روایت حقیقت و خیال در «دلبستگیها»
مهدی غبرایی
مترجم
نسل اول نویسندگان امریکای لاتین، یعنی داستانسرایان قرن نوزدهم، بنا به دلایل خاصی که خارج از حوصله این مقال است، در امریکای شمالی و اروپا مجال عرضه نیافتند، تا این که پس از دو جنگ جهانی اول و دوم و شرکت برخی از نیروهای متفقین از امریکای لاتین و آفریقا و مبارزات استقلالطلبانه باعث شد آنها وارد عرصه بینالمللی شوند. بدین ترتیب در ادبیات نیز غولهایی نظیر بورخس، مارکز، فوئنتس، یوسا، نرودا، پاث(پاز) که قابل قیاس با بزرگان اروپا و امریکا بودند، کشف و شناسایی شدند. این دسته را میتوان نسل دوم نویسندگان امریکای لاتین نامید که آثاری از آنان به پارسی نیز ترجمه شده است. اما امروزه، یعنی از حوالی سال ۲۰۰۰ میلادی نسل تازهای(نسل سوم) سر برداشته که دغدغههای دیگری، متناسب با عصر خود دارند. یکی از اینها «رودریگو اسبون»، زاده بولیوی (۱۹۸۱) است. او دو مجموعه داستان و دو رمان نوشته، که یکی از آنها «دلبستگیها» است.
این رمان کوتاه و فشرده میتوانست شرح و بسط بسیار داشته باشد، اما انگار ویراستار بیرحمی همه حشو و زواید را زده و داستان را در نهایت ایجاز نگه داشته است. این رمان از زبان 6 راوی بیان میشود و از این نظر تأثیر فاکنر در آن پیداست و در عین اختصار حدود پنجاه سال را در بر میگیرد.
داستان از زمینهای واقعی و تاریخی برگرفته شده و بدیهی است که با تخیل و عقاید نویسنده درآمیخته و چنان جاندار تعریف شده که تحسین بسیاری را برانگیخته و جوایزی نیز دریافت داشته است. «هانس ارتل» آلمانی در عالم واقع در زمان ظهور نازیسم در آلمان فیلمبردار «لنی ریفنشتال»، فیلمساز پرآوازه آلمان بوده که فیلم «پیروزی اراده» او هنوز هم از مهمترین فیلمهای تاریخ سینماست، اما در ستایش رژیم نازی و فاشیسم هیتلری. ارتل پس از پیروزی متفقین و شکست آلمان نازی محاکمه نشد، اما از کار محروم شد و در نتیجه به جایی دور چون بولیوی پناه برد. در آنجا نیز سودای کشف یکی از اماکن باستانی و فیلمبرداری از آن راحتش نگذاشت. سه دختر داشت و دختر بزرگش، مونیکا، را با خود برد و او در همین سفر با عقبماندگی و فقر روستاییان و کوهنشینان آشنا شد....مونیکا پس از شکست در ازدواج اول، جذب عقاید مارکسیستی و جنگهای چریکی چهگوارا در کشورش شد و برعکس عقاید پدرش، در راه مخالف او قدم برداشت.
به نظرم نکته اساسی این رمان اینجاست که ارتل برای گریز از آشوب و جنگ از آلمان گریخت، اما یکراست در دام آشوب دیگری افتاد و دخترش به ضد او تبدیل شد و در راه آرمانش جان بر کف گرفت و به مبارزان ضد حاکمان دیکتاتور و حامیان امپریالیست پیوست. این رمان از رمانهای محبوب من بود و به ترجمهاش راغب بودم. ترجمه حاضر از رامین ناصر نصیر، در مجموعه کتابهای برج بابل نشر چشمه منتشر شده و در مجموع ترجمه خوبی است، اما نه خالی از اشکالهای کوچک (البته خواننده معمولی شاید متوجه این اشکالها نشود). محض نمونه به موردی اشاره کردهام که توجه به آن برای علاقهمندان این کار نیز خالی از لطف نخواهد بود.
صفحه ۸۵: حول و حوش صد نظامی... (حول و حوش، گذشته از اینکه از کهنگی بوی نا میدهد) به معنی دور و بر، دور و اطراف است و در اینجا منظور نویسنده حدود صد نفر است.