بهزاد فراهانی در گفت و گو با «ایران » از وضعیت فرهنگی و هنری کشور انتقاد کرد

مرثیه بهزاد برای ژاله

معصومه غفاری
روزنامه‌نگار


عمرش را روی صحنه تئاتر و جلوی دوربین سینما و تلویزیون گذرانده؛ عمری که کارنامه فعالیت‌های هنری‌اش نشان می‌دهد تا چه میزان پربار بوده است. هنرمند اراکی 79 ساله، این روزها با «سوجان» میهمان قالب تلویزیون است، سریالی پرمخاطب از دل جنگل‌های سرسبز شمال که روایتگر زندگی خانوادگی و عاشقانه دختری به  نام «سوجان» بوده و در ادامه با نگاهی جامعه‌شناسانه، به تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در قرن معاصر پرداخته است.«بهزاد فراهانی» بازیگر، فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس کهنه‌کار کشورمان در گفت‌و‌گو با «ایران» در کنار توصیف چگونگی حضورش در این مجموعه تلویزیونی، تأملی نیز در کاستی‌های فرهنگی و هنری کشور در عرصه‌های مختلف تئاتر، تلویزیون، رادیو و سینما دارد. او بر این باور است که «بحث اصلی بر سر ملی‌بودن» صدا‌و‌سیماست.   تلویزیون گوشه‌چشمی بر غم و اندوه توده‌های زحمتکش و فقیر کشور
ندارد.

هنرنمایی در سریال سوجان
او در خصوص حضورش در مجموعه تلویزیونی «سوجان»، می‌گوید‌: خاطره خوش همکاری با آقای «حسین تبریزی» و بویژه حضور ارزشمند خانم «ثریا قاسمی» در این مجموعه تلویزیونی، باعث شد دعوت برای حضور در سریال جدید این کارگردان یا همان «سوجان» را بپذیرم. برای اولین‌بار بود که کل فیلمنامه را نخواندم، بلکه فقط نقش و تمام سکانس‌هایی که به اول و آخر نقش من در این مجموعه مرتبط بود را خوانده و احساس کردم  نقشی است که می‌خواهم آن را اجرا کنم.‌
هنرمند پیشکسوت کشورمان در ادامه با بیان اینکه این روزها دیگر تلویزیون هم مانند سینما و حتی بیشتر از آن حال خوبی ندارد، می‌افزاید: همان‌طور که می‌بینیم شاهد افت شدید تولید آثار باکیفیت در تلویزیون هستیم و گویی که تلویزیون جایگاه و رسالت اصلی خود را از یاد برده است.

تبلیغات تلویزیون در اختیار قلدران صاحب ثروت
به گفته بهزاد فراهانی، «تبلیغات تلویزیونی این روزها فقط به فکر شکم قلدران صاحب ثروت بوده و در این راستا حرکت می‌کند. همچنین آثار تولیدشده در آن هم طبیعتاً متأثر از چنین وضعیتی است و حاصل آن کنار‌گذاشته‌شدن نویسندگان و هنرمندان مطرح و صاحب اسم و سبک از این عرصه است. تلویزیون به یک میدان تاخت‌و‌تاز برای کسانی که خیلی با ادبیات ملی آشنا نبوده و از این ماجرا دور هستند، تبدیل شده است.»
وی با انتقاد از فضای غیرحرفه‌ای صدا و سیما تصریح کرد: در تلویزیون از سویی شخصیت‌های اصلی هنری و ملی سرزمین‌مان ایران در آن کنار گذاشته شده‌اند و سپس تلاش می‌کند تا این اتفاقات نامیمون را پنهان کند و مخاطب را با تولید محصولات سطح‌پایین به یک کیف کردن ساده راضی نگه دارد، به همین دلیل با وجود اینکه با تلویزیون کار می‌کنم، اما شخصاً آن را رسانه‌ همه مردم نمی‌دانم.

