته است، تمام افرادی که به سراغ مولانا رفته‌اند به دنبال کشف آن هستند که بدانند آخرین شکل مثنوی کدام است. از طرفی چندی است که شاهد شکل‌گیری تلاش دیگری هم هستیم، اینکه بفهمند اصلاحاتی که مولانا انجام داده چه مواردی هستند و شکل اصلی‌اش، قبل از تغییرات چه بوده است. برای دست‌یابی به این مورد نیازمند جمع‌آوری و دسترسی به همه دفترهای قدیمی و پراکنده‌ای هستیم که در زمان حیات مولانا کتابت شده‌اند. به همین دلیل است که تأکید دارم، مسیر بررسی و تحقیق درباره مولانا هرگز به پایان نمی‌رسد.
 
وقتی تصحیح نیکلسون منتشر می‌شود عده‌ای تأکید می‌کنند حجت بر این کار تمام شده است؛ اما استاد موحد بنابر ضرورت و نسخ ارزشمندی که به آنها دسترسی داشتند؛ حدود 90 سال بعد تصحیح دیگری را عرضه می‌کنند  و شما تأکید دارید تصحیح استاد موحد نیز پایانی بر این راه نیست و همچنان محققان و مصححان دیگر هم باید این مسیر را ادامه بدهند؟
بله، همچنان نسخه‌های ناتمام زیادی هستند که باید بررسی شوند. خود مثنوی از وجوه بسیار دیگری باید مورد تحقیق قرار بگیرد. از جمله برخی کلمات در ابتدا با لهجه خاصی ثبت شده‌اند که بعدتر‌ به لهجه رسمی تغییر یافته‌اند، باید اینها هم بررسی شوند. بنابراین این راه بی‌پایانی است و همچنان کار زیادی در پیش روی مولوی‌پژوهان قرار دارد.
 
خانم مشرف، مولانا از جمله ادبایی است که اغلب محققان با شیفتگی و نه با نگاه انتقادی به سراغش می‌روند، این شیوه مواجهه با مولانا و آثارش چه ضربه‌ای به نتیجه نهایی کار می‌زند؟
خب کاری که استاد موحد و حتی نیکلسون در تصحیح مثنوی انجام داده‌اند به شیوه‌ انتقادی و علمی است. از این بابت به آنها نقدی وارد نیست. اما از ضرورت تصحیح و شرح علمی مثنوی که بگذریم، مگر می‌شود به مولانا انتقادی داشت؟ البته من موافق مقدس‌گرایی نسبت به آثار و تفکرات چنین بزرگانی نیستم. اصلاً خود مولانا هرگز به دنبال این نبوده که از خودش بت‌ بسازد. اگر مولانا را آن‌گونه که هست و با دقت بشناسیم تمام بت‌های ذهنی‌مان درباره چنین بزرگانی شکسته می‌شود. هرچند که باز هم می‌گویم کشف عیب‌های مولانا در حد ما آدم‌های عادی نیست.

 

روایت مهدی فیروزان از جایگاه مولانا در دنیای معاصر و تصحیح مثنوی موحد
راضیه خوئینی
گروه کتاب

 در روزگاری که جهانِ معاصر با شتابی سرسام‌آور درگیر بحران معنا، تلاطم‌ فکری و چالش‌های زیست انسانی است، بازگشت به سرچشمه‌های خرد و عرفان ایرانی‌ـ‌اسلامی بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد. یکی از درخشان‌ترین ستارگان این آسمان، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی است؛ شاعری که در مثنوی معنوی، جهان را نه از زاویه‌ ظاهر، که از چشمِ دل و معنا به تماشا می‌نشاند. در این میان، پژوهش‌های مولاناشناسی و تصحیح آثار او، نقشی بنیادین در فهم درست و عمیق اندیشه‌های مولانا دارند. با مهدی فیروزان، پژوهشگر و اندیشمند حوزه ادبیات و عرفان، درباره جایگاه مولانا در سنت فکری ایرانیان، پیام‌هایش برای انسان امروز و نیز درباره ارزش و اهمیت تصحیح مثنوی دکتر محمدعلی موحد گفت‌وگو کرده‌ایم؛ تصحیحی که به دلیل بهره‌گیری از نسخه‌های کهن و روش علمی دقیق، گامی تازه در مسیر مولانا‌پژوهی محسوب می‌شود.
 
