«ایران» به بهانه «تصویب کلیات معاهده مشارکت راهبردی ایران و روسیه» بررسی کرد

نقشه‌ای چند لایه برای آینده تهران و مسکو

رضا عدالتی پور- روزنامه نگار/ با تصویب کلیات معاهده مشارکت راهبردی ایران و روسیه در مجلس شورای اسلامی و دومای روسیه، دو کشور وارد مرحله‌ای تازه از همکاری‌های همه‌جانبه شده‌اند؛ مرحله‌ای که بر پایه تحولات ژئوپلیتیکی و الزامات نظم در حال تغییر جهانی شکل گرفته و قرار است جایگزینی واقعی برای همکاری‌های مقطعی و ناپایدار گذشته باشد. این معاهده که در اولین سفر دوجانبه مسعود پزشکیان به مسکو و با امضای رؤسای ‌جمهوری دو کشور رسمی شد، ثمره تلاشی است که از سال‌ها پیش با شعار «نگاه به شرق» آغاز شد و اکنون در دولت چهاردهم، ذیل سیاست توازن در روابط خارجی به بلوغ رسیده است. این توافق، پس از چندین سال تعویق در سرنوشت سند همکاری جامع ۲۰۲۰ که قرار بود جایگزین توافق سال ۲۰۰۱ شود، بالاخره به سرانجام رسید؛ آن‌ هم در شرایطی که تحولات منطقه‌ای و تحریم‌های یکجانبه غرب، تهران و مسکو را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده است. معاهده راهبردی به‌طور گسترده سرفصل‌های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فناورانه و منطقه‌ای را در‌بر می‌گیرد و بر تعهد دو کشور به اجرای مفاد آن حتی در پیچیده‌ترین مقاطع منطقه‌ای تأکید دارد. این سند همچنین تلاش ایران برای ایجاد اتحاد راهبردی با روسیه را در تعارض با همکاری با دیگر کشورها نمی‌بیند. در حوزه اقتصادی، دو کشور با توجه به وابستگی مشترک به انرژی و تجربه زیستن زیر سایه تحریم‌های غرب، چشم‌اندازی نوین برای همکاری ترسیم کرده‌اند. کریدور شمال-جنوب به‌عنوان پروژه‌ای کلیدی برای تسهیل تجارت منطقه‌ای و جهانی، بخش مهمی از این همکاری خواهد بود. همچنین، دو کشور در پی گسترش حضور اقتصادی در آسیای مرکزی و اتحادیه اقتصادی اوراسیا هستند تا از وابستگی به بازارهای غربی بکاهند.
در بعد امنیتی و دفاعی، این معاهده فرصت‌هایی برای هماهنگی نظامی، مقابله با تهدیدهای مشترک از جمله تروریسم و بازتعریف نقش در معادلات امنیتی منطقه فراهم می‌آورد. همین همکاری‌ها، از نگاه تحلیلگران، پیام روشنی به غرب و بویژه آمریکا دارد؛ اینکه تهران و مسکو به‌دنبال تضعیف نظم تک ‌قطبی تحت رهبری واشنگتن هستند. به این ترتیب، معاهده راهبردی ایران و روسیه نه ‌فقط سندی دوجانبه، بلکه مؤلفه‌ای مهم در نظم نوظهور جهانی است؛ نظمی که ممکن است توازن‌های موجود را به چالش بکشد و ترکیب جدیدی از قدرت‌ها را در آسیای غربی و فراتر از آن شکل دهد.

 

یادداشت

قانون اساسی روابط ایران و روسیه

محمود شوری
کارشناس مسائل روسیه

معاهده راهبردی ایران و روسیه همانند سایر توافقات بین‌المللی پس از طی روندهای قانونی و اداری به مرحله عملیاتی رسیده و اکنون می‌توان گفت با تصویب این معاهده در دومای روسیه و مجلس شورای اسلامی ایران، زمینه کافی و لازم برای اقدام در این چهارچوب فراهم آمده است. در این بین باید به این موضوع توجه داشت که محتوای این توافقنامه‌ها و چگونگی عملیاتی شدن آنها تا حدی به متن توافقنامه و دولت‌هایی که مسئول پیگیری هستند، بستگی دارد. به عنوان مثال، آگاهی از این موضوع که توافق راهبردی ایران و روسیه الزاماً موضوعی را برای اجرا تعیین نمی‌کند، بلکه چهارچوب‌ها، اهداف و دستورکارهایی را مشخص می‌کند که باید از طریق توافقات اجرایی مشخص‌تر عملیاتی شوند، گام ابتدایی در شناخت درست از ماهیت این معاهده است. به عبارت دیگر می‌توان گفت، توافق راهبردی ایران و روسیه همچون یک قانون اساسی است که مجموعه روابط دو کشور را شکل می‌دهد و مهم‌تر از آن، چشم‌انداز آینده این روابط را نیز تعریف می‌کند؛ اینکه ایران و روسیه با چه ویژگی‌ها و دستورالعمل‌هایی به آینده روابط خود نگاه می‌کنند.
در نتیجه، اتفاقی که اکنون رخ داده است، نقطه آغاز و شروع مجموعه‌ای از همکاری‌هاست که پیش از این نیز وجود داشته، اما این بار قرار است به شکل سازمان‌یافته‌تر، در ابعاد گسترده‌تر و هماهنگ‌تر دنبال شود. با توجه به شرایط موجود، از جمله تحریم‌های آمریکا، مسائل بین‌المللی و همسویی‌هایی که میان دو کشور در عرصه بین‌المللی وجود دارد، ضرورت دارد که ایران و روسیه نگاه جدی‌تری به همکاری با یکدیگر داشته باشند. گام بعدی‌، حفاظت از این معاهده و اقداماتی است که می‌تواند روابط دو کشور را تقویت کند. توجه به این نکته ضروری است که شرایط بین‌المللی همواره بر روابط ایران و روسیه تأثیرگذار بوده است.  نمی‌توان انکار کرد که هر دو کشور تحت تأثیر شرایط خاص خود با یکدیگر تعامل داشته‌اند و این شرایط حتی بر ماهیت روابط دو کشور نیز تأثیر گذاشته است؛ چه این تأثیر مثبت باشد و چه منفی، اما نگارش این توافقات راهبردی گام محکمی است که اثرات اقدامات بین‌المللی را که می‌تواند تأثیر منفی بر روابط داشته باشد، کم‌ کند.  با توجه به اینکه مصون کردن روابط دو کشور از مخاطرات و تحولات بین‌المللی عملاً ممکن نیست، اقداماتی مانند تصویب معاهده راهبردی در مجلس ایران و دومای روسیه نقش مهمی در محافظت از این روابط در فرازونشیب تحولات بین‌المللی دارد. آنچه مسلم است، ایران و روسیه گام‌به‌گام در روابط خود به نقطه‌ای رسیده‌اند که تلاش می‌کنند اجازه ندهند عوامل بیرونی تأثیر جدی بر این روابط داشته باشد. در مجموع باید گفت، این متون نوشته می‌شوند تا ذهن افراد و روابط و جهت گیری‌های کشورها را سازمان دهند. اینکه چه کسی چه برداشتی می‌کند، موضوعی فرعی است، اما آنچه اهمیت دارد این است که چنین توافقاتی قرار است بستری ایجاد کنند تا فعالان علاقه‌مند به گسترش همکاری، با مانع قانونی مواجه نباشند یا دست‌کم حدود و مرزهای همکاری را بر اساس این توافقنامه‌ها بدانند.

 

یادداشت

ائتلاف اوراسیایی ایران و روسیه؛ برنامه‌ای برای جهان پساغربی

دیمیتری سایمز
کارشناس مسائل آسیا

شراکت استراتژیک نوظهور میان ایران و روسیه دیگر صرفاً یک اتحاد تاکتیکی میان دو کشور تحریم‌شده نیست. آنچه امروز میان تهران و مسکو در حال شکل‌گیری است، فراتر از یک واکنش مقطعی به فشارهای غربی است؛ این شراکت در حال تبدیل شدن به تجلی یک مرکز ژئواکونومیک جدید در قلب اوراسیاست؛ محوری که به‌طور بالقوه می‌تواند توازن قدرت جهانی را در دهه‌های آینده بازتعریف کند.
در جهانی که دیگر نمی‌توان به نظم تک‌قطبی پساجنگ سرد دل بست، این همکاری عمیق‌شونده میان دو کشور از منظر اقتصادی، فناورانه و زیرساختی، در حال ترسیم مسیر جدیدی برای نظم جهانی است.
نظمی که نه به‌دنبال تقابل لجام‌گسیخته، بلکه در پی گسترش پایدار قدرت نرم و سخت در حاشیه‌های سیستم سلطه غربی است.

INSTC؛ راه ابریشم قرن بیست ‌ویکم
در بطن این تحولات، پروژه بین‌المللی کریدور شمال-جنوب (INSTC) قرار دارد؛ مسیری که با اتصال روسیه به ایران و سپس به هند و خلیج فارس، نه‌تنها در حال کوتاه کردن مسیرهای حمل‌ونقل بین‌قاره‌ای است، بلکه می‌تواند ضربه‌ای استراتژیک به سلطه سنتی کانال سوئز وارد کند. داده‌ها نشان می‌دهند که این مسیر تا ۴۰ درصد زمان ترانزیت را کاهش داده و تا ۳۰ درصد نیز در هزینه‌ها صرفه‌جویی می‌کند.
این مزیت رقابتی در جهانی که سرعت، قیمت و امنیت سه ستون تجارت بین‌الملل هستند، مزیت کوچکی نیست. اما فراتر از جنبه اقتصادی، INSTC نوعی معماری مقاوم در برابر تحریم نیز محسوب می‌شود؛ مسیرهای جایگزینی که وابستگی به زیرساخت‌های تحت کنترل غرب را کاهش می‌دهند و به کشورهایی مانند ایران و روسیه این امکان را می‌دهند تا شبکه‌ای پایدار و مستقل از تجارت جهانی را شکل دهند.
با گسترش سرمایه‌گذاری در بنادر، ریل‌ها، جاده‌ها و لجستیک دیجیتال، این کریدور نه‌تنها کالاها را منتقل می‌کند، بلکه مرکز ثقل اقتصادی را نیز جابه‌جا می‌کند. از همین‌رو، INSTC را می‌توان نه فقط یک پروژه ترابری، بلکه ستون فقرات جغرافیای اقتصادی بدیل اوراسیا دانست.
تبدیل ایران به یک هاب کلیدی برای گاز روسیه
در سال ۲۰۲۴، روسیه و ایران یک توافق بزرگ انتقال گاز امضا کردند که بر اساس آن، روسیه سالانه ۱۱۰ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی به ایران صادر خواهد کرد؛ معادل ظرفیت ترکیبی هر دو خط لوله نورد استریم پیش از خرابکاری آنها. این گاز سپس به کشورهای ثالثی مانند ترکیه، پاکستان و کشورهای دوست آفریقایی مجدد صادرخواهد شد و بدین ترتیب ایران به یک هاب کلیدی برای گاز روسیه تبدیل می‌شود. این توافقنامه فراتر از یک قرارداد انرژی دوجانبه و بخشی از یک راهبرد ژئو‌انرژیک گسترده‌تر است که اهداف متعددی را دنبال می‌کند:
  روسیه با استفاده از این مسیر جدید، مشتری های از دست رفته خود در اروپا را با خریداران جدید در کشورهای جنوب جهانی جایگزین می‌کند و در عین حال، تحریم‌های غرب را نیز دور می‌زند.
  ایران از این فرصت برای تقویت جایگاه خود به عنوان یک واسطه انرژی منطقه‌ای بهره می‌برد؛ نقشی که می‌تواند جایگاه تهران را در معادلات انرژی اوراسیا و غرب آسیا ارتقا دهد.
  این همکاری همچنین می‌تواند به‌عنوان یک پیش‌زمینه برای تبادل سایر کالاها از جمله نفت، گندم و فلزات عمل کند و زمینه‌ای برای دور زدن سیستم مالی و بازارهای غربی فراهم آورد.
چنین تحولاتی بیانگر این است که شاید شاهد تولد یک بلوک انرژی جدید باشیم ؛ بلوکی با مقیاس و انسجام کافی که بتواند قواعد بازی را به واردکنندگان دیکته کند، نه بالعکس. در جهانی که شکاف میان شمال و جنوب ژئوپلیتیکی در حال تعمیق است، این بلوک می‌تواند یکی از ابزارهای اصلی تغییر توازن قدرت در نظام انرژی جهانی باشد.

جبهه مالی؛ طلوع زیرساخت پولی مستقل از دلار
یکی از برجسته‌‌ترین جنبه‌های اتحاد تهران و مسکو، تلاش موفق آنها در کاهش وابستگی به دلار و سوئیفت است. امروز، بیش از ۹۶ درصد از مبادلات دوجانبه با ارزهای ملی انجام می‌شود و سیستم‌های پرداخت شتاب و میر به هم متصل شده‌اند؛ گامی بی‌سابقه در ساخت اکوسیستم مالی غیرغربی. تحریم‌ها باعث شده‌اند این دو کشور با کالاهای غنی و متنوع خود - از انرژی گرفته تا محصولات کشاورزی - نیازی به ورود به مدارهای مالی غربی نداشته باشند.
به همین دلیل، پروژه‌هایی مانند INSTC یا قراردادهای گازی، تنها در سطح زیرساخت باقی نمی‌مانند؛ بلکه پایه‌های یک سیستم مالی موازی با قدرت ماندگار را بنا می‌گذارند. آنچه در حال وقوع است، یک حرکت تاکتیکی برای دور زدن تحریم‌ها نیست؛ بلکه حرکت راهبردی برای خروج از مدار سلطه مالی غربی و خلق یک نظم اقتصادی انعطاف‌پذیر و متنوع است.

ائتلاف فناورانه
اکوسیستم پساغربی دانش و نوآوری
در حوزه فناوری نیز ایران و روسیه توانسته‌اند با وجود فشارهای خارجی، به بازیگرانی مستقل و نوآور تبدیل شوند. از پهپادهای ایرانی تا فناوری ماهواره‌ای روسی، از امنیت سایبری تا هوش مصنوعی، این دو کشور در حال ساختن اکوسیستمی هستند که نه‌تنها به نیازهای داخلی پاسخ می‌دهد، بلکه می‌تواند در آینده نزدیک صادرات فناوری استراتژیک را نیز ممکن کند.
در حوزه هوافضا و دفاع، همکاری‌های مشترک می‌تواند قدرت مانور نظامی هر دو کشور را افزایش دهد؛
در امنیت سایبری، تبادل تجربه و ظرفیت می‌تواند سپر حفاظتی مؤثری در برابر جنگ‌های هیبریدی باشد؛
در حوزه هوش مصنوعی، تلفیق استعدادهای ریاضی روسیه و ظرفیت پژوهشی رو‌به‌رشد ایران می‌تواند به پیشرفت‌های عمده در یادگیری ماشین، روباتیک و تحلیل داده منجر شود؛
در بیوتکنولوژی، پروژه‌های مشترک برای تولید دارو و واکسن می‌تواند پایه‌های استقلال دارویی دو کشور را تقویت کند. این اتحاد فناورانه نه یک پاسخ موقت، بلکه ساختاری برای خوداتکایی بلندمدت است؛ راهی برای خروج از انحصار شرکت‌های غربی و خلق راه‌حل‌هایی بومی برای چالش‌های قرن بیست‌ویکم.

محاسبه مجدد در نظم جهانی
اهمیت شراکت ایران و روسیه را باید در پیامدهای ساختاری آن جست‌و‌جو کرد، نه در تفسیرهای تقلیل‌گرایانه فرار از تحریم. این همکاری، به ‌شکل روزافزونی به الگویی برای سایر کشورهای تحریم‌شده تبدیل شده و نهادهای جایگزین برای سلطه غربی ایجاد می‌کند. اشتباه استراتژیک غرب این بود که تصور کرد فشار اقتصادی می‌تواند به تبعیت منجر شود. اما در عمل، تحریم‌ها خود به زاینده یک نظم بدیل بدل شدند. امروز، روسیه و ایران نه فقط در حال بقا، بلکه در حال معماری سکوی جهانی جدیدی بر پایه استقلال، فناوری، انرژی و تبادل مالی غیرغربی هستند.
پرسش امروز این نیست که آیا نظم جهانی جدید در حال ظهور است یا نه؛ بلکه این است که سیاست‌گذاران غربی چه زمانی از رویای هژمونی تک‌قطبی بیدار خواهند شد.