چرا موسیقی؟!(5)

محسن نفر
  آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

گفتیم رسایی، خوش‌آهنگی، خوش‌ادایی وخوشایندی، دلایل جذابیت و دلنشین بودن صدا و گرم بودن آن است. تمام موارد فوق عوامل فیزیکی و ظاهری است. همه آنها به زیبایی ظاهر بازمی‌گردد. اگر آنها در طبیعت باشند، جذاب و دلنشین‌اند و اگر در موسیقی، خوشایند و مطبوع. اما نتیجه موارد فوق، همیشه ره به خیر نمی‌برد. خیر؟ خیر چیست و کدام است؟ خیر، همان است که آن را سعادت، ساحل نجات، خوشبختی و رستگاری می‌نامند و البته در فرهنگ‌های دینی؛ عاقبت بخیری، خوش عاقبتی، رضایت حق و طریق مستقیم و حق. موسیقی و این همه موضوع؟ آری. درهمه موارد همینطور است. همه مسائل به خیر و شر بازمی گردد. مبنای خیر و شر هم تاریخ، انسان، زندگی و اخلاق است که فرهنگ را می‌سازند. تاریخ؛ مسیر فراز و نشیب زیست انسان در ازمنه گذشته تا اکنون، انسان؛ محور و مدار همه مسائل و موضوعات، زندگی؛ سیرانسان در بستر عمر و حیات و اخلاق؛ آداب و احکام زندگی انسانی است. همان که انسان را از مابقی موجودات ممتازمی کند و او را در سطحی بالاتر از طبیعت و موجود قرار می‌دهد. برای حیوانات قتل و غارت و تجاوز و سرقت و جنایت و ستم، معنا ندارد. آنها با قتل، معاش می‌کنند. با غارت، تصاحب می‌کنند. با تجاوز، به پیش می‌روند. با سرقت، ترقی می‌کنند. با جنایت، می‌مانند و با ستم، قوی می‌شوند. همه موارد فوق در زندگی جانوران، موجود و جاری است. هیچ‌کدام (اکثراً) بدون قتل، به غذا نمی‌رسند. حتی گیاهخواران. هیچ‌کدام بدون غارت، صاحب چیزی نمی‌شوند. بدون تجاوز، پیشرفت نمی‌کنند. بدون سرقت، بهره‌مند نمی‌شوند. بدون جنایت دوام نمی‌آورند و بدون ستم، برتری نمی‌جویند. همه موارد فوق، برای انسان و در زندگی انسانی است که حریم حساب می‌شود و ممنوع است.
برای حیوان، هیچ‌کدام ننگ و عار و خلاف نیست. اصلاً حیوان، بودنش با آنها تصور می‌شود و بدون آنها جهان حیوانات معنا و سپری نمی‌شود. انسان هم در مسیر رشد تاریخی‌اش، آن مراحل را داشته ولی پشت سر گذاشته. اگر اکنون صهیونیسم برای بقای خود همه جنایات را به‌طور مضاعف مرتکب می‌شود، تکرار تجربه‌ای است که بشر در قرون اولیه داشته. اما چرا محکوم می‌شود؟ برای اینکه آنها را غلط و نادرست می‌داند. بشر براساس قرن‌ها زیست و تجربه، باور کرده که زندگی انسان، عرصه چنان اعمالی نیست و زندگی انسانی باید به دور از آداب و آثار فوق باشد. زیرا هر مورد از آن موارد، انسان را از حریمش دور و به سطح حیوان تنزل می‌دهد. حال آنکه حیوانات در مجاورت انسان و تعالیم او، از منش و فرهنگ انسانی بهره‌مند می‌شوند و خوی طبیعی خود را از دست می‌دهند و به خوی انسانی و فرهنگی اعتلا می‌یابند. در اثنایی چنین، چگونه می‌توان خوی حیوانی را در انسان شاهد بود و آن اعمال و اوصاف را در او نظاره کرد؟ چرا چنین اعمال و اوصافی برای انسان ملامت شد؟ به سبب اخلاق. اخلاق که شرط زندگی صحیح و رضایتمندانه انسان‌ها در کنار هم است، عبرتی است که حاصل صدها سال زندگی حیوانی انسان است. انسان به طور زیستی و طبیعی، دریافته که بدون رعایت اخلاق و خوی برین، نمی‌توان زیست و اخلاق، این چهارچوب امن و مطمئن را نمی‌توان رعایت نکرد. ریشه علم حقوق و اعمال عدالت هم حتی اخلاق است. اگرعلم حقوق و قضا، بالاترین ابداع و ابتکار بشر برای محفوظ ماندن ازغارت و ستم و قتل و تجاوز است و... به دلیل اهمیت اخلاق و عدم رعایت آن است. اگر انسان، اخلاق را رعایت می‌کرد، علم حقوق در انواعش، ابتکار و تأسیس نمی‌شد و مجازات و تنبیه در جامعه انسانی راه نمی‌یافت. ولی این اخلاق است که قتل و غارت و ستم و تجاوز و... را غلط می‌داند و برای حفظ جامعه از آسیب آنها، علم حقوق و قضا را واجب‌التأسیس می‌داند و بقای اخلاق را در گرو آن می‌داند. جالبه. حقوق و قضا را اخلاق بنا می‌گذارد. درحالی که مایه حفظ اخلاق، حقوق و قضاست. کسی که حریم قانون را می‌شکند، حریم اخلاق را پیش از آن شکسته است و اخلاق برای حفظ خود و عاملانش، قانون و قضا را تجویز و تأسیس می‌کند تا حریم‌شکنانش را به عنوان قانون‌شکن، سرکوب و کنترل نماید. پس قانون، معلول اخلاق و اخلاق، ملزوم ضروری زندگی اجتماعی و منش انسانی است. اخلاق که ره آورد انسان در پس قرن‌ها زندگی حیوانی و عبرتی عظیم برای نجات و بقای انسان و جوامع انسانی است، بسیار پیش از آن توسط ادیان الهی، سفارش و تعلیم شده و زندگی دینی را زندگی اخلاقی دانسته و خاتِمِ ادیان و خاتَم پیامبران(ص)، علت وجود خود را آن و مکرمت‌هایش معرفی کرده است. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاق، ». در همین اخلاق، طریق زیست اخلاقی را خیر و عدول از آن را شر می‌داند. زندگی خیر را زندگی اخلاقی می‌داند. حتی زندگی براساس قانون را خیر می‌داند. اگرچه خیر اخلاقی با خیر قانونی یکسان و معادل نیست ولی زندگی قانونی (زندگی براساس قانون) را خیر و سعادتمندانه می‌داند. زیرا در آن از خِلاف و اعمال مجرمانه اثری نیست و انسان و حرمت حریم او، با آن حفظ می‌شود. اما زندگی قانونی اگرچه مقبول اخلاق است(اکثراً)، اخلاقی نیست. چطور؟ زندگی قانونی حد وسط میان دو سلب است. یعنی غیراخلاقی نیست و لی اخلاقی هم نیست. یعنی چه؟ یعنی مخالف اخلاق نیست ولی اخلاقی هم نیست. زندگی قانونی، مقدمه زندگی اخلاقی است. برای اخلاق، باید با رعایت قانون از حد آن گذر کرد. چگونه؟ زندگی قانونی حد یقف اخلاق نیست. حداقل آن است. خلاف نکردن و عدم ارتکاب جرم، مقدمه اخلاق است. اگرچه معلول و دستاورد آن نیزهست. اخلاق می‌آموزد که به حقوق دیگران تجاوز و در حق کسی ستم نکنیم و این آغاز، نهایت قانون است. درحالی که در اخلاق ابتدای تخلق است و این راه را نهایتی نیست و آن مسابقه در خیرات است. جرم نکردن، امر بدیهی اخلاق و خیر کردن و خیر داشتن، حد متوسط آن است. تا حدی که ایثار و فداکاری، امر جاری و متداول اخلاق است و اگر نهایتی برایش باشد، به شکل خداشدن و درآمدن است. «تَخلق به‌الله و اخلاق الله».‌ الله که موجودی بی‌نهایت است، راه و رسمش هم بی‌نهایت است و این سنت جاریه در اخلاق است.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و بیست و هشت
 - شماره هشت هزار و پانصد و بیست و هشت - ۱۷ مرداد ۱۴۰۳