صفحات
شماره هشت هزار و چهارصد و شصت و سه - ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و چهارصد و شصت و سه - ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ - صفحه ۲۰

موسیقی، پژواک حق(12)

محسن نفر
  آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده

محتوای اثر، اثر نیست. مندرج در اثر است. چیزی است که اثر، از آن حکایت می‌کند. آن است که «هنر» خوانده می‌شود. آن چیست؟ همان است که با ابزار و ادوات هنر، سرایش و تصنیف می‌شود. آیا بیرون از محیط و شرایط هنر، بازهم هنر خوانده می‌شود؟ آری. مقید به ابزار و ادوات و محیط هنر نیست. پس چرا به این موارد موقوف است؟ زیرا که امر مستظرف و ظریف، به هنر موسوم شده است. از زمانی که قریب صد ساله اخیر، واژه هنر را معادلی برای Ars یا Art قرار دادند، این مباحث در افتاد. قبل از آن، هنر، هونَره یا سونَره، به مرد و زن نیک (نیک‌کردار و نیک‌گفتار و نیک‌پندار) خطاب می‌شد و نیکی، فضیلتی است که در سه گانه مزبور، به جلوه می‌آید. پس هنر، فضیلت و ارجمندی گفتار و کردار و پندار بوده است. آن را چه به رشته‌های هنری؟! چگونگی‌اش آنگاه مشهود می‌شود که رشته‌های هنری مقید و مجاب اخلاق باشند. از آن‌جهت که نیکی، امری اخلاقی است و رشته‌های هنری اگر حاوی و رسانای آن باشند، می‌توانند در اشاعه و گسترش نیکی(اخلاق)، نقش مهمی داشته باشند، هنر، به دو معنی (نیکی، رشته‌های هنری)، ملازم و همراه، مرئی نظر و مرعی عمل است و این جایگاهی است که مفهوم (ارجمندی، فضیلت) و مصداق (رشته‌های هنری) هم آوای هم، به همدلی و وحدت می‌رسند. در غیر این صورت و در غیر وحدت هنر با جلوه‌هایش (مفهوم و مصداق)، تنها مهارتی است که تیغ دودم است و از استحسان به حسن و قبح تنزل می‌یابد و مقصد و نهایتش کمال و کمال مطلق نیست بلکه اظهار مهارت‌هایی است که تنها، همین وجهش، سبب و موجب دعوت به آن می‌شود نه پیامی که باید محتوایش باشد و به واسطه آن محبوب شود!
پیام هنر چیست؟ اهدی و اضلال، هدایت و گمراهی. نتیجه اثر هنری بر مخاطب، موجب هدایت و گمراهی او می‌شود. چگونه و چرا؟ مگر هنر، اخلاق یا امری اخلاقی است؟ هنر، اخلاق نیست، محمل اخلاق است و محمول آن اخلاقی است و نمی‌تواند که نباشد. اصلاً هر چه به آدمی منجر و ختم می‌شود، در دایره اخلاق است. چرا؟ چون یا به تحسین و یا به مذمت مصادف می‌شود. یا خوب است و یا بد. یا مفید است یا مضر! و هر چه که مفید است خوب است و هر چه مضر، بد. مفید، یعنی محبوب و خواستنی و یا لازم و ضروری و مضر، یعنی منفور و دل گداز و یا زائد و مزاحم. در دایره هنر، مفید همان محبوب است و مضر، منفور. هر آنچه محبوب است، مفید تشخیص می‌شود. زیرا مبنای هنر، ذوق است و مبنای ذوق، سلیقه و مبنای آن، گرایش و تمایل. مبنای گرایش و تمایل، تعلیم و تربیت و وراثت است و مبنای همه چیز، نفس – حقیقت وجود آدمی- است. هنر، اگر صرفاً به ذوق و تمایلات رها و واگذار شود، خلاف اخلاق می‌شود. در آن صورت مفید هنری، مضر اخلاقی است. مضر اخلاقی، نابودی فضایل و ارزش‌های انسانی و ویرانی بنیادهای خیر و سعادتمندی انسان است. هنر بریده از اخلاق، شوکران مهلک خانواده و جامعه است. پس تنها در صورت پیوند محتوای هنر با اخلاق، هنر، مساوی هنر می‌شود. یعنی اگر پیام، هادی به فضیلت باشد، هنر، فضیلت و هنر محسوب می‌شود و اگر نه، هنر تنها راهی خوشایند است که به سقوط و هلاک فوری ختم می‌شود. پس چه هنر با اخلاق گره بخورد چه نه، مشمول ارزشگذاری و خوب و بد است. خوب و بد هم دو قضاوتی است که حاکی از مفید و مضر است. پس از مواجهه با هر اثر هنری، قضاوت اتفاق می‌افتد و نتیجه آن به «خوب» و «بد» منجر می‌شود. اگر هنر با اخلاق تنیده باشد، خوب، قضاوت آن است و این خوب، همان خوب اخلاقی است و اگر نباشد، خوب، بد اخلاقی است. مشاهده نمایش مستهجن، از نظر طالبش، خوب است ولی از حیث اخلاق بد است. یعنی خوب غیراخلاقی، همان بد اخلاقی است. در هنر، خوب‌ها، گاه خوب و گاه بدند. امکان ندارد اثر هنری، از قضاوت مستثنی باشد. زیرا هم با اعتقاد، هم با احساس و هم با تمایل مخاطب مواجه است. اعتقاد هر شخص، مبنای عقلی و استدلالی دارد و حتی اگر محققانه اخذ نشده باشد، در مقابل عقل و استدلال قرار می‌گیرد و مجبور به پاسخگویی و دفاع از خود است. احساس شخص هم، با هنر، تحریک و تشدید می‌شود و در آن صورت به اوج و غلیان می‌رسد. تمایل شخص هم، بیشتر پیرو احساس او است. زیرا مرکز تأثیرپذیری آدمی، بخش احساسی اوست. به عکس، بخش عقلانی بشر، مرکز تأثیرگذاری است. اثر هنری، تحت نفوذ بخش عقلانی هنرمند، به تأثیرگذاری رسیده است. یعنی هر آنچه تأثیرگذار است، دلیل و ریشه عقلانی دارد. اصلاً موضوعات غیراخلاقی و بریده از اخلاق در هنر، خود مبنای عقلانی دارند. البته عقلِ ضد عقل. یعنی براساس محاسبه‌ای عقلانی هنرمند به هنر اخلاقی یا غیراخلاقی می‌پردازد و پس از آن اثر است و احساسات مخاطب. می‌برد آنجا که خاطرخواه اوست! در صورت غلیان احساسات، گرایش و گروش مخاطب است که میدان و عرصه را در اختیار می‌گیرد! گرایشش به پیروی و پیگیری آنچه برایش محبوب (خوب) است، فعال می‌شود و این پس از قضاوتش است. قضاوتی که توسط احساس صورت گرفته و عقل ضمن حمایت از آن، خود زمام را به احساس سپرده است. زمام تصمیم‌گیری و تعیین وضعیت!

 

جستجو
آرشیو تاریخی