بازار شرقی هنر
سعید فلاح فر
پژوهشگر هنر
اگر بازار خرید و فروش آثار هنری در شرق شکل میگرفت یا سرمایهدارهای آسیایی و آفریقایی پیش از ثروتمندان اروپایی و امریکایی متوجه ارزش مادی آثار هنری و جاذبههای بازار خرید و فروش نقاشی، مجسمه و... میشدند، آیا امروزه نحوه ارزشگذاری مادی هنر شکل دیگری داشت؟ در این صورت مراودات مالی در بازارهای هنر نسبت به چه آثاری اقبال بیشتری نشان میداد؟ مثلاً برآورد ارزش مادی آثار مکاتب نقاشی اروپایی چه تفاوتی با یاماتوئه (نوعی نقاشی طوماری روایی ژاپنی) پیدا میکرد؟ آیا نحوه زیست و اقتصاد در خارج از اروپا میتوانست چنین ظرفیتی را در اقتصاد هنر تولید کند؟ محدودیتهای اقتصادی، سبک زندگی، نگاه فرامادی به هنر و اثر هنری و... تا چه اندازه در عدم شکلنگرفتن چنین بازارهایی در شرق باستانی تأثیر گذاشته است؟ آیا باید بپذیریم سلیقه هنری جهان به واسطه موفقیت در بازارهای هنری غرب و تدوین تاریخ هنر از منظر فلاسفه و منتقدان غربی شکل گرفته و همچنان این سلیقه نقش مؤثر و تقریباً غیرقابل رقابتی در ارزشگذاری هنر و اثر هنری دارد؟ تجربه و فرهنگ برگزاری بازار با شیوه رقابتی حراج ـ اعم از بازار بردگان، بازار اسب و دام و... ـ تا چه اندازه سهولت شکلگیری بازارهای حراجی هنر را فراهم کردهاند؟ «برندینگ» به عنوان یک اصل انکارناپذیر در بازار هنر، چه جایگاه و اعتباری در میان هنرمندان غربی و شرقی دارد. شاید هم در چند دهه اخیر، تمام این مناسبات را باید از جنس سیاستهای ایجابی و تدوینی در پایهریزی اقتصاد و فرهنگ قلمداد کرد. آیا بازارهنرهای معاصر، حاصل تصمیم سرمایهدارهای منفعتطلب و سیاستمداران سلطهجوی غربی است؟ هر چه باشد، تقریباً در هیچ فهرستی از گرانترین آثار نقاشی جهان، نمیتوان نامی از هنرمندان شرقی را در کنار صدرنشینانی مثل لئوناردو داوینچی، ویلم دکونینگ، پل سزان، پل گوگن، جکسون پولاک، رامبراند، گوستاو کلیمت و... پیدا کرد.
در یک نگاه کلی باید بپذیریم، شرق بیشتر و عمیقتر، زادگاه حکمت و عرفان بوده و امور انسانی و علوم انسانی خود را ـ از جمله در هنر ـ مبتنی بر همین ساختار فکری بنا و تدوین کرده است. هنر در نگاه عرفانی شرق وسیلهای برای ارتقای روحی هنرمند و مخاطب است و عموماً ابزاری مؤثر و مقدس برای تبلیغ امور معنوی در نظر گرفته میشود. چنین جایگاهی فراتر از معیارهای مادی است و نمیتواند به شکل مستقیم به عنوان یک شغل یا منبع درآمد شناخته شود. هنرمند و در نتیجه اثر هنری همواره ارتباطی ماورایی با جهان و زیست آدمی پیدا میکند و شأن و مقامی مقدم بر مادیات دارد، بنابراین ورود به معادلات و معاملات مالی، منزلت آن را بشدت تهدید میکند. حتی «دستمزد» در ازای انجام سفارشهای هنری واژه شایستهای برای هنرمند محسوب نمیشود. میتوان با کمی اغراق مدعی شد، در غرب، فقر هنرمندان حاصل ناتوانی در جلب نظر خریداران بود، اما ثروت برای قریب به اتفاق هنرمندان شرقی، نوعی بدنامی حرفهای به شمار میرفت.
هنر غرب اما متأثر از تفکرات فلسفی است. همچنین با وجود سابقه دیرینی که هنر معنوی مسیحیت و کلیسا در این جغرافیای فرهنگی دارد، در قرون اخیر سبک زندگی غربی، به اضافه سرازیر شدن درآمدهای استعماری و صنعتی به غرب و... موقعیتی مستعد برای رشد بازارهنر بهوجود میآورد. تولد امریکا و نظام تازه سرمایهداری و ثروتاندوزی هم باعث تسریع این روند میشود. همچنین اغلب زیرساختهای هنری در غرب شکل میگیرند. شبکه رسانههای هنری و موزههای هنری ـ به مفهوم معاصر آن ـ را باید زائیده زندگی اجتماعی و اقتصادی غرب و حتی متأثر از روحیه برتریجویی غرب دانست. استعمار ـ فارغ از مفاهیم سیاسی آن ـ مبتنی بر نوعی احساس و باور برتری نسبت به مستعمره است که بعید نیست به دانش و سلایق هنری هم سرایت کرده باشد؛ این رویکردی است که به غربیها اجازه میدهد، تاریخ هنر شرق را از منظر خود بازتعریف کرده و به هنرمندان شرقی ارائه کنند. این رابطه چه حاصل ذکاوت و فرصتطلبی غربیها باشد، چه نتیجه کمکاری و بیتوجهی نویسندگان شرقی، غیرقابل انکار مینماید، تا جایی که سرفصلهای دانشگاهی در چنین رابطه نانوشتهای از غرب تأمین میشود و معیارهای زیبایی ـ در حد یک مرجع انحصاری ـ منسوب به مشخصههای تاریخ هنر غربی است. عکسالعمل و قاعده بازار هنر هم نمیتواند مستقل از چنین وضعیتی باشد. در نتیجه الگوهای این بازار را باید فرهنگ صادراتی و زیربنایی بیرقیب برای اقتصاد هنر در سراسر دنیا محسوب کرد که در مناسبات ثابت فعلی، تغییری نمیکند.