 چراغ راه انسان معاصر
به باور مهندس فیروزان، مولانا شخصیتی است که در مرز میان عقلانیت و شهود ایستاده و اندیشه‌هایش امروز می‌تواند چراغ راه انسان معاصر باشد. او در گفت‌وگو با «ایران» تأکید می‌کند: «دنیا هرچه که گذشته، بیشتر به سمت عقلانیت سیر کرده است. عقلانیت یعنی فاصله گرفتن از احساسات و درک احساسی و گرایش به سمت درک عقلانی. مولانا یکی از عقلانی‌ترین حکما، فلاسفه و عرفای میراث فارسی است و از همین‌رو، دنیای امروز که با کرونا بخشی از خرافه علم را زدود، و با حوادث سیاسی و نظامی اخیر، پرده از خرافات حقوق بشر و مسائل قراردادی جهان برداشت. بنابراین انسان از این دیدگاه که گمان می‌کرد می‌تواند بر کل جهان حکومت کند، عبور کرد و دریافت که این عقاید هم پاسخگوی جهان نیست و باید بیش از پیش به عقلانیتی از جنس مولوی روی بیاورد.»
فیروزان معتقد است انسان امروز ــ چه ایرانی و چه جهانی ــ دچار نوعی گم‌گشتگی معنوی است که تنها با عقلانیتی ژرف و الهی می‌تواند درمان شود اما هشدار می‌دهد نباید عقلانیت را صرفاً در محاسبات ریاضی خلاصه کرد: «عقلانیت مدنظر من همان است که مولوی به‌عنوان عقل کلی به آن نگاه می‌کند. اما عقل کلی یا عقل جزئی یعنی چی؟ پاسخ به این پرسش‌ها کلید گشایش نکات مهمی است که باید به آن توجه کرد. عقل کلی یعنی خداوند طبق همه سنت‌ها مسیحی، یهودی و اسلام می‌فرمایند که تمام اسماء و صفات را به انسان آموختند؛ تمامی اسما، نه بخشی از آنرا. در یهودیت خداوند می‌فرمایند به انسان گفتیم که به اشیا نام بده. این یعنی انسان هم با نگاه افلاتونی علمی داشت از جانب خداوند که می‌توانست اشیا و پدیده‌ها را نامگذاری کند. این عقل کلی، یعنی علمی که ما از جانب خدا داریم، یعنی همان عقلی که می‌تواند امروز راهگشا باشد. عقل کلی، عقلی برآمده از علم به اشیا و صفات الهی است. یعنی خداوند در اینجا سخاوت به خرج داده است و همه اسماء و صفات را می‌گویند. انسانی که با این ظرفیت، با این توانایی که همه علم پدیده‌های دیروز، امروز و فردا را دارد، می‌تواند عقلانی عمل کند.» از فیروزان درباره تمایز میان عقل کلی و عقل جزئی در اندیشه‌ مولانا می‌پرسیم. می‌گوید: «عقل جزئی همان عقلی است که با زندگی زمینی ما در ارتباط است؛ علمی که در فیزیک، شیمی، حسابداری و دیگر شاخه‌های تجربی به‌کار می‌آید و انسان کاملاً بر آن تسلط دارد. اما عقل کلی، در قلب انسان جای دارد؛ جایی که به تعبیر قرآن و مولوی، محل ورود دانش شهودی و علم اسماء الهی است. این عقل است که می‌تواند راهگشای انسان امروز باشد. مولانا مانند اقیانوسی است که متفکران گوناگون به او روی آورده و در اندیشه‌های ژرف او غواصی کرده‌اند. شمار کتاب‌هایی که امروز در جهان با عنوان رومی درباره مولوی منتشر می‌شود، بسیار شگفت‌انگیز است. پژوهش‌های فراوانی درباره‌ او صورت گرفته است و در قیاس با آثار منتشرشده در ایران، بسیار چشمگیر و ارزشمند هستند.»
 
