«ایران » سریال اقتباسی از رمان مشهور «صدسال تنهایی » را بررسی می کند
نسخه زمینی رویاهای مارکز
گروه فرهنگی/ بزرگترین چالش تبدیل یک رمان کلاسیک به فیلم و سریال اقتباسی، بیش از هر چیز دیگری به حفظ روح اثر مربوط میشود؛ مسألهای که این روزها با انتشار فصل نخست سریال « صد سال تنهایی» اثر گابریل گارسیا مارکز از سوی شبکه نتفلیکس، به یکی از مباحث داغ میان منتقدان داخلی و خارجی سینما و کتاب تبدیل شده است. به گفته برخی منتقدان، سریال «صد سال تنهایی» توانسته آن فضای خاص دهکده ماکوندو را زنده کند و شخصیتهای پرشور نوشته مارکز را به تصویر بکشد. در مواجهه با چالشهای این نوع اقتباس، یکی از سؤالات مهم این است که چگونه میتوان ویژگیهای منحصربهفرد یک اثر ادبی - از این دست که واقعیت و رویا و جادو مدام ترکیب می شوند- را در مدیومی مبتنی بر تصویر و صدا بازآفرینی کرد، بدون آنکه ذات اثر دنیای برساخته رمان از دست برود. در گفتوگوی امروز «ایران» با مهدی غبرایی، مترجم آثاری از نویسندگان سرشناس و اغلب نوبلیست جهان همچون «ژوزه ساراماگو»، «ویلیام فاکنر»، «هاروکی موراکامی» و «رومن گاری» نکاتی را در این رابطه میخوانید. او با اشاره به ویژگیهای خاص این رمان، از جمله فضای جادویی و پر از رمز و راز دهکده ماکوندو و اهالی آن توضیح میدهد که چگونه اقتباس سینمایی از چنین اثری میتواند با وجود تفاوتهای رسانهای، همزمان هم مخاطب جدیدی را جذب کند و هم علاقهمندان قدیمی کتاب را راضی نگه دارد.
چند سال قبل وقتی خبر ساخت سریالی با اقتباس از رمان مشهور «صد سال تنهایی» به میان آمد، شاهد اظهارنظرهایی بودیم که گویای شکلگیری انتظارات بالایی از نتیجه نهایی کار بود، حالا که فصل اول این سریال پخش شده به نظر شما سازندگان این سریال چقدر در برآورده کردن توقعات ایجاد شده موفق عمل کردهاند؟
خب این کار موافقان و مخالفان زیادی دارد، اما فراموش نکنیم که اقتباس از شاهکارهای ادبی شجاعت زیادی میخواهد. بگذارید به نقل قولی از «لوئیس بونوئل» فیلمساز اسپانیایی اشاره کنم که میگفت:«اگر بخواهم اثری ادبی را به فیلم سینمایی تبدیل کنم بیشک سراغ آثار درجه چندم میروم.» درست هم میگفت. او معتقد بود اگر دنبال یک اثر شاخص برود حتماً از آن عقب میماند، بنابراین سراغ اثر درجه دو میرود که نتیجهاش اقتباسی تحسینبرانگیز شود.
البته چون بحث توقعات آنچنانی در میان نیست به کار نگاه منصفانهتری هم میشود!
بله، بخصوص که «صد سال تنهایی» رمان شاخصی است؛ مارکز این نوشته مشهورش را به سبک رئالیسم جادویی خلق کرده است. بگذارید به نمونهای اشاره کنم، در کتاب آمده که رمدیوس خوشگله ملافهها را برداشت و به آسمان پرواز کرد. اما در فیلم، پرواز او را با مرگ و سر زایمانش به تصویر کشیدهاند. داستان مارکز در نسخه سریالی سر و شکلی زمینی پیدا کرده و تا حد زیادی از آن جادوزدایی شده است.
این روزها شاهد مقایسه مکرر نسخه مکتوب و همچنین سریال اقتباسی از رمان «صد سال تنهایی» هستیم؛ اصلاً چنین کاری را درست میدانید؟
راستش نه. کتاب و فیلم دو رسانه با قابلیتهای متفاوت هستند، در خلق رمان دست نویسنده باز است که هر چه میخواهد به تصویر بکشد و بگوید؛ البته هر دو این رسانهها بر یکدیگر اثرگذار بودهاند، منتهی به دو زبان جداگانه. بیشک از هیچکدام نمیتوان اثرگذاری مشابه دیگری انتظار داشت. به لطف آشنایی با رمان و سینما از سالهای دور نوجوانی و تماشای فیلمهای بزرگان سینمای جهان و همچنین مطالعه کتابهای شاخص، بدون تعارف باید بگویم از تماشای این سریال تحت تأثیر قرار گرفتم. البته نه اینکه فکر کنید گفته خودم را یک نظر کارشناسی یا سلیقه شخصیام را معیاری برای مقایسه این سریال با نسخه رمان «صد سال تنهایی» میدانم! نه. فقط به عنوان یک علاقهمند به کتاب و سینما، به نظرم کار قابل قبولی از آب درآمده است.
