«ایران» از ضرورت ایجاد امنیت برای حمایت از کودکان گزارش میدهد
غزه و لبنان در جستوجوی آرامش
مهسا قوی قلب
خبرنگار
آرامش و ثبات از مهمات معنا و مفهوم زندگی است. مدتی است که خواب کودکان لبنان و غزه آشفته شده و برای بسیاری از آنها جنگ و بمباران، ویرانی و خرابی، کابوسی است که شبها رهایشان نمیکند. دوران کودکی باید سرشار از شادی و آرامش باشد اما این روزها حجم انبوهی از وحشت و ترس از مرگ و از دست دادن والدین و عزیزان در چشمان کودکان لبنان، غزه و فلسطین آشیانه ساخته است. طولانی شدن جنگ سبب تأثیرگذاری طولانی مدت بر روحیه کودک میشود و تا سالها اثرات جبران ناپذیری را میتواند با خود به دنبال داشته باشد. کودکی که هیچ گناهی ندارد و تنها حامی زندگی خود را در سلامت مادر و پدر میداند تحمل دردهای جانکاه جنگی سیاه را که بیرحمانه بر روحش چنگ میافکند، ندارد. مسئولان و دولتمردان حکومتهای غاصب و کودککش این را بدانند که خشم فروخفته در چشمان بیگناه صدها و هزاران کودک، روز به روز انباشته شده، در نهایت عصیان خواهد کرد و دامن پلیدی و سیاهی را خواهد گرفت. با این همه متأسفانه تاکنون حمایتی جدی از سوی نهادهای بینالمللی درباره کودکان لبنان و غزه شکل نگرفته و شاهد بیعدالتی تمام و کمال درباره کودکان سرزمینهای اشغالی و یا درگیر جنگ هستیم. اکنون زمانی است که صلح جهانی توسط غالب کشورهای دنیا باید دنبال شود و دست استکبار از تجاوز و قتل و غارت بویژه نابودی امروز و آینده کودکان بیگناه درگیر جنگ کوتاه شود. هرچه زودتر به صلح جهانی دست پیدا کنیم، اثرات روحی ناشی از جنگ نیز بر کودکان کمرنگتر خواهد شد. محمد زینالی اُناری، جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی درباره نیاز جوامع بویژه کودکان به موضوع دوری از جنگ به «ایران» میگوید: باید آرامشی باشد و طمأنینهای، شبیه آنچه در کتاب آسمانی بهشت نامیده شده، که بتوان آن را زندگی نامید. آرامش آن چیزی است که در تمام زندگی به آن نیاز داریم و مهمترین جایی که باید آن را در زندگی درونی کنیم، دوره کودکی است. اما دوره کودکی در خاورمیانه برای دختر و پسر خردسال وقتی که با جنگ آمیخته میشود، سرشار از خشم است و نوع ترکیبی و پیچیده این خشم و طرد، در جنگهایی رخ میدهد که خاورمیانه را فرا گرفته است و امروز شاهد آن در غزه و لبنان هستیم. نکته منفی این است که اثر بازتابی این موارد روحی با صلح طرفین جنگ یا توافقی مثل آنچه دو کشور پایان جنگ مینامند، تمام نمیشود.
به اعتقاد این جامعه شناس، اضطراب مانند صداست و موج آن تا مدتی طولانی نامیرا است. به این نحو، زندگی سراسر خشم و اضطراب کودکان را فرا میگیرد و مانند اپیدمیای مسری که ریشهای تاریخی و اسطورهای دارد، چرخه زندگی در آن را ناممکن میسازد. دیروز کودکان سردشت و حلبچه، امروز کودکان غزه و خدای ناکرده فردا شهر و کشوری دیگر تقاص این عنصر پلید و شیطانی خشم و کین را میپردازند. خشم و کین، به شیطانی سیاه و جاودانه میماند؛ مادهای نیست که بگوییم امروز در ضمیر یک کودک انباشته میشود و ممکن است فردا در همان کیش و میان مردم همان شهر و قوم بماند. خشم و کین در جهان مانند انرژی برآمده از هسته اتم و مولکول نفت، ماهیتی چون انرژی داشته و در میان انسانها رد و بدل میشود. همچون پول است، به ارزش تبدیل میشود و در میان انسانهای جهان مثل اضطرابی رد و بدل میشود. انسانها آن را دیرزمانی در دل امپراطوریهای هراس انگیز و خانوادههای پدرسالار تولید کردهاند و برای بشریت به یادگار گذاشتهاند و با ساختن پاساژها و بلوارهای طولانی و داشتن خانهها و خودروهای رؤیایی و آنتیک از بین نمیرود.
زینالی در ادامه با بیان این نکته که حتی با ابزارهای رنگارنگ نمیتوان احساس امنیت و قدرتمندی را در کودکی که جنگ را تجربه کرده به راحتی ایجاد کرد، اضافه میکند: بدون تردید هیچ فردی نمیتواند از طریق خشونت به آرامش دست پیدا کند. باید بیدار شد و دانست که فراتر از روانشناسان امروزی، کتاب مقدس همه ما مسلمانان، بهشت و امنیت را درسایه آرامش درونی و رضایت قلبی انسان نوید داده است نه چیز دیگری و آن فراهم نمیشود مگر اینکه کودکان امروز از جمله کودکان بیگناه لبنان، غزه و فلسطین طعم آن را بچشند.