فضای مجازی

قیاس «شغال» و «زخم کاری» از نگاه گلمکانی
از ویدیوهای وایرال شده در شبکه‌های اجتماعی البته برای علاقه‌مندان جدی سینما میزگرد ماهنامه «فیلم امروز» است که به سریال «زخم کاری» اختصاص یافته است. در این گفت‌وگو دو منتقد شناخته‌شده این فیلم امروز نظر متفاوتی درباره کیفیت و چرایی ادامه یافتن این سریال به کارگردانی محمدحسین مهدویان تا فصل چهارم دارند. در جریان این میزگرد شاهین شجری‌کهن با استناد به گفته مخالفان این اثر می‌گوید «برخی می‌گویند سریال زخم کاری نباید بعد از فصل اول ادامه پیدا می‌کرد؛ مخالفان معتقدند به سریال آب بسته شد!» هوشنگ گلمکانی اما نظر متفاوتی دارد و پاسخ می‌دهد: «معتقدم سریال باید ادامه پیدا می‌کرد چون یکی از موفق‌ترین سریال‌های نمایش خانگی‌ است. اگر بخواهیم یک سریال را ادامه دهیم باید به شخصیت‌های آن ابعاد جدید بدهیم به این موضوع نمی‌گویند آب بستن... اگر به سریال روز شغال هم با همین دید نگاه کنیم، آب بسته شده!‌‌»
 
لجبازی آدم با واقعیت
محمود مقدسی، استاد حوزه فلسفه و روانشناسی در کانال تلگرامی‌اش یادداشت قابل تأملی درباره حسرت منتشر کرده است. در بخشی از متن یادداشت او آمده است: «حسرت، توهّم است، واقعیت‌پریشی است، آرزواندیشی است، خطای شناختی است، خودآزاری است. حسرت را که باز می‌کنی، همه‌اش لجبازی آدم با واقعیت است. حسرت، نپذیرفتن است؛ نپدیرفتن اینکه در آن زمان در نهایت جز آنچه کردم، از عهده‌ام برنمی‌آمد و هیچ اتفاقی جز آنچه رخ داد، واقعاً ممکن نبود. حسرت نپذیرفتن این است که اکنون گذشته نیست، گذشته اکنون نیست و من هم آن‌موقع، آدم اکنون نبودم و اگر هزار بار برگردم و همان آدم باشم و جهان همان باشد، همان کار را می‌کنم. حسرت، کار روان روی ناکامی است، تلاش برای هضم ناکامی است؛ اما تلاشی واقعیت‌پریشانه، وسواسی و در نهایت بی‌فایده یا حتی مضر. حسرت مرحله‌ای میانی پیش از پذیرفتن ناکامی است که گاهی مدت‌ها طول می‌کشد (حتی شاید تا همیشه). با همه اینها حسرت جدی است. زیاد هم هست. هرچه درد از دست دادن چیزی بیشتر باشد، حسرت آن هم بیشتر است. هرچه وزن آن‌ از‌دست‌رفته در اکنون برای من بیشتر باشد، حسرتش هم بیشتر است، ولی حسرت با دانستن این حرف‌ها چندان آرام نمی‌گیرد. آدم است و حسرت. این روزها حسرت بیش از همیشه برایم بی‌معنی شده است و روانم بلافاصله آن را با «دعوت» جایگزین می‌کند: آن موقع نمی‌شد، حالا اگر می‌توانی، هرقدر که می‌توانی، هرطور که می‌توانی انجامش بده. وقتی این را به خودم می‌گویم، چیزهای زیادی برایم آشکار می‌شود. می‌بینم خیلی از چیزهایی که حسرت‌شان را می‌خورم، همین حالا هم اگر امکانشان برایم فراهم باشد باز از آنها سر باز می‌زنم. آن‌وقت با خودم می‌گویم: حالا هم که جور دیگری عمل نمی‌کنی، پس آن همه سروصدا برای چه بود؟ گاهی هم این دعوت کمکم می‌کند و وقتی آن کار را می‌کنم، بخشی از آن درد گذشته در درونم آرام می‌گیرد.»
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و ششصد و پنجاه و هشت
 - شماره هشت هزار و ششصد و پنجاه و هشت - ۰۱ بهمن ۱۴۰۳