حتی مخاطبی که تا به امروز کتاب «صد سال تنهایی» را نخوانده هم میتواند از تماشای این سریال لذت ببرد؟ درباره برخی اقتباسها اینطور نیست، نمونهاش «خاطرات یک گیشا.» اگر پیش از مطالعه نوشته «آرتور گلدون» سراغ تماشای آن فیلمی که «استیون اسپیلبرگ» تهیهکنندهاش بوده برویم، با نقاط مبهمی در اقتباس سینماییاش روبهرو میشویم!
درباره این اقتباس که اینطور نیست. البته برخی دوستان صاحبنظر سینمایی معتقدند نباید چنین سریالی ساخته میشد، در عرصه جهانی هم نقدهای مثبت و منفی زیادی به آن وارد شده است، اما این دوستان باید بدانند ما که نمیتوانیم در مقابل قدرت سرمایه بایستیم، نهایتاً قادر به ارائه نظر شخصیمان به عنوان تماشاگر هستیم.
به رئالیسم جادویی اشاره کردید، سبکی که یکی از مشخصههای خاص رمان «صد سال تنهایی» است؛ تلاش کارگردان برای جادوزدایی در نسخه اقتباسی به ماهیت نوشته مارکز لطمهای نزده؟ این برای پرهیز از ورود به گونه فانتزی بوده؟
من فقط در چند سکانس از فیلم تلاش برای جادوزدایی را دیدم وگرنه همچنان نشانههایی از کتاب را دارد. «لاورا مورا» همچنین داستان شیرینی را در این سریال به تصویر کشیده است. تماشای این سریال برای افرادی که مطالعه رمان «صد سال تنهایی» برای آنان سختخوان است، راه را برای معرفی مارکز و حتی علاقهمندی به مطالعه اصل اثر هموار میکند. اتفاقاً به تازگی با یکی از دوستان سینماگر درباره این اقتباس صحبت میکردیم و هر دو معتقد بودیم نتیجه ساخت سریال «صد سال تنهایی» در مقایسه با اقتباس احمقانهای که از رمان «کوری» ساراماگو انجام شده خیلی بهتر است، بخصوص که کوری را خودم ترجمه کردهام و جزء به جزء آن را میدانم؛ در مقایسه با اقتباسهایی نظیر کاری که درباره رمان کوری انجام شده، سریال «صد سال تنهایی» کار خوبی از آب درآمده است.
این سریال توانسته همگام با رمان مارکز پیش برود؟
به نظر نمیرسد عقب مانده باشد.
چقدر با رمان «صد سال تنهایی» تطابق دارد؟
کلیت داستان که تطابق دارد، حتی ورود خوبی به داستان برای تماشاگری که کتاب را نخوانده انجام داده است. مخاطب سریال در مقایسه با خواننده رمان، در مواجهه با اسامی مشابه و بازگویی مکرر آنها کمتر سردرگم میشود که خب این اتفاق خوبی است. شاید بتوان گفت نسخه اقتباسی حتی به کمک مخاطب رفته و تا حد زیادی توانسته است به اصل اثر وفادار بماند، حداقل بیش از شصت درصد.
فیلمبرداری و طراحی لباس بازیگران چقدر در به تصویر کشیدن دهکده «ماکوندو» و فضای جادویی حاکم بر آن موفق عمل کرده؟
فیلمبرداری باشکوه فیلم به خوبی فضای دهکده رمان را به تصویر کشیده است، راستش تماشای سریال از این منظر برای خود من بسیار لذتبخش بود. به عنوان نمونه کارگردان به خوبی به شخصیت «ملکیادس جادوگر» تجسم بخشیده است؛ منتهی نکتهای که درباره کتاب نمیتوان از آن غفلت کرد این است که در کتاب ذهن خلاق خواننده برای تصویرسازی باز میماند و میتواند خودش در بخشی از خلق جهان آن داستان سهیم شود، اما در فیلم و سریال اینگونه نیست و تماشاگر خود را در مواجهه با تصویرسازی کارگردان میبیند که همانطور که اشاره شد، نمیتوان به این مسأله نقدی وارد کرد، به هرحال کتاب و فیلم دو رسانه متفاوت هستند.
عشق، قدرت، تنهایی و سیاست به عنوان تمهای اصلی رمان «صد سال تنهایی» چقدر در این سریال بازتاب یافتهاند؟
به گمان من که به خوبی از پس این کار برآمده است، هرچند که در نهایت مطالعه کتاب آن لطف دیگری دارد.
فلشبکها و پرشهای زمانی متعددی که در کتاب میبینیم در سریال چطور از آب درآمده است؟
در اینها هم موفق بوده است، باید بازهم تأکید کنم که نظرات من از نگاه یک علاقهمند است و نه یک منتقد و کارشناس سینمایی. اگر کتاب را کنار بگذاریم سریال موفقی از آب درآمده است البته از نگاه من هیچ رسانهای گیرایی کتاب را ندارد. سحر قلم مارکز آنقدر اثرگذار است که در سریال هم دیده میشود، هرچند که طبیعی است به همان اندازه تمام و کمال نباشد.