کار درخشان موحد
فیروزان در پاسخ به سوالی مبنی بر اهمیت تصحیح‌های علمی و دقیق از مثنوی، تصحیح دکتر محمدعلی موحد را گامی درخشان در این مسیر می‌داند: «ما به فارسی یک اثر جامع تصحیح شده و پالایش شده نداشتیم و استاد موحد دست به کار سترگی زدند. در واقع پس از تصحیح نیکلسون، ما در زبان فارسی اثری جامع و پالوده نداشتیم. استاد موحد با بهره‌گیری از نسخه‌های نزدیک به زمان مولانا، کاری سترگ انجام دادند. ایشان با نگاه علمی، تاریخی و عرفانی، مثنوی را بازخوانی کردند و اثری پدید آوردند که برای محققان مرجع است.» او با ستایش از مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر و آنه ماری شیمل، یادآور می‌شود که هر یک از بزرگان در شناخت مولوی سهمی ارزشمند داشته‌اند، اما تصحیح موحد به‌سبب تسلط زبانی، آشنایی با سنت عرفانی و تجربه گسترده در نسخه‌شناسی، جایگاهی ممتاز دارد. فیروزان در ادامه پاسخ به سوال پیشین ما، به توصیف جایگاه دکتر موحد می پردازد: ««محمدعلی موحد، انسان فرهیخته و جامعی است که واقعاً مشابه ایشان ما در نسلی که امروز حیات دارند، نداریم. آقای موحد چون در رشته حقوق تحصیل کرده، هم حقوقدان هست و هم مثنوی‌شناس. اخلاق و منش، گفتار و رفتار موحد به خصوص زمانی که از مولوی یا از معارف و از حقایق صحبت می‌کنند؛ طوری است که گویا ایشان را آینه‌ای از اندیشه مولوی و اندیشه عطار نیشابوری و از اندیشه عرفان اسلامی می‌بینید. یعنی حتماً در بزرگداشت کار ایشان از ابعاد مختلف تأثیر این کتاب و جایگاه آن باید گفت. دیگر آثار ایشان در مورد نفت که بسیار نوآورانه بود، آثار ایشان در مورد ادبیات و در مورد فیه‌مافیه، اینها همه به‌عنوان آثار علمی ایشان یک طرف؛ اما آنچه که برای من خیلی ارزشمند است این است که همیشه فکر می‌کردم مولوی چگونه سخن می‌گفت؟ مولوی چه سلوکی داشت؟ مولوی از چه بحث‌هایی با چه هیجاناتی صحبت می‌کرد؟ من زمانی که آثار استاد موحد را می‌خوانم یاد مولوی می‌افتم به خصوص وقتی که راجع به مولوی، اشعار مولوی، تفسیر ابیات یا بحث‌های مربوط به فیه‌مافیه صحبت می‌کند احساس می‌کنم که با مولوی در حال سخن گفتن هستم.»
مهدی فیروزان درباره اهمیت کار موحد معتقد است: ««هیچ کس به زبان فارسی تاکنون تصحیح کامل مثنوی معنوی را انجام نداده بود و هرچه بود کار غیر ایرانی بود و کار نیکلسون. اینکه یک ایرانی که زبان ترکی بداند، با خلق و خوی ترک‌ها آشنا باشد، جامعیت نسبت به میراث عرفانی ایران داشته باشد، نسخه‌های گوناگون را تدریس کرده باشد و در معرض سؤال‌های گوناگون شاگردان قرار گرفته باشد، بسیار متفاوت است. موحد در تصحیح مثنوی هم دانش تاریخی بی‌نظیری نسبت به بقیه مصححان دارد و هم دانش و تسلط بیشتری از دیگران دارد. به همین دلیل به باور من کار ایشان یک استثناء است و به همین دلیل بسیار حائز اهمیت است. مولوی در مظان ربودن توسط کشورهای دیگر بود، ولی استاد موحد مولوی را به عنوان یک متفکر ایرانی تثبیت کرد و قطعاً هیچ کس به اندازه ایرانیان نمی‌تواند مولوی را خوب بشناسد.»

