صفحات
شماره هشت هزار و پانصد - ۱۲ تیر ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و پانصد - ۱۲ تیر ۱۴۰۳ - صفحه ۲۰

سیراب از سراب

سیداصغر نوربخش

روزنامه‌نگار

مهم‌ترین مسائل در طول تاریخ، با قصه همراه است. از کتاب مقدس گرفته تا قرآن و بعد از آن، صدها کتاب، برای بیان موضوعاتی که به کار زندگی و زمانه بشر می‌آیند، با قصه و داستان به مخاطب ارائه شده‌اند. اینکه ما نگاهی تفننی یا گذرا به قصه پیدا کرده‌ایم، در واقع، باید گفت که دچار قصه‌زدگی شده‌ایم. فکر می‌کنیم قرار است با قصه سرمان شیره بمالند و خوابمان کنند. در این بین، قصه‌های کم ارزش و سرکاری هم زیاد بوده است و همین موضوع مضاف شده است بر بی‌اعتمادی بشر به قصه.
با این حال، کمی که از جایگاه خودآگاه‌پنداری‌مان پایین می‌آییم به سرعت به دامان قصه‌ها پناه می‌بریم و حالمان را با سبک‌ها و شیوه‌ها و سکوهایی که قصه را روایت می‌کنند، خوش می‌سازیم. و بعد دوباره فردا را با دوری از قصه‌ها شروع می‌کنیم و قصه‌های شب گذشته را به فراموشی می‌سپاریم و همین طور در دور، می‌گردیم.
اما نباید فراموش کنیم که هر چیزی، از کوچک‌ترین تا بزرگ ترین، از ساده‌ترین تا
پیچیده ترین‌ها، صاحب قصه باشند. اصلاً واقعیتی شکل نمی‌گیرد مگر اینکه بر اساس قصه‌ای به وجود آید. مثلاً اگر کسی می‌خواهد یک صندلی بسازد، باید قصه‌اش را از قبل در ذهنش یا روی کاغذ نوشته باشد. دانه‌ای که در خاک می‌افتد، هیچ سر برنمی‌آورد و رشد نمی‌کند، مگر اینکه براساس قصه‌ای که در ژنوم آن وجود دارد، عمل کند. پس، جو از گندم نمی‌روید. میز از زیر دست نجاری که قصه صندلی را در ذهنش پرورانده ساخته می‌‌شود. کسب و کارها هم چنین‌اند. یعنی اگر کسی می‌خواهد کارآفرینی کند، بدون داشتن قصه و بدون بلد بودن قصه، کارآفرین نخواهد شد یا در بهترین حالت، یک کارآفرین موفق نخواهد شد.
در این میان، فرهنگ، گره‌گشای کار است. فرهنگ، قصه‌ساز همه‌چیز و همه‌ جاست. فرهنگ، راه را نشان می‌دهد. فرهنگ، سناریو را پیش روی کارآفرین قرار می‌دهد. فرهنگ خود کار را می‌سازد. از همه این‌ها مهم‌تر، فرهنگ ایجاد تعادل می‌کند در کار. وقتی به یک گیاه، به اندازه کافی آب ندهیم، دائماً رنجور است.
برگ‌هایش بی‌رمق و گاهی زرد می‌شود. حالا اگر همین گیاه را دائماً سیراب نگاه داریم، اوضاع حتی بدتر از دوران تشنگی‌اش می‌شود. به سرعت شاداب و به همان سرعت پژمرده می‌شود و از بین می‌رود. گیاهی سالم و پابرجا می‌ماند که در میانه تشنگی و سیرابی نگهداری شود. یعنی هم رنج تشنگی را بچشد و هم سیراب شدن را تجربه کند، اما هیچ‌گاه در این دو، گرفتار نماند. فرهنگ، چنین نقشی را برای جامعه و برای آنهایی که به دنبال گره‌گشایی از مسائل جامعه هستند، ایفا می‌کند.
فرهنگ با تندروی و کندروی میانه‌ای ندارد. طرفدار میانه است. بنیانش بر تعادل قرار گرفته است. پس آنکه می‌خواهد در کسب و کاری موفق باشد باید بلد باشد که برای آنچه که اندیشیده است، یک فرهنگ و یک قصه ایجاد کند و آنگاه، به سمت تولید و رسیدن به محصول حرکت کند. فرهنگ با اندیشه آبیاری می‌شود و این اندیشه هم از سوی کارآفرینان در همه حوزه‌ها، جاری و ساری می‌شود و نمی‌گذارد که دیگران در سراب سیراب شدن گرفتار شوند.

 

جستجو
آرشیو تاریخی