«ایران» از سخنان اخیر رئیس جمهور مبنی بر شکست «دیپلماسی انفعالی» رمزگشایی می‌کند

آدرس اشتباه حامیان برجام 2 و 3

اعتراف سخنگوی سابق به 8 سال گروگانگیری

معامله با غرب بر سر توانایی‌های دفاعی و میدانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، راهکار کسانی بود که پیشبرد اهداف خود را در تکمیل پروژه برجام با نسخه‌های دوم و سوم جست‌و‌جو می‌کردند. این واقعیتی است که سید ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور در سخنان اخیر خود در جمع مردم قم و در تشریح راهبرد سیاست خارجی کشور مورد توجه قرار داد؛ جایی که او به رویکرد «دیپلماسی انفعالی» در دولت پیشین اشاره کرد و گفت: «برخی می‌گفتند ممکن است کشور گرفتار جنگ شود و باید سایه جنگ را از سر کشور برطرف کنیم و راه آن هم این است که روی توانایی‌های نظامی و موشکی معامله کنیم و برجام 2 و 3 را روی میز گذاشتند، اما رهبر معظم انقلاب اسلامی به‌درستی تشخیص دادند و تأکید کردند که توانایی‌های نظامی و عناصر اقتدار نظام به هیچ وجه قابل مذاکره و معامله نیست.»
رخداد این مهم در دهه 90 شمسی، بازخوانی تجربیاتی برای گمانه‌زنی درباره شرایط کنونی و آینده کشور در عرصه سیاست خارجی را ضروری می‌کند و بر این انگاره سیاست خارجی دولت پیشین که «تعامل یا تنش» میان ایران و کشورهای غربی بویژه ایالات متحده، لزوماً از یک الگوی شناخته‌‌شده تبعیت می‌کند، مهر باطل می‌زند. همان طور که تکیه به الگوهای مطلوب و تک‌بعدی همچون «دیپلماسی بدون حمایت مؤلفه قدرت میدان» برای مواجهه با بحران‌های مرتبط با ایران، در گذشته به نتایج غافلگیرکننده و به‌مراتب بدتری از آنچه بود، می‌انجامید.
 
واقع‌گرایی؛ عنصر گمشده در دولت روحانی
وقتی روحانی تنها چند ماه پس از دستیابی ایران و کشورهای 1+5 به توافق هسته‌ای و بدون راستی‌آزمایی طرف مقابل در اجرای تعهداتش، با گفتن اینکه «برجام یک تمام شد، همه باید برای اجرای برجام 2 به صحنه بیایند»، خود را برای مذاکره پیرامون زیاده‌خواهی‌ کشورهای غربی آماده نشان داد، می‌شد تصور کرد که او چند سال بعد با تنزل خبر خروج یکجانبه ایالات متحده از برجام به یک اتفاق عادی و دست چندم، چشم خود را بر این عهدشکنی غرب ببندد. اوج غفلت از واقعیات صحنه، یک سال پس از خروج «دونالد ترامپ» و تصویب یکی پس از دیگری تحریم‌های این کشور روی داد که روحانی در مواجهه با آن سیاست «صبر استراتژیک» پیشه کرده بود و در عین حال نسبت به سیگنال‌های ارسالی واشنگتن به مذاکره دوجانبه، خود را بی‌میل نشان نمی‌داد.
این تمایل به گفت‌و‌گو به رغم تداوم تحریم‌های امریکایی در ۴‌شهریور 1398 در آستانه سفر روحانی به نیویورک برای شرکت در اجلاس سالانه سازمان ملل پدیدار شد که گفت: «اگر بدانم به جلسه‌ای بروم و با کسی ملاقات کنم که کشور من آباد می‌شود و مشکلات مردم حل می‌شود من دریغ نخواهم کرد.» او در ۲۲ مهر همان سال تا به آنجا پیش رفت که تأکید کرد: «هر زمان اطمینان پیدا کنم که منافع ملت ایران در اجلاسی یا جلسه‌ای تأمین می‌شود و بار فشار از روی دوش مردم برداشته می‌شود، من هستم. حاضرم شخصاً در این راه قربانی شوم.» این سخن، نشان از انگاره خوش بینانه روحانی داشت که متصور بود، صرف قرار گرفتن در یک قاب با رئیس جمهور وقت امریکا می‌تواند جبرانی برای منافع از دست رفته ایران باشد.

چراغ سبز به پیوست‌های جدید
روحانی نه تنها برای این پرسش پیچیده ناظران که ایران در مواجهه با توافقی که به مبادلات مالی و فروش نفت آن کمک نمی‌کند، نهایتاً چه خواهد کرد؟ پاسخی نداشت که در ماه‌های پایانی دولتش که ایران همچنان با نظام سختگیرانه تحریم‌های ایالات متحده روبه‌رو بود، ادعا کرد: «فرصت دستیابی به توافق را از دولت دوازدهم گرفتند، برای از دست رفتن این فرصت متأسفیم.» اشاره او به مذاکراتی بود که دیپلمات‌هایش در پی روی کار آمدن «جو بایدن»، رئیس جمهور دموکرات امریکا برای احیای توافق هسته‌ای به جریان انداخته بودند و به نظر می‌رسید که گزینه مهم دولت دوازدهم برای به مقصد رساندن این فرایند دیپلماتیک، «چراغ سبز» به درخواست‌های زیاده طلبانه امریکا فارغ از چهارچوب توافق هسته‌ای مبنی بر پیوست کردن برجام 2و 3 به مذاکرات بازگشت به برجام باشد. چه روحانی برای رسیدن به این لحظه، دوره سه ساله پس از خروج امریکا از این توافق را با سیاست «وقت کشی» به امید تغییر شرایط گذرانده بود تا در نهایت با تکرار آزمون شکست خورده مذاکره، بازی را بر هم بزند. اما این در حالی بود که مطالبه کلیدی دولت «بایدن» از دولت حسن روحانی، علاوه بر پرونده هسته‌ای بر برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران تمرکز داشت و شخص رئیس جمهور امریکا می‌کوشید به مقام‌های ایرانی این پیام را منتقل کند که اگر مذاکره بر سر این موضوعات را نیز بپذیرند، او در مقابل، امتیازهای حداقلی خواهد داد؛ امتیازاتی که پس از طرح آن در داخل، به دلیل عدم رعایت توازن حداقلی، با انتقادات بسیاری روبه‌رو شد.

برهم زدن توازن، به نفع ایران
اما صدای دولت رئیسی از صدای معتقدان به ادامه وضع موجود یا مذاکره با بدهکار، بلندتر بود که تأکید داشت ایران اصولاً امکان مذاکره پیرامون راهبرد دفاعی و نقشی که در خاورمیانه ایفا می‌کند، ندارد. به باور رئیسی راهکار عبور از تحریم‌های ناعادلانه، نه تکیه صرف به گزینه «مذاکره» که در رونمایی از پشتوانه کشور در عرصه «میدان» و همچنین احیای ظرفیت‌های مغفول در مناسبات منطقه‌ای قابل دستیابی بود. این مهم مبنایی برای قاعده «بر هم‌زدن توازن» در پرونده‌های راهبردی سیاست خارجی در دولت رئیسی شد که توانست عاملی برای عقب راندن غرب و امتیازگیری بیشتر پای میز مذاکره باشد. از جمله عوامل مهمی که اخیراً نشانه مهمی از بر هم زدن بازی از سوی ایران به شمار می‌رفت، بی‌پاسخ نگذاشتن سیاست تقابل‌جویی اسرائیل در منطقه بود. اصابت موشک‌های ایرانی در خاک فلسطین اشغالی، تنها بخشی از عملیات میدانی برای قدرت‌‌نمایی نظامی ایران بود. چه دولت سیزدهم به این واقعیت وقوف داشت که تحقق حداکثری منافع کشور در سیاست خارجی بدون بهره‌گیری از فناوری در صنایع نظامی و بازنمایی این فناوری در دفع تهدیدات مستقیم دشمن ممکن نیست. اینکه قدرت بیشتر به بازیگری تعلق می‌گیرد که ابزار قدرتمندتری داشته باشد و ایران تا اینجای کار توانسته به واسطه این راهبرد هوشمندانه، توازن نزاع در منطقه را تغییر داده و هزینه‌های غیرمستقیم حمایت ایالات متحده از تل‌آویو در مقابله با ایران را بالا ببرد.

حضور در قاب یک بازیگر اثرگذار
ایران در حالی به این قانون طلایی واقف است که استفاده دائمی از ابزارهای تهدید چه نظامی و چه تبلیغاتی، اعتبار آن را مخدوش می‌کند، از این رهگذر می‌کوشد در نقش یک بازیگر تأثیرگذار باقی بماند و از کارت‌های بازی‌اش در میدان و دیپلماسی بموقع استفاده کند. می‌توان گفت شکست پروژه برجام 2و 3 که دیر زمانی دولت روحانی، تنها از مجرای دیپلماسی بدون کنش در زمین میدان و متناظر بر مداخله دادن قدرت‌های فرامنطقه‌ای جست‌و‌جو می‌کرد، اثبات شده و این‌بار سیاست خارجی صحیح از مسیر و خواست مورد نظر منافع ملی مورد توجه قرار گرفته است. به این مفهوم که 20 کشوری که به عنوان کشورهای خاورمیانه شناخته می‌شوند از ایده پیشنهادی دولت رئیسی برای همکاری درون منطقه‌ای استقبال کرده‌اند.
این در حالی است که منطقه غرب آسیا در ارتباط ارگانیک با کشورهای آسیای مرکزی، قفقاز و شبه قاره هند تعداد بیشتری از کشورهای جهان را در بر می‌گیرد و ایران در سه سال اخیر نه تنها با اغلب این کشورها در وضعیت رابطه‌ای فراتر از حسن همجواری به سر می‌برد که با تعداد قابل توجهی از آنها در مناسباتی سازنده، صاحب نفوذ و دارای تأثیرگذاری است. با چنین پیشینه‌ای است که دولت سیزدهم با رویکرد تحول خواهانه خود در سیاست خارجی این برداشت را ایجاد کرده که برای برهم زدن بازی و مشارکت در یک بازی برد‌– برد آماده است تا جاهایی پیش برود که فراتر از تصورات بازیگران جهان غرب است.

