حسین قربانزاده خیاوی از رمان تازه‌اش «صلیب سلمان» به «ایران» گفت

روایتی از جست و‌جوی خویشتن

مریم شهبازی
خبرنگار

«صلیب سلمان» یکی از تازه‌های نشر است، نوشته‌ای از حسین قربانزاده خیاوی که از سوی انتشارات سوره مهر روانه کتاب‌فروشی‌ها شده؛ نویسنده این رمان، کتاب تازه‌اش را با نگاهی تازه به مسائلی نظیر جنگ و انعکاس برخی وقایع منطقه طی سال‌های گذشته، همچون داعش و خطرات احتمالی‌اش پیش روی مخاطبان گذاشته. او که سابقه حضور بیست‌وپنج ساله در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و تدریس داستان‌نویسی را دارد در گپ‌وگفتی با «ایران» از چرایی تألیف رمان «صلیب سلمان» گفته است؛
 
دغدغه‌ نوجوانان من را به تألیف این کتاب کشاند
حسین قربانزاده خیاوی در رمان «صلیب سلمان»، با نگاهی امروزی و مناسب برای مخاطبان نوجوان، به مفاهیمی همچون جنگ و حتی وقایع سال‌های اخیر منطقه، از جمله مسأله داعش پرداخته‌ است. او در پاسخ به اینکه چرا به سراغ چنین موضوعی برای تألیف اثر تازه‌اش رفته به «ایران» می‌گوید: «وقتی این موضوع را برای رمان تازه‌ام انتخاب کردم، مسأله داعش و خطرات احتمالی‌ آن برای کشورهای منطقه یکی از مباحث داغ روز بود. از آنجایی که سال‌هاست به تدریس داستان‌نویسی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول هستم، ارتباط نزدیکی با بچه‌ها دارم. به همین خاطر می‌دیدم که چه فیلم‌های خشونت‌آمیزی از اعمال جنایتکارانه داعش بین آنان دست به دست می‌شود.»
این نویسنده یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که وی را به تألیف رمانی با این مضمون کشانده، در نگرانی‌اش از چگونگی مواجهه نوجوانان با مسائلی از جمله گروه‌های تکفیری می‌داند و می‌افزاید: «بعضی از این بچه‌ها که تازه به دوران نوجوانی قدم گذاشته بودند؛ تحت تأثیر تبلیغات داعش قرار گرفته و حتی اسلام را از دریچه فعالیت‌های این گروه تکفیری می‌دیدند. مسأله‌ای که خیلی نگران‌کننده بود. متوجه شدم به رغم تصور خودمان، در زمینه تبلیغات دینی و صحبت درباره پیامبر اکرم(ص) خیلی کم‌کاری کرده‌ایم. برای همین تصمیم به تألیف رمانی بر اساس تمرکز بر وجهه خاصی از پیامبر اسلام و از سویی با اشاره به داعش گرفتم.» چندین سال قبل، وقتی بحث داعش و خطرات احتمالی حاصل از فعالیت‌های آنان داغ بود، کتاب‌های متعددی درباره این گروه تکفیری تألیف و ترجمه شدند؛ یکی از آثار مشهوری که در کشورمان درباره داعش مورد توجه قرار گرفت، کتاب «10 روز با داعش» نوشته‌ای از «یورگن تودنهوفر»، روزنامه‌نگار آلمانی بود، کتابی که قربانزاده خیاوی هم برای تألیف رمان «صلیب سلمان» بهره‌هایی از آن برده است.
 
