یادداشت
چرا موسیقی؟ (2)
محسن نفر
آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده
پس از آنکه در لزوم وجود موسیقی مطالبی تحریر شد، دانستیم موسیقی، آهنگ هستی و نظم آن است و همه جا و همه وقت مشهود و معلوم است. نمیتوان آن را ندید و از حضورش غافل ماند. موسیقی، جذابیت هستی و وجود است. اساساً صوت، راز هستی است. هستی، معلوم و مشهود است و چیزی که معلوم است، راز نیست. مصَوّر، آشکار است و آشکار، فاش شده است. وجه نامعلوم مصور، آشکار نشدههاست و هر آنچه آشکار نیست، راز است. میان مصوَّر و مصوَّت، مصور آشکار است و مصوت، نامرئی. صوت، نادیدنی است و هر چه نادیدنی است، وجهی از راز با خود دارد. راز محض، نادیدنی است. آنکه امکان دیدنش نیست. به هیچ وجه دیده نمیشود. «لم ترانی»! او راز محض هستی و نامکشوف ابدی است. آنچه از او مکشوف است، معلولش و محصول وجودش است. هستی، کشفی از اوست. بدون هستی، هیچ راهی به کشفَش، امکان نداشت. هستی، دلیل او و دلیل وجود و نیز حضور اوست. (علت موجده و مبقیه) پس وجود، راهی به سوی او و وجود اوست. از هستی، میفهمیم هستی او را. وجود، راهی برای آشکارگی اوست. بیوجود، آن راز محض، بیثمر است، پس خودش امکان دیدن ندارد، ولی معلول و محصولش، راه به کشفش میبرد. اما آن راز سر به مهر، آشکارگی دیگری هم داشته است و آن صوتش است. او خود را ننمایانده ولی صدایش را به گوش رسانده. خود را عیان نکرده ولی صدایش را بیان کرده. صوتش، راهی برای آشکارگیاش بوده است. چه خوش سعادتی برای انبیا که افتخار شنیدن صدایش را داشتهاند و به او از این طریق راه بردهاند. صوت، وجه مخفی هستی است. صوت، مخفی است. وجودش، نامرئی است. آشکارگیاش در وجودش است ولی در ماهیت، مخفی است. صوت، وجه نامرئی تصویر است. راز تصویر است. آنچه در تصویر راز است، صوت است. موجود با تصویر آشکار میشود و با صوت تکمیل. تصویر بدون صوت، موجود ناقص است. کمالش با صوت رقم میخورد. تصویر بیصوت، ناقص است، ولی صوت بیتصویر، مرحلهای مهم از آشکارگی راز است. صدا، مرحله مقدم و مؤخر تصویر است؛ هم مقدمه آن است و هم مکمل آن! با صوت، تصویر به عیان میرسد و با آن تکمیل میشود. اگر صدایش را بشنوی، از حضورش مطمئن میشوی. تصویر، نماد وجود است. با تصویر به وجودش پی میبریم و با صوت به حضورش. اینکه در مقابلت حاضر است. اینکه در حضورش هست و نزدت حاضر است. پس صوت، دلیل حضور و استحضار است؛ راهی برای احضار و استحضار. حضور، مرحلهای مهمتر از وجود است. با تصویر، پی به وجود میبریم و با صوت، پی به حضور. هست ولی آیا با تو است؟! وجود دارد ولی آیا حضور هم دارد؟! دلیل حضور، صوت است. صوت، همیشه حاضر است. هر گاه صوتی بشنوی، یعنی موضوع (موجود) نزد تو حاضر است. با وجودی حاضر مرتبطی. با صوت، حاجت مواجهه و مرابطه مرتفع میشود ولی با تصویر نه! صوت، مکمل تصویر است. تصویر، بیآن ناقص است. هم نقص در وجود و هم نقص در حضور. صوت، بدون تصویر، قانعکننده است ولی تصویر بدون صوت، چنان نیست! از آن جهت که بشر با مکالمه به مفاهمه میآید، صوت وجه قانعکننده ارتباط و حضور است، ولی تصویر، تفاهم نمیآورد اگرچه جذاب است. با صوت، اقناع صورت میگیرد، حتی اگر نامفهوم باشد، زیرا تو میفهمی که آن صدا برایت نامفهوم است و به این قانع میشوی ولی با تصویر، اقناع صورت نمیگیرد، زیرا فهم ناقصی از آن دریافت میکنی. صوت میتواند جایگزین تصویر شود ولی تصویر نمیتواند جایگزین صوت شود. از همین روی است که تلویزیون و سینما نتوانستهاند رادیو را اخراج کنند، در حالی که پیش از آنها رادیو بوده و هنوز هست و بودنش، مقرون به اقناع و باورپذیری است. پس صوت، جایگزین تصویر است و از این روی است که موسیقی اهمیت مییابد. موسیقی، حاصل تصویر است. تصویر، کنکاشی برای اِفهام و تفهیم است. ولی موسیقی، القای احساس است و احساس، همان نتیجهای است که تصویر برایش کنکاش میکند. موسیقی، القای احساس است. فهم آن را، القا نمیکند. خودش را القا میکند. در تصویر، تو تلاش میکنی به فهمی برسی. بفهمی که موضوع و محمول چیست و آنگاه احساسی راجع به آن پیدا کنی. ولی صوت، بیزحمت موضوع و محمول، خودِ احساس را به تو القا و منتقل میکند. با صوت، تو آن را احساس میکنی و احساس آن را دریافت میکنی. پس اگر چنین است، صوت بدون وقایع تراژیک، غمگین میکند، زیرا بیمقدمه وقوع، احساس آن را که نتیجه واقعه است، منتقل میکند. همچنین بیوقایع خوشایند، شاد میکند، چون بیمقدمه وقوع، نتیجه آن را که احساس است، منتقل میکند. همچنین است سایر احساسات و موضوعات. تصویر، خبر است. صوت، خبر از خبر است، ولی موسیقی، خودِ خبر است. اگر شما تصویری میبینید، خبری، (اطلاعی) دریافت میکنید. اگر راجع به آن میشنوید، خبری از آن خبر دریافت میکنید. یعنی اطلاعی از آن اطلاع، نصیبت میشود، ولی اگر موسیقی میشنوید، خود خبر نزدت حاضر میشود. چرا؟ خبر، اطلاع از حادثه است. در پسِ حادثه، احساسی ایجاد میشود. در پس خبر از حادثه هم ممکن است احساسی ایجاد شود. قطعیتش به مانند مشاهده حادثه نیست. گاهی خود تصویر هم قطعیت ایجاد احساس ندارد، مانند بسیاری از تصاویری که روزمره مشاهده میکنیم و احساسی به آنها نداریم ولی موسیقی، صوتی است که احساس در ما ایجاد میکند.