فضای مجازی
خشم است و آتش نگاهش
وحید یامینپور، فعال رسانهای با انتشار ویدیویی از سفر خود به «ضاحیه» لبنان، از پیرمردی که در میان خرابیهای جنگ، با زیرپوشی سفید و ابروانی درهم کشیده و نگاهی پر از خشم، در حال جاروی کوچهای خاک گرفته است، نوشت:
خشم است و آتش نگاهش... یعنی تماشا ندارد که!
در چند قدمی او ساختمانی فروریخته و دود سیاهش به آسمان است. او به آرامی شیشههای خرد شده را جارو میکند و میخواهد کسب و کارش را راه بیندازد. با کدام خریدار؟ نمیدانم!
چقدر این پیرمرد با این زیرپوش سفید و سگرمههای درهم رفته، مرا یاد پیرمردهای دزفول خودمان میاندازد. مشهور است که فردای موشکباران، بار آجر میآوردند تا دوباره «خانه» را از نو بسازند.
چقدر ما شبیه همیم...
جایگزینی برای افرادی که از دست میدهیم نداریم
«ابراهیم حقیقی»، گرافیست و عکاس درباره درگذشت دکتر «مصطفی اسداللهی» در صفحه مجازیاش نوشت: «خبر نفسگیر بود» و جمله استاد حقیقی در پایان اعلام خبرش در اینستاگرام نفسگیرتر «تنها شدم».
جامعه فرهنگ و هنر ایران فردی را از دست داد که یکی از تأثیرگذارترین افراد حوزه دیزاین بود. او که در هنرستان هنرهای زیبای تهران مشغول به فراگیری هنر شده بود و این فرآیند را تا «سوربن» ادامه داده بود، در اکثر دانشگاهها و هنرستانهای ایران تدریس کرد.
بله ما مشغول تنها شدنیم
جامعه ما مشغول فقیرشدن است و جایگزینی برای افرادی که از دست میدهیم، نداریم.
ایده تازه علی قمصری
«علی قمصری»، هنرمند و نوازنده صاحبنام کشورمان، همزمان با انتشار تصویری از نوازندگی خود در محله «بالات»، یکی از قدیمیترین محلههای استانبول، متنی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد و نوشت: در محلهها وفادار ماندم تا بتوانم تصویری هدفمند از آنجا منعکس کنم. چیزی درباره محله «بالات» در کنار قدمت و زیبایی رنگینش بسیار آموزنده و جالب است. ساکنین این محله در قدیم نه چندان ثروتمند با ایدهای ساده، اما هماهنگی و یکپارچگی در عملی کردنش، محلهشان را به یکی از زیباترین و توریستیترین مکانهای شهر تبدیل کردند. هر کدام، ساختمانشان را با در نظر گرفتن وحدت کلی معماری، به رنگی شاد آراستند. باور قلبی من این است که ما در ایران مجموعهای از افراد خوشفکر و توانمند، اما گاهی ناآزموده در هماهنگی جمعی هستیم. ورزشمان همین است، موفق در رشتههای فردی، موسیقیمان همین است، موفق در تکنوازی و معماریمان بارزترین گواه این است. یک ساختمان بشدت تجملی در کنار یک ساختمان ساده. نمای سنگ، آجر، سیمان و… در نمای ساختمانهای کنارهم. ایرانیها باهوشند و اگر به این هوش کمی آداب انجام کار جمعی بیشتر و هماهنگی تیمی اضافه شود ایران گلستان میشود. کافی است نگاهی به میزان مشارکت ساکنین آپارتمانها در پرداخت درست شارژ و همکاری با مدیر، نظر بیفکنیم تا ببینیم که ما میتوانیم با توجه بیشتر به خودمان و نشانه گرفتن انگشت اشاره به سمت خودمان، کشور را به جایی زیباتر تبدیل کنیم. البته چیزی که در نقد مشفقانه گفته میشود منکر بسیاری از امتیازهای مثبت موجود در کشور نیست. این ضبط به دلایلی نیمهکاره ماند و این قطعه ترکی (احمد کایا) را در مکانی دیگر به صورت کامل اجرا کردم که بزودی منتشر خواهم کرد.
امان از قابهای زرد روی فرشهای قرمز فیلمها
«رضا صائمی»، منتقد سینما، با انتشار ویدیوی کوتاهی از «نوید محمدزاده» و یکی از طرفداران او که از دیدنش، نه تنها بشدت هیجانزده شده، بلکه حالش روبه خرابی رفته است، نوشت: این قابهای زرد بر فرشهای قرمز فیلمها و این غش وضعف کردنهای پر ادا و اطوار برای سلبریتیها دیگر مشمئزکننده شده، لوس و لوث شدن فرهنگ هواداری، بیش از آنکه ابراز ارادت باشد، ابتذال عزت است و کرامت آدمی را میکاهد. این حجم و هجمه هیجانزدگی و گریه و زاری و شیفتگی و شیدایی هوادارانه، نه فقط به اسطورهسازی پوشالی از ستارههای سینمایی که به فردیتزدایی از خودشان هم منجر میشود. این ارادتهای افراطی که به اداهای غلیظ منجر میشود به اقتضای تینیجر بودگی توجیه نمیشود....که اقتضای سنی که به افتضاح در سِن و صحنه منجر شود نه شوق ارادت که شرم ابتذال است. چنانکه فرد چنان در فربهکردن اسطورههایش فرو میرود که هویت و حریتاش در استحالهای تدریجی فرو میپاشد...ده سال بعد همین هواداران، این صحنهها را که ببینند به گریههای خود میخندند!...به جهان فانتزی و رؤیایی که در ذهن خود ساخته بودند. جهانی که از سلبریتیها در دنیای خیلیها ساخته میشود، دوراز دنیا و درون واقعی آنهاست... چه بسیار از خود آنها که از سودای سلبریتی بودن به ستوه آمدهاند.