نگاهی به کتاب «تا روشنایی بنویس»

عشق به نوشتن در جهان سرسام گرفته امروز

مونا محمدنژاد
روزنامه‌نگار


می‌توان نوشتن را به‌مثابه یک فعل تنها و تنها صرف کرد و از آن گذشت، بی‌هیچ تأملی. اما برای جمعیت پراکنده انسانی، عشق به نوشتن و به تبع آن، خواندن مسیر مشترکی است که آدمی را با گذشتگان و آیندگان پیوند می‌دهد. هر متنی که خلق می‌شود و روی صفحات کاغذ هبوط می‌یابد فرآیندی را در پشت صحنه دارد که ذهن خواننده کنجکاو را برمی‌انگیزاند تا درباره آن بیشتر بفهمد و این جست‌و‌جوی اغلب ناکام، فقط صرف کنجکاوی نیست، بلکه بی‌تعارف، آرزوی هر خواننده‌ای است نویسنده باشد، همچون آرزوی هر مخلوقی که می‌خواهد خالق باشد. همان‌طور که ساراماگو معتقد است که گاه داستان‌ها به جمعیت جهان می‌افزایند، پس نویسنده در نقش خالق به خلق آدم‌ها و موقعیت‌ها در حد توان تخیل آدمی دست می‌یازد.
احمد اخوت، نویسنده، مترجم و پژوهشگری نام‌آشنا، در کتاب «تا روشنایی بنویس» به سراغ دنیای نویسندگان و تجربه‌های زیسته آنها رفته است. این کتاب نه‌تنها نگاهی عمیق به نوشتن در مقام یک عمل خلاقانه دارد، بلکه چالش‌ها، تناقض‌ها و سختی‌های این مسیر را نیز آشکار می‌سازد. او با زبانی ساده اما تأثیرگذار، از «نفرین نوشتن» می‌گوید، عبارتی که اشاره به دشواری و گاه تلخی این حرفه دارد، سپس از پیشینیان نقل می‌کند که برای نفرین کردن، آرزو می‌کردند که کسی نویسنده شود، زیرا نوشتن نیازمند عرق‌ریزی روحی و جسمی است.
در این اثر، اخوت از کسانی می‌گوید که عاشق نوشتن‌اند، اما به دلایل مختلف در تنگنا قرار گرفته‌اند؛ از جمله نداشتن فضای مناسب، فقدان انگیزه یا وحشت از آغاز. او از کسانی یاد می‌کند که با صفحه سفید روبه‌رو می‌شوند، اما ترس از نوشتن، آنها را به سردرگمی و درماندگی می‌کشاند. این انسان‌های گوشه‌نشین گاه نمی‌توانند بنویسند و گاه نمی‌توانند از نوشتن دست بکشند، زیرا نوشتن برای‌شان بیش از یک کار، به نیازی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است.
کتاب، نویسندگان بزرگی را به تصویر می‌کشد که با وجود تمام این موانع، شاهکارهایی خلق کرده‌اند. از جمله فرانتس کافکا، نویسنده برجسته‌ای که در نامه‌ای از دوستش «ماکس برود» خواسته بود تمامی نوشته‌هایش را پس از مرگ نابود کند. اما برود برخلاف این وصیت، تمامی آثار او را منتشر کرد و جهان را با آثار بی‌نظیر کافکا آشنا ساخت.
اخوت همچنین به نقش اشیا و کتاب‌ها در زندگی نویسندگان می‌پردازد. او با اشاره به استفان مالارمه، از تأثیرات عمیق اشیای ساده بر زندگی انسان می‌گوید؛ از اشیایی که با ما زندگی می‌کنند و خاطرات ما را در خود نگه می‌دارند. والتر بنیامین نیز با نگاهی فلسفی، رابطه انسان با کتاب‌ها و اشیا را تحلیل می‌کند و اخوت بخش‌هایی از نوشته‌های او را برای تبیین این موضوع ترجمه کرده است.
این کتاب در بخشی با عنوان «خط‌ خوردگی‌های شازده احتجاب»، به زندگی هوشنگ گلشیری و روند خلق رمان «شازده احتجاب» می‌پردازد. اخوت، با دقتی تحسین‌برانگیز، فضایی را که این شاهکار در آن نوشته شده شرح می‌دهد. او از خانه‌ای کوچک در خیابان فروغی سخن می‌گوید؛ جایی که گلشیری با قلم خود جهانی نو آفرید. همین‌طور دفترچه‌هایی که پشت‌شان آرم بنگاه معتقدی چاپ شده بود و دست‌نوشته‌های اولیه گلشیری را دربر داشت.
اخوت در ادامه به رابطه آلبرتو مانگوئل با خورخه لوئیس بورخس، نویسنده نامدار و نابینای آرژانتینی، می‌پردازد. او از جلساتی می‌گوید که مانگوئل برای بورخس کتاب می‌خواند. این جلسات نه‌تنها به خواندن محدود بود، بلکه به ثبت لحظات ارزشمند زندگی این نویسنده بزرگ نیز انجامید. مانگوئل در خاطرات خود از این تجربه‌ها نوشته و اخوت بخش‌هایی از آن را برای مخاطب فارسی‌زبان ترجمه کرده است.
در نهایت، این کتاب را می‌توان اثری دانست که با عشق به کتاب‌، نویسنده و هنر نوشتن گره خورده است. از چالش‌های نویسندگی تا وابستگی انسان به اشیا و کتاب‌ها، از لحظه‌های ناب خلاقیت تا لحظه‌های تلخ سردرگمی، همه در این اثر بازتاب یافته‌اند. اخوت با نگاهی انسان‌شناسانه و روایتی بی‌نظیر، تصویری جامع از دنیای پیچیده و زیبای نوشتن ارائه می‌دهد.
نویسنده در ابتدای اثر در وجه تسمیه آن نوشته است که «تا روشنایی بنویس، جمله‌ای چند لایه است از یوحنای قدیس، شاید به این معنا که تا روشنایی‌داری بنویس. همچنین یعنی فعلاً تا روشن هستی و زوال عقل سراغت نیامده بنویس. کسی از فردایش خبر ندارد. همین‌طور به این معناست که تا خود روشنایی (صبح) بنویس. پاسخی به آنها که ناتوانی در نوشتن را بهانه ننوشتن می‌دانند».«تا روشنایی بنویس» نوشته احمد اخوت ازسوی جهان کتاب منتشر شده و مجموعه‌ای از سلسله‌جستارهای این نویسنده درباب چالش‌های نویسندگی است.