 

برش

اعتراف سخنگوی سابق به 8 سال گروگانگیری
علی ربیعی، وزیر و سخنگوی حسن روحانی روی دیگری از گروگانگیری سیاست خارجی در دولت سابق را روایت کرده است. اینکه دولت حسن روحانی، به جای تلاش برای تأمین منافع ملی در سیاست خارجی، سیاست داخلی را به مسائلی در خارج از کشور گره زده و وابسته کرده که اساساً اختیار آن را در دست نداشته است. ربیعی در یادداشتی که روز گذشته در کانال تلگرامی خود با هدف تخریب منتقدین سیاست خارجی دولت‌های یازدهم و دوازدهم منتشر کرده، خواسته یا ناخواسته به این واقعیت اذعان دارد که دولت حسن روحانی سرنوشت مردم و کشور را به خارج گره زده بود.
ربیعی پس از همردیف قرار دادن منتقدین داخلی برجام با رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، در بخش پایانی و نتیجه‌گیری یادداشت خود نوشته است: «به نظر من در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری (سال۱۴۰۰)، لو رفتن فایل مصاحبه ظریف، بخشی از طراحی انجام‌شده‌ای بود که سیاست خارجی از معادله رفتار رأی‌دهندگی خارج شود. اساساً علاوه بر از میدان به در کردن ظریف، از تأثیرگذاری در انتخابات و ایجاد فضای دوگانه میدان و دیپلماسی، کاستن از انگیزه رأی‌دهی برای حل مسائل خارجی را هدف گرفته بود که بالطبع کمبود مشارکت را هم در پی می‌داشت. به نظرم، لو رفتن این فایل، بخشی از سناریوی کاستن از تأثیر سیاست خارجی بر انتخابات بود.»
این اظهارات سخنگوی دولت سابق در حالی مطرح می‌شود که پیش‌تر، سعید لیلاز به عنوان فرد مصاحبه‌کننده از طرف مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری اظهاراتی مغایر با ربیعی را مطرح کرده بود. اما یادداشت اخیر علی ربیعی فارغ از ادعاهای مطرح شده در آن، حاوی نکات جالب توجهی است. ربیعی در این مطلب به‌صراحت اذعان می‌کند که جریان سیاسی متبوع او، سیاست داخلی، سرنوشت کشور و البته رأی مردم در انتخابات را به مذاکرات پیوند زد.
این موضوعی است که در سال‌های اخیر توسط منتقدین دیپلماسی انفعالی به آن هشدار داده شد، اما دولت و جریان سیاسی حامی روحانی، با اتهام‌زنی و انکار نسبت به آن واکنش نشان دادند. دولت روحانی سرنوشت کشور را به چیزی وابسته کرد که طبق نوشته اخیر ربیعی، خارج از اراده و اختیارش بوده است. شاهد مهم این ادعا، انتخاب ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور امریکا در سال 96 است که نه روحانی و نه اصلاح‌طلبان انتظارش را نداشتند؛ چه آنکه برخی رسانه‌های اصلاح‌طلب حتی تصویر هیلاری کلینتون را به عنوان پیروز انتخابات منتشر کردند. ربیعی نیز در یادداشت اخیر خود از انتخاب ترامپ به‌عنوان «شوک» یاد کرده است. خروج ترامپ از برجام نیز شوک دیگری بود که دولت روحانی انتظارش را نداشت، اما با آن مواجه شد و به دلیل عدم پیش‌بینی، نتوانست واکنش مناسبی اتخاذ کند. همین اذعان‌ها، در واقع اثبات درستی «دلواپسی‌ها» در دولت سابق است. منتقدان دولت سابق در حالی به سیاستمداران وقت هشدار می‌دادند که نباید بر سر آنچه در اختیارشان نیست، قمار کنند، با انواع توهین‌‌ها، برچسب‌ها و بداخلاقی‌ها حتی از سوی بالاترین مقام آن دولت روبه‌رو شدند.
علی ربیعی گرچه سعی می‌کند از برجام به عنوان مهم‌ترین دستاورد تاریخ جمهوری اسلامی یاد کند، اما در انتهای یادداشت خود، به این واقعیت اذعان می‌کند که با پایان عمر برجام، جریان غربگرای کشور نیز از سپهر سیاسی کشور محو شد. نکته جالب توجه ماجرا این است که ربیعی و در سطح کلان‌تر دولت حسن روحانی به جای اظهار پشیمانی و توبه از پیشگاه مردم ایران، نسبت به این موضوع افتخار می‌کنند!