ردپای «10 روز با داعش» در صلیب سلمان
او در پاسخ به اینکه چطور پای کتاب «10 روز با داعش» به نوشته‌اش باز شده، می‌گوید: «در این کتاب شخصیتی به نام «کریستین» از سران داعش و با طرز فکری بسیار افراطی است؛ نگاه خصمانه‌ای هم به شیعه‌ و ما ایرانی‌ها دارد. شخصیتی که «یورگن تودنهوفر» در کتاب «10 روز با داعش» به تصویر کشیده بسیار جذبم کرد؛ او متولد دوسلدورف آلمان است، مردی که سابقه زندان هم داشته. جالب است که بدانید این شخصیت خیالی نیست، آن زمان وقتی درباره کشور ما مصاحبه کرده گفته بود که اگر به ایران راه‌ پیدا کنند هفتاد میلیون نفر را سرمی‌برند و...»
جغرافیای مشترک هر دو کتاب، آلمان است. قربانزاده خیاوی در پاسخ به چرایی روایت نوشته‌اش در این کشور ادامه می‌دهد: «شخصیت اصلی رمان «صلیب سلمان» پسری به نام سلمان است، فرزند زنی از اعراب خوزستان، با پدری آلمانی که از اعضای صلیب سرخ که بعد ازدواج ساکن مشکین‌شهر می‌شود. خانواده سلمان در همسایگی اویس، یکی از فرماندهان جنگ ساکن هستند، به همین خاطر پس از آن که والدین سلمان در جنگ کشته می‌شوند، اویس از او حمایت کرده و عشق به پیامبر را در دل سلمان زنده می‌کند.» با این وجود کریستینی که یورگن در کتاب «10 روز با داعش» به تصویر کشیده تفاوت‌هایی با شخصیت‌ همنام وی در رمان «صلیب سلمان» دارد. او در این رابطه می‌گوید: «بیشتر خصوصیت‌های اخلاقی‌اش شبیه شخصیت کتاب یورگن است؛ البته در کتاب اصلی، او هیچ خواهری ندارد اما در کتاب من خواهری به «لیندا ونزل» دارد. اغلب دیالوگ‌های کریستین از همان مصاحبه‌ای که در کتاب «10 روز با داعش» آمده، گرفته شده است.»
وی در پاسخ به اینکه برای تألیف این رمان دست به مطالعه و تحقیق هم زده یا نه تصریح می‌کند: «بله. به خصوص که من هرگز به شهر دوسلدورف آلمان نرفته‌ام، و فضای این شهر را به کمک یکی از دوستان که ساکن آنجاست به تصویر کشیدم. فیلم‌های متعددی از پارک‌ها، خیابان‌ها و حتی مسجد این شهر به دستم رسید تا کار بهتری از آب درآید و مطالعات مختلفی هم انجام دادم که ضروری بودند.»
 
بدون مطالعه قادر به فضاسازی نبودم
قربانزاده خیاوی درباره اینکه چرا سلمان، شخصیت اصلی رمان وی سر از آلمان درمی‌آورد و اینکه چرا آنجا را برای روایت داستان خود انتخاب کرده نیز ادامه می‌دهد: «این نوجوان همه بستگان مادری‌اش را در جنگ از دست داده، همین است که عموی سلمان، او را به آلمان می‌برد. سلمان در برهه‌ای قدم به شهر دوسلدورف می‌گذارد که ماجرای اهانت آن کاریکاتوریست دانمارکی به پیامبر اکرم (ص) و از سویی حمایت آنجلا مارکل پیش می‌آید. آن هم در شرایطی که اویس در زمان زندگی سلمان در ایران، عشق به پیامبر(ص) را در قلبش ایجاد کرده. در کلاس درس صحبت از ماجرای آن کاریکاتور می‌شود و سلمان که غیر فارسی به چند زبان ترکی، عربی و آلمانی مسلط است، چند دوست اهل ترکیه، سوریه و مصر پیدا می‌کند.» او ادامه می‌دهد: «هدف سلمان و دوستانش تلاش برای معرفی پیامبر(ص) به دیگر دانش‌آموزان است؛ حالا بماند که در این بین یکی از دوستانش جذب داعش می‌شود و ماجراهای پیچیده‌ای شکل می‌گیرد. کریستین که داعشی است، ناچار به یادگیری عربی شده و شاگرد سلمان می‌شود. وقتی سلمان تصمیم به اجرای نمایشی درباره پیامبر(ص) بر اساس نمایشنامه‌ای که نوشته می‌گیرد؛ کریستