ماریو بارگاس یوسا، نویسنده نامدار ادبیات جهان درگذشت

سکوت ابدی‌ام تقدیم به شما

مهدی غبرایی و حسن گوهرپور جهان داستانی و غیرداستانی رمان‌نویس شهیر پرویی را واکاوی کردند

خبر کوتاه است و پرطنین: یوسا رفت. آخرین بازمانده از نسل غول‌های بزرگ ادبیات آمریکای لاتین و جهان که همچون مارکز، فوئنتس، کورتاسار و ...  جهان را  شیفته ادبیات این قاره کرد.
او با کتاب «عصر قهرمان» جایی برای خود دست‌وپا کرد و با کتاب «سکوتم تقدیم به شما» با ادبیات و جهان  وداع کرد.
اما چرا این نویسنده پرویی در نگاه ما، چنین ارج و قُربی دارد و در کنار دیگر نامداران، یکی از بالانشین‌های ارجمند تخت بخت ادبیات جهان است. چرا چنین شورمندانه عاشق رمان‌هایش هستیم؟ راستی چرا؟ حالا که گذاشته و رفته است، بیاییم و کلاه خود را پیش رو بگذاریم و قاضی کنیم و پاسخی صادقانه به این پرسش بدهیم.
یوسا به صراحت می‌گفت که ادبیات تجربه‌ای عمیقاً لذت بخش است. ما را جذب و سرگرم و حالمان را خوب می‌کند و این خصیصه را وجه ضروری ادبیات می‌داند. اما بلافاصله حاشیه‌ای می‌زند و تکمله‌ای بر این جنبه سرگرم‌کنندگی می‌گذارد. او عمیقاً معتقد است ادبیات خوب، ادبیاتی است که نگرشی انتقادی به نگاه ما نسبت به جهان می‌بخشد. بعد از خواندن آثار سترگ ادبی، وقتی از جهان ادبیات به واقعیت خود بازمی‌گردیم، دیگر جهان ما همان جهان سابق نیست. حالا دیگر نگاه سابق را از دست داده‌ایم. پخته‌تر، حساس‌تر و عمیق‌تر شده‌ایم و قرار نیست از کنار نقص‌های جهان به‌راحتی بگذریم. او عمیقاً اعتقاد داشت، جهان ما، جهانی بی‌رحم، ناعادلانه و غیرانسانی است و نمی‌توان منکر این همه نقص بود. ادبیات - اگر ادبیات باشد - باید دست ما را بگیرد و ببرد و از صافی خود بگذراند و ناکارآمدی‌های جهان واقعی را نشانمان بدهد. یوسا با این نگرش رمان‌هایش را نوشت و ما که خواننده آثارش بودیم، به صرافت افتادیم که جهان ما چقدر به ادبیات و این جنبه بخشنده و رهایی‌بخش آن نیازمند است.
او در آثارش مرز میان داستان و زندگی را محو کرد. نشان داد که چگونه می‌توان از دل یک روایت ساده، سازوکارهای نظام‌های سیاسی و شکست‌های اخلاقی و تناقض‌های فردی را تفهیم و با کلمات بیان کرد. ادبیات برای او صرفاً ساختن جهان‌های خیالی نبود؛ تمرینی بود برای خوانش واقعیت تلخ و آزاردهنده با نگاهی ژرف‌تر.
روز مرگ یوسا، شامگاهی غریبانه در سنت نویسندگانی است که مسئولیت در قبال جهان و انسان را با شهامت اخلاقی و جسارت تخیل درهم می‌آمیزند و بی‌تردید چراغ این سنت ارجمند، کم سوتر و خاموش‌تر می‌شود. اما متون او باقی می‌مانند؛ سندهایی از قرنی پرآشوب و نشانه‌هایی از اینکه چگونه می‌توان هم نوشت، هم اندیشید و هم ایستاد.
می‌گفت، ادبیات خوراک جان‌های عاصی ناخرسند و عاصی است. پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند و شاید یوسا را به این خاطر با ولع می‌خواندیم و کلماتش را به نیش می‌کشیدیم، شاید چون خرسند از جهان پیرامون خود نبودیم!
صفحات 15 و 16 را بخوانید