 

8 مهر، روز بزرگداشت 
مولوی جلال الدین محمد بلخی است

علیرضا پیروزان
نویسنده و منتقد ادبی

درآمد
جایگاه مولوی (586–652 هـ.ش.) نه تنها در تاریخ شعر فارسی، بلکه در گستره فرهنگ ایرانی و میراث معنوی بشری جایگاهی یگانه است. مولوی با مثنوی معنوی و دیوان شمس، افق‌های تازه‌ای از اندیشه عرفانی، زبان شعری و جهان‌نگری فرهنگی را برای فارسی‌زبان­‌ها و فراتر از آن، برای ابنای بشر گشوده است. میراث مولوی فراتر از آثار مکتوب اوست؛ سنت‌های موسیقایی، آیین‌های عرفانی، زبان گفتار و نوشتار فارسی و حتی نگرش ایرانی به جهان و انسان، از اندیشه‌ها و اشعار او متأثر شده‌اند. همچنین میراث او برای فرهنگ ایرانی و زبان فارسی چندوجهی و عمیق است. او زبان فارسی را به اوج ظرفیت‌های خود رساند، عرفان ایرانی را در قالبی شاعرانه جهانی کرد و فرهنگ ایرانی را در برابر بحران‌های تاریخی به سرچشمه‌ای تازه از معنا و امید پیوند داد.
مولوی نه تنها به ادبیات فارسی هویتی تازه بخشید، بلکه هویت ایرانی را با جهانی‌بودن درآمیخت. از این‌رو، او نه تنها بخشی از میراث ادبی ایران است بلکه میراثی جهانی و انسانی به شمار می‌رود.
 
زندگی و زمانه مولوی
مولوی در شهر بلخ، یکی از مراکز مهم فرهنگی و علمی ایران‌زمین، ‌زاده شد. دوران کودکی او همزمان با آشوب‌های ناشی از حمله مغول بود؛ مهاجرت او و خانواده‌اش به شام و سپس قونیه، پیوند میان جهان ایرانی و جهان آناتولی را شکل داد. این مهاجرت مولانا را در موقعیتی میان‌فرهنگی قرار داد: او در عین حال که به زبان فارسی می‌نوشت و به میراث ادبی و عرفانی ایران وفادار ماند، در محیطی رشد کرد که فرهنگ‌های دیگری نیز در آن حضور داشت.
این تنوع فرهنگی، آثار مولانا را جهانی کرد اما او هیچ‌گاه ریشه‌های ایرانی و زبانی خود را رها نکرد. زبان فارسی برای او نه فقط ابزار بیان بلکه خانه اندیشه و احساس بود. به همین دلیل بخش عمده آثارش به فارسی سروده و نوشته شده و تنها معدودی از نامه‌ها و خطابه‌های او به عربی است.
آثار مولوی و جایگاه آنها در زبان فارسی
میراث مولوی در وهله اول در قالب سه اثر سترگ متجلی می‌شود:
الف) مثنوی معنوی
مثنوی معنوی در شش دفتر و حدود بیست‌وشش هزار بیت، یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی و جهان است. مولوی در مثنوی، حکایت‌ها، تمثیل‌ها و داستان‌های گوناگون را به کار می‌گیرد تا مفاهیم عرفانی، اخلاقی و فلسفی را بیان کند. زبان مثنوی ساده، روان و سرشار از شگردهای زبانی و بلاغی است که به فارسی حیاتی تازه بخشید.
در مثنوی مضامین دینی و عرفانی با زبانی شیرین و مردمی بیان شده‌اند. در واقع مثنوی توانست پلی میان معرفت دینی و زندگی روزمره مردم ایجاد کند.
ب) دیوان شمس تبریزی
دیوان کبیر یا دیوان شمس، مجموعه‌ای عظیم از غزلیات و رباعیات مولاناست که شوریدگی عاشقانه و تجربه بی‌کران او از ماهیت مرموز عشق را بازتاب می‌دهد. زبان دیوان شمس زبانی پرشور، موسیقایی و آکنده از تصاویر بدیع است. این اثر زبان فارسی را به نهایت ظرفیت‌های موسیقایی و بیانی خود رساند.
غزل‌های شمس، الگویی تازه برای شعر عاشقانه فارسی شد؛ الگویی که هم به شاعران پس از مولانا الهام داد و هم در حافظ، بیدل و دیگر شاعران بازتاب یافت.
ج) فیه ما فیه، مکاتیب و مجالس سبعه
این آثار منثور نیز نشان‌دهنده توانایی مولانا در زبان نثر فارسی‌اند. در آنها، او اندیشه‌های عرفانی خود را به زبانی صریح و بی‌پیرایه بیان کرده است. بویژه فیه ما فیه، سندی مهم برای فهم جهان‌بینی و شیوه تعلیم اوست.
 
میراث زبانی مولانا
مولانا زبان فارسی را به مرتبه‌ای تازه ارتقا داد. او نه تنها ظرفیت‌های بیانی شعر را گسترش داد، بلکه به زبان گفتاری و اصطلاحات عامیانه نیز در شعر خود مجال حضور داد. این ویژگی سبب شد آثارش با مردم عادی پیوند بخورند و در حافظه جمعی ایرانیان جاودانه شوند.
برخی از دستاوردهای مولانا در زبان فارسی عبارتند از:
• گسترش دایره استعاره و تمثیل: او از طبیعت، زندگی روزمره و عناصر ملموس برای بیان مفاهیم انتزاعی بهره گرفت.
• موسیقی زبانی: تکرار، واج‌آرایی و ضرباهنگ کلام در شعر او نقش برجسته‌ای دارد.
• ترکیب عرفان و زبان مردمی: مولانا توانست پیچیده‌ترین مفاهیم عرفانی را در قالب حکایت‌های ساده بیان کند.
• حفظ پویایی زبان فارسی در دیاسپورای فرهنگی: با مهاجرت مولانا به قونیه، زبان فارسی در آناتولی تثبیت شد و به‌عنوان زبان شعر و عرفان در میراث فرهنگی و حتی تا دربار سلاطین عثمانی ادامه یافت.
 
میراث فرهنگی مولانا در ایران
فراتر از زبان و ادبیات، مولانا میراثی فرهنگی و معنوی برای ایرانیان به جا گذاشته است. در فرهنگ امروز ایران، مولانا تنها یک شاعر کلاسیک نیست؛ بلکه حضوری زنده و پویاست. اشعار او در موسیقی سنتی و مدرن ایران، در تئاتر و سینما و حتی در گفتمان‌های فلسفی و اجتماعی معاصر حضور دارد. در هنرهای تجسمی؛ نقاش­‌ها و خوشنویس­‌های ایرانی مضامین مولوی را بازآفرینی کرده‌اند. در گفتمان اجتماعی، اشعار او به‌عنوان منبعی برای ترویج مدارا، عشق و همزیستی فرهنگی به کار رفته است.
آثار مولوی بر بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی نیز تأثیر گذاشته است. حافظ در غزلیات خود، شور عاشقانه مولوی را بازتاب داد؛ جامی در سده­ نهم هجری، مولوی را «سلطان العاشقین» خواند؛ و حتی در دوران معاصر، نیما، شفیعی کدکنی و سهراب سپهری از زبان و جهان‌بینی او الهام گرفتند.
همچنین در حوزه فلسفه و عرفان، اندیشه‌های مولوی همچنان موضوع پژوهش و الهام برای اندیشمندان است. مفسرینی چون بدیع‌الزمان فروزانفر و علامه جعفری آثار او را به‌دقت شرح و تفسیر کرده‌اند.
هرچند مولانا در قونیه درگذشت و آرام گرفت، اما او بخشی جدایی‌ناپذیر از میراث فرهنگی ایران قلمداد می­‌شود. نام مولانا در حافظه فرهنگی ایرانیان همچون نمادی از عشق، معرفت و آزادی معنوی حضور دارد.
الف) مولانا و هویت عرفان ایرانی
فرهنگ ایرانی در سده‌های میانه با بحران‌های سیاسی و اجتماعی متعددی مواجه بود؛ از جمله حمله مغول و فروپاشی‌های سیاسی. در چنین فضایی، عرفان نقش پناهگاهی برای روح جمعی ایفا کرد. مولانا یکی از ستون‌های اصلی این عرفان بود. اشعار او نوعی آرامش و امید برای مردمی فراهم آورد که درگیر خشونت و بی‌ثباتی بودند.
ب) موسیقی و سماع
مولانا ارتباطی عمیق میان شعر، موسیقی و حرکت برقرار کرد. سنّت سماع که امروز نیز در آیین‌های مولویان ادامه دارد، نشان‌دهنده پیوند شعر فارسی با موسیقی و بدن است. این سنّت، شعر مولانا را به تجربه‌ای زیسته و جمعی بدل کرده است.
ج) بینامتنیت فرهنگی
مولانا در آثار خود از داستان‌ها و حکایت‌های ایرانی (مانند قصه‌های شاهنامه و کلیله و دمنه) استفاده کرده و آنها را در قالبی تازه بازآفرینی کرده است. بدین ترتیب، او پلی میان سنّت‌های ادبی پیشین و عرفان ایرانی-اسلامی ایجاد کرده است.
 
تأثیر مولوی بر فرهنگ و هنر جهان در دوران معاصر
آوازه مولوی در دوران معاصر به یکی از برجسته­‌ترین چهره­‌های جهانی فرهنگ و هنر بدل شده و به مراتب از آنچه پیش تر بوده، فراتر رفته است. ورود او به اروپا با ترجمه­‌های سده­ نوزدهم آغاز شد و متفکرینی چون گوته در کنار حافظ، از اندیشه‌های او درباره­ وحدت وجود و رهایی روح الهام گرفتند.
مفاهیم رقص سماع به­‌عنوان نماد آزادی و اتحاد انسان با هستی، الهام‌بخش رقصنده­‌ها و هنرمندان مدرن شد و در موسیقی، نمایش و هنرهای تجسمی جایگاهی ویژه یافت. موسیقی معاصر، از جاز تا موسیقی جهان، از ریتم­‌های تکراری و شور سماع مولوی تأثیر پذیرفت. در عرصه­ فلسفه و عرفان تطبیقی، چهره­‌هایی مانند هانری کربن مولوی را تجسم «انسان نورانی» و اوج تجربه­ روحانی ایرانی دانستند. همچنین در روانشناسی تحلیلی، اندیشه­‌های او در تحلیل نمادها و تجربه­ دگرگونی درونی مؤثر بوده است.
در سده­‌های بیستم و بیست و یکم، با ترجمه­‌های رینولد نیکلسون و بازآفرینی‌‌های کلمن بارکس، مولوی به یکی از پرفروش­‌ترین شاعران کلاسیک جهان بدل شد. او امروز نه تنها میراث فرهنگی ایران، بلکه بخشی از میراث معنوی و هنری جهانی است و به­‌عنوان نمادی از عشق، همدلی و گفت‌و‌گوی بین فرهنگی شناخته می­‌شود.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و چهل و هفت
 - شماره هشت هزار و هشتصد و چهل و هفت - ۰۸ مهر ۱۴۰۴