حال خراب تلویزیون
فراهانی با ابراز ناامیدی از بهبود وضعیت و شرایط تلویزیون، گفت: شما جوان‌ترها نیز امیدوار باشید که مگر اتفاقی بیفتد تا بعد نوبت به ما هم برسد. نبود جذابیت موجود در محصولات تلویزیونی باعث گرایش مخاطبان به ماهواره و سایر پلتفرم‌های داخلی شده است که این نشان از سیاست غلط این سازمان دارد. من علت را این می‌دانم که نه تنها در تلویزیون، بلکه در هیچ‌جای دیگر هم، هیچ چیز سرجای خودش نیست و هیچ‌کس در جای خودش خدمت نمی‌کند، یا اصلاً خدمت نمی‌کند. من نمی‌خواهم سیاه‌نمایی کنم، اما متأسفانه وضعیت فرهنگی و هنری ما سیاه و نابسامان است.
وی بیان می‌کند: دیگر ورودی تلویزیون به روی رنج، دستمزد ناچیز، بیکاری و اندوه توده‌های کارگر و زحمتکش و روستاییان یا همان لایه‌های پایینی جامعه و مسائل و مشکلات آنها باز نمی‌شود و اگر هم باز شود کمتر و به غلط به آن پرداخته می‌شود.
بهزاد فراهانی با تأملی در حوزه تئاتر و نمایش کشور، بخصوص فعالیت گروه‌های جوان‌تر در این حوزه، عنوان می‌کند: «اگر نگاهی به شناسنامه آقای «بهرام بیضایی» از آغاز تا امروز بیندازید، دنیایی از زیر و بم تاریخ ایران و مردم ایران را در آن خواهید یافت؛ از «رگبار» که درخشان‌ترین فیلم دوران جوانی «بیضایی» بود تا کارهای ارزشمند دیگر ایشان و در ادامه نویسنده‌های دیگر دهه 40 که مقبولیت تئاتر ایران را پی‌ریزی کردند. اما در آثار امروزی اصل بر خنداندن تماشاگر است و تئاتر و به نوعی سینما و تلویزیون به یک کاسبی تبدیل شده و در نهایت شگفتی کسی نیست که به آنها بگوید آقا این چه کاری است می‌کنید؟ آیا ما ادبیات نداریم؟ ما گذشته و تاریخ و تمدن نداریم؟ آیا ما شخصیت‌های مبارز ملی علیه دشمنان این مرز و بوم نداریم؟
فراهانی در پایان تصریح می‌کند: با توجه به وضعیت پیش‌آمده در سینمای ایران، دیگر حرفی برای گفتن در خصوص انجام کاری تازه، برایم نمانده است، نمی‌دانم چه می‌توان گفت؟ دیگر ترجیح می‌دهم کار خودم را انجام دهم، بخوانم و بنویسم و این آخر باقی‌مانده عمرم را زندگی کنم، بنابراین می‌نویسم و می‌نویسم و می‌خوانم و گاهی پاره می‌کنم و دور می‌ریزم.

 

برش

چه کسی هنرمند، شاعر  و عارف‌پیشه بود؟

آشنایی کاری من با استادم مرحوم ژاله علو، به آغاز فعالیت من با ایشان از سال 1344 در رادیو بازمی‌گردد و به حق، بسیاری از مسائل را از این بانو آموختم‌.
خانم «ژاله علو» از نادرترین هنرپیشه‌های زن، شاعر و عارف‌پیشه ایران بودند. ایشان زنی هنرمند و اهل‌مطالعه و باسواد بودند که بر تمام متون عرفانی ایران اشراف داشتند. اگر به تاریخ بازیگری این هنرمند بی‌مانند از دهه‌ 20، تا آخرین روزهای فعالیت عمر ارزشمندشان نگاهی گذرا هم بیندازیم، شاهد کارنامه بسیار درخشان او خواهیم بود، هنرمندی که تمامی فعالیت‌‌هایش با کارگردانان صاحب‌اندیشه اتفاق ‌افتاد.
متأسفانه اولین زندگی مشترک خانم «ژاله علو» سرانجام خوبی نداشت، به این خاطر که آقای «نصرت‌الله محتشم» همسر بانو ژاله، با وجود اینکه انسان باسواد و توانایی بودند، اما در آن زمان با دربار شاهنشاهی در ارتباط بودند و به این واسطه نوعی غرور سلطنتی داشتند. به‌ هر حال این دو با یکدیگر ازدواج کرده و زندگی هنری خود را آغاز کردند که در نهایت به جدایی‌شان ختم شد. حاصل ازدواج دوم بانو ژاله، «شاهرخ» پسر ایشان که انسان بسیار خوبی است، بود و این مادر تمام عمر خود را برای بزرگ کردن این پسر گذاشت. «ژاله» هنگام کارگردانی کارهایش، نسبت به تمام افراد گروه احساس مادرانه‌ای داشتند و عاطفه و نرمش همیشه بر فضای کاری ایشان حاکم بود و هرگز خشونتی از وی در زمان انجام کار دیده نمی‌شد.
کوشش ژاله برای سوق‌دادن اندیشه بچه‌ها به سوی ادبیات عرفانی ایران وصف‌ناپذیر بود. ایشان جزو نادر هنرمندانی بودند که در هر عرصه‌ای که قدم می‌گذاشتند،از اندیشه‌ورزان آن عرصه می‌شدند و با درک عالی‌ای که از فضا داشتند، تأثیری بی‌مانند از خود بجا می‌گذاشتند. ایشان از دوستان بسیار خوب من بودند و هر دو در کارهای یکدیگر، در نقش‌های ویژه و خاص ایفای نقش کرده‌ایم.
در دهه ‌سی و پس از کودتا، وضعیت تئاتر ایران که البته میدان کار هنرمندان خاص هم بود، مشوش شد. در آن زمان ژاله نیز در کنار هنرمندان صاحب‌نام به فعالیت پرداخت و البته مانند همیشه خوش درخشید. باید بگویم که خصلت‌ها و صفات اخلاقی‌ای که ایشان داشتند، زبانزد همگان بود.
در سال‌های آخر عمر ایشان شاید آنگونه که باید، از هنر او بهره‌مند نشده و استفاده نکردیم، چرا که شرایط به‌گونه‌ای بود که ایشان از لحاظ روحی، روزهای آخر را غمگین سپری کردند. ای‌کاش شرایط بهتری برایشان رقم می‌خورد و با آرامش پایان عمر پرثمرشان را زندگی می‌کردند.
آرزوی آرامش برای روح این بانوی نازنین که سرمایه‌ای گرانبها برای فرهنگ و هنر ایران بودند، دارم.