دفاع روسیه از محور مقاومت استراتژی زودگذر یا سیاست اصولی؟
مهدی سیفتبریزی
کارشناس حوزه قفقاز
پس از شروع جنگ اوکراین در سال 2022 و همراهی ایران با روسیه در تقابل با غرب جمعی، شاهد موضعگیریها و اظهارنظرات مقامات روسیه در حمایت از اقدامات ایران در پروندهها و موضوعات بینالمللی بودیم. اوج این همراهی را میتوان در 200 روز گذشته یعنی از زمان آغاز عملیات طوفانالاقصی در هفت اکتبر 2023 مشاهده کرد؛ جایی که سران سیاسی کرملین با پشتیبانی از فعالیتهای حماس آن را واکنشی طبیعی به ظلم و ستم و سیاستهای یکجانبهگرایانه ایالاتمتحده و رژیمصهیونیستی در قبال مردم مظلوم فلسطین و منطقه عنوان کردند.
سیر موضعگیریها
میتوان ولادیمیر پوتین را یکی از اولین رؤسای جمهور به شمار آورد که پس از شروع عملیات طوفانالاقصی نه تنها ماهیت این اقدام فلسطینیان را محکوم نکرد، بلکه در یک سخنرانی تلویزیونی اقدامات نیروهای حماس را واکنشی طبیعی در قبال سیاستهای یکجانبهگرایانه ایالاتمتحده در قبال چالشهای جاری در منطقه خاورمیانه عنوان کرد و تنها راهحل درگیریهای طولانیمدت میان فلسطینیان و دولت یهود را در اجرای قطعنامههای سازمان ملل و ایجاد سرزمین مستقل فلسطینی و طرح دودولتی دانست. در ادامه همین روند وزارت خارجه روسیه دیدارهایی با سران جنبش حماس در مسکو برگزار کرد که بشدت از سوی تلآویو مورد اعتراض قرار گرفت، همچنین روسیه بارها پیشنویس قطعنامههایی را در شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت کشتار غیرنظامیان توسط اسرائیل در نوار غزه طرح کرد که با وتوی سران کشورهای غربی مواجه شد. در طول 200 روز گذشته بارها شاهد محکومیت اقدامات اسرائیل توسط سرگئی لاوروف و شخص ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه بودهایم، به این امر میتوان ارسال کمکهای متعدد بشردوستانه مسکو به نوار غزه یا مذاکرات متعدد با سران حماس در راستای آزادی برخی از اسیران اسرائیلی را اضافه کرد.
اما این مواضع تنها موارد حمایت مسکو از اقدامات محور مقاومت یا ایران در طول 6 ماه گذشته نبوده است. شاید باید شاخصترین مورد حمایت کرملین از ایران را در محکومیت حمله تروریستی رژیمصهیونیستی به مقر کنسولگری ایران در دمشق و پاسخ کوبنده موشکی تهران به تلآویو دانست؛ جایی که واسیلی نبنزیا، نماینده دائم روسیه در سازمان ملل ضمن محکومیت هدف قرار دادن اماکن دیپلماتیک ایران، این اقدام را عملی تروریستی اعلام کرد و خواستار محکومیت اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل شد و همچنین پاسخ موشکی ایران را عملی متقابل و قانونی دانست. وی در این دو نشست ویژه شورای امنیت اقدامات سلطهطلبانه و یکجانبهگرایانه ایالاتمتحده امریکا را بزرگترین عامل بیثباتی و تنش در منطقه خاورمیانه اعلام کرد.
همچنین در راستای سیاستهای در پیش گرفته شده مسکو، باید به تحرکات مثبت نیروهای نظامی این کشور در سوریه بخصوص منطقه بلندیهای جولان اشاره داشت که منجر به کاهش حملات هوایی اسرائیل به خاک سوریه شده است.
استراتژی مقطعی یا سیاست اصولی
اما آیا این سیاست حمایتی روسیه از ایران و محور مقاومت یک استراتژی مقطعی است یا یک سیاست اصولی نزد کرملین؟ پس از شروع جنگ اوکراین و تقابل همهجانبه غربجمعی، خصوصاً ایالاتمتحده، مسکو سعی کرده است در کنار جنگ نظامی در میدان، تقابلی همهجانبه را نیز در حوزه گفتمانی و دیپلماسی با واشنگتن آغاز کند. از همینروی تقابل نظری با جهان تکقطبی و هژمونی امریکا و تبلیغ و ترویج مؤلفههای جهان چندقطبی یا چندقدرتی در اولویت دستگاه سیاست خارجی روسیه قرار گرفت. در حوزه دیپلماسی، روسها برای اینکه بتوانند با اجماع جهانی و شبکه تحریمهای سنگین غرب مقابله کنند، احتیاج داشتند با یک دیپلماسی فعال از حمایت کشورهای غیرغربی بهرهمند شوند. از همینروی میتوان حمایت از اقدام انقلابیون نیجر و اخراج نیروهای فرانسوی و محدود کردن پایگاههای امریکایی در این کشور و برخی دیگر از کشورهای اروپایی را در راستای جذب کشورهای جنوب جهانی تفسیر کرد، اما شروع درگیری میان نیروهای فلسطینی و جنایتکاران صهیونیست این موقعیت فوقالعاده را در اختیار مسکو قرار داد تا بتواند در لایههای گوناگون به نقد سیاستهای مخرب و یکجانبه غرب بپردازد.
در حال حاضر گسترش رویدادها تقریباً کرملین را ذینفع اصلی اتفاقات خاورمیانه کرده است و نخبگان روسیه را در مورد درستی مسیر انتخاب شده متقاعد میکند. یکی از موضوعاتی که مسکو با استفاده از فرصت جنگ غزه روی آن تأکید دارد بیعدالتی و منفعتطلبی سیاستهای امریکا در منطقه خاورمیانه است. کرملین بشدت روی سیاستهای حمایتی غربجمعی از اسرائیل در جنگ پیشرو تمرکز کرده است. دستگاه سیاست خارجی روسیه سعی کرد با این اقدام مشروعیت استدلالهای غرب در حمایت از اوکراین را میان کشورهای جنوب، بویژه میان کشورهای خاورمیانه تضعیف کند. تلاش برای اثبات غیرقابل قبول بودن تهاجم روسیه به اوکراین با تأکید بر مؤلفه اخلاقی برای کشورهای خاورمیانه اکنون مانند یک ادعای پوچ و تو خالی است.
عکسهایی از ویرانههای غزه، گزارشهایی از هزاران کودک کشته شده و خشم سازمانهای بشردوستانه، همه اینها تأثیر زیادی بر جوامع و افکار عمومی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه گذاشته است. میتوان برای مدت طولانی در مورد دلایل مختلف جنگ در اوکراین و عملیات اسرائیل در غزه بحث کرد، اما برای بخش قابلتوجهی از مخاطبان این نتیجه روشن است؛ ایالاتمتحده کشتار غیرنظامیان توسط روسیه را به شدیدترین شکل ممکن محکوم کرد، اما در مورد کشتار غیرنظامیان توسط بزرگترین متحدش اسرائیل، نه تنها سکوت اختیار کرده بلکه به لحاظ نظامی و مالی به پشتیبانی این رژیم برآمده است. خروجی این گزاره برای روسها، مساوی با عدم موفقیت غرب در ایجاد اجماع جهانی علیه روسیه است. همچنین تخریب هژمونی ایالاتمتحده در منطقه خاورمیانه و بین کشورهای جنوب از دستاوردهای فرصتی است که جنگ غزه در اختیار آنان قرار داده است به عبارت بهتر، جنوب جهانی دیگر به غرب اعتماد ندارد و این بدان معناست که چشماندازهای جدیدی برای مسکو در سیاست خارجی باز میشود.
از سوی دیگر تشدید تنش و درگیری بین اسرائیل و فلسطینیان به یک بحران ایدهآل برای روسیه تبدیل شده است. مسکو در ایجاد این بحران نقشی نداشته است و تلاش خاصی هم برای اتمام آن انجام نمیدهد، اما به طور طبیعی امتیازات زیادی از این تنش به دست میآورد. آنچه در خاورمیانه اتفاق میافتد، نه تنها مسکو را امیدوار به تغییر شرایط میدانی و تضعیف بیشازپیش اوکراین در خطوط مقدم جنگ میکند، بلکه کرملین را متقاعد کرده است ادامه سیاستهای در پیش گرفته شده میتواند به زوال سیستم روابط بینالملل غربمحور بینجامد.
یکی دیگر از ضربات مسکو به سیستم سیاسی غربمحور پس از عملیات طوفانالاقصی استفاده از تنش سیاسی و نظامی میان ایران و رژیم اسرائیل است. پس از حملات تروریستی اسرائیل به مقر دیپلماتیک ایران در دمشق، این روسیه بود که بلافاصله درخواست یک نشست فوری شورای امنیت را داد. روسها سعی کردند از این فرصت در تخریب چهره غرب نزد جهانیان استفاده کرده و سیستم سیاسی غربمحور را محکوم کنند. نماینده روسیه در این نشست حمایتهای غرب از رژیمصهیونیستی را دلیل اصلی تشدید ناآرامیها دانست.
کرملین با استفاده از همین رویکرد به استقبال پاسخ قاطع موشکی ایران رفت و در نشست شورای امنیت با انتقاد از سیاستهای یکجانبهگرایانه و تبعیضآمیز کشورهای غربی، پاسخ ایران را واکنشی طبیعی به اقدامات و تحریکات امریکا و متحدانش در منطقه دانست. به عبارت بهتر، روسیه سعی کرده با استفاده از موقعیتهایی که بحران خاورمیانه در اختیار آنان قرار داده است به تخریب پایههای جهان تکقطبی و هژمونی ایالاتمتحده بپردازد.
شاید بتوان گفت شعلهور شدن مجدد بحران خاورمیانه هدیه غیرمنتظرهای برای کرملین بود. مسکو در پسزمینه این درگیریها اساساً بدون هیچ تلاشی در چندین جهت پیروزیهای ارزشمندی به دست آورد.
نزدیکی مسکو با حماس و حمایت از گفتمان تشکیل کشور مستقل فلسطینی، متعاقب آن وخامت روابط با رژیمصهیونیستی، افزایش همکاری با ایران در قالبهای تجاری، نظامی و امنیتی و همچنین گسترش روابط راهبردی با عربستان و امارات متحده عربی به عنوان دو شریک اصلی ایالاتمتحده در منطقه خاورمیانه و از سوی دیگر مستحکم کردن روابط با آنکارا به عنوان یکی از تأثیرگذارترین کشورهای منطقه و یکی از اعضای ناتو در کنار جلب حمایت کشورهای جنوب جهانی بخصوص کشورهای آفریقایی، نشاندهنده یک تغییر استراتژی در سیاست خارجی و بازنگری سیاستهای خاورمیانهای کرملین است. البته میتواند در میانمدت یا درازمدت با ورود به جهان چندقطبی و گذار به نظم نوین جهانی، بسیاری از این استراتژیها تغییر کرده و برخی از تعارضات خود را نمایان کند. نکتهای که در این بین حتمی به نظر میرسد این است که این تغییر رویکرد کرملین در دوری از غرب و نزدیکی به کشورهای جنوب، متأثر از شرایط حاکم بر فضای بینالملل و منشأ آن اتخاذ یک سیاست اصولی است.