مرثیه‌ای برای سعید راد؛ قهرمان ناتمام سینمای ایران

سعید اسلام‌زاده

روزنامه‌نگار

سینمای دهه 1360 قرار بود بی‌قهرمان و ستاره باشد، چراکه سینما بر مدار تکرار الگوهای سینمای طاغوت نمی‌گردید، اما مگر سینما بدون قهرمان چرخش می‌چرخد؟ سینما در ذات خود به قهرمان نیاز دارد تا تماشاچی را به سالن بیاورد. در آن سال‌ها دو فیلم عقابها و تاراج، دو چهره قهرمان را به سالن‌های سینما آورد؛ یکی آشنا و دیگری نسبتاً ناآشنا برای عموم و با چهره‌ای تازه. سعید راد و جمشید هاشم‌پور. این دو بازیگر در قد و قواره و خواست تماشاگر سینما، واجد خصوصیات قهرمان بودند.
سعید راد با چهره‌ای مردانه و چشمانی نافذ و قدی بلند و جمشید هاشم‌پور نیز با سری تراشیده و اندامی ورزشکاری در نقش‌های شرور ولی با چهره‌ای دوست‌داشتنی.
اما سعید راد ماجرایی دیگر داشت. او بازیگری تثبیت شده در سینمای ایران بود و پیش از عقابها دست‌کم در 30 فیلم بازی کرده بود که چندتایی هم در زمره سینمای موج نو بود.
 او از جمله بازیگران عصر جدید سینمای ایران پس از موج نو اواخر دهه چهل بود که چهره تازه‌ای از قهرمان طبقه متوسط و حتی قهرمان شکست‌خورده جنوب شهری را در سینمای ایران نشان داد. «خداحافظ رفیق» و «تنگنای» امیر نادری و «صبح روز چهارم» کامران شیردل و «صادق کرده» ناصر تقوایی و «سفر سنگ» مسعود کیمیایی، سعید راد را به عنوان بازیگر جدی سینمای ایران معرفی کرد.
در سینمای ایران در ادوار گوناگون، قهرمان از میان اقشار جامعه انتخاب می‌شد.
با سینمای موج نو قهرمان سینمای ایران، گاهی آدم‌های له و لورده و درب و داغون جنوب شهری بودند و گاهی نیمچه روشنفکران دانشگاه رفته یا از فرنگ برگشته و میان جامعه سنتی درمانده که با قهرمان‌های سینمای فیلمفارسی ماهیتاً متفاوت بودند.
 این شکل متنوع از قهرمان در سینمای ایران که باید آنها را قهرمانان غیراسطوره‌ای بدانیم، در سینمای بعد از انقلاب اسلامی در شکل روستاییانی که علیه ظلم ارباب برخاسته‌اند یا مبارزانی که از دست ساواک فراری بودند و حتی کارمندانی که با دشواری از پس خرج و مخارج زندگی برمی‌آ‌مدند تصویر دیگری را در سینما به تماشاگر نشان داد.
 اما با شروع جنگ تحمیلی، قهرمانانی که رزمندگان بی‌ادعا و با ایمان بودند و با دست خالی جلوی دشمن بعثی می‌ایستادند و تا شهادت پیش می‌رفتند، قهرمان تراز و مورد قبول جامعه بودند، چراکه مردم جامعه با دیدن شهدا و تصاویر مستند از جنگ که در اخبار جلوی چشمشان بود، در انتظار قهرمانی از دل همان آدم‌ها بودند که بر پرده سینما بیاید. فیلم عقابها اوج برآورده ساختن قهرمان‌خواهی سینمایی تماشاچی‌های دهه شصت بود. ساموئل خاچیکیان با نقش دادن به سعید راد و جمشید هاشم‌پور در فیلم عقابها، همزمان دو قهرمان را به سینمای ایران معرفی کرد.
جمشید هاشم‌پور بخت این را داشت که بعداً در فیلم تاراج و چند فیلم دیگر وجهه قهرمانی‌اش را تکمیل کند، اما سعید راد بعد از عقابها و ممنوعیتش، مهاجرت کرد و بعد از بازگشت هم با بازی در فیلم دوئل شاید می‌خواست  چهره قهرمانانه خودش را در دهه شصت به یادها بیاورد اما دیگر نمی‌توانست در 60 سالگی مقابل آن همه جوان که داعیه قهرمانی داشتند قهرمان باشد.
 سعید راد قهرمان نیمه‌تمام سینمای ایران است.
سینمای ایران قهرمانی را از دست داده است که می‌توانست بخشی از خواسته‌های مخاطب را روی پرده سینما تأمین کند.
سعید راد در سریال‌های تلویزیونی مانند در چشم باد، سرزمین مادری و گیلدخت بازی کرد و با قهرمان فاصله داشت. حتی در فیلم «چ» هم در نقش شهید فلاحی، نه قرار بود و نه می‌خواست قهرمان باشد که قهرمان فیلم از پیش معلوم بود.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و پانصد و هفده
 - شماره هشت هزار و پانصد و هفده - ۰۳ مرداد ۱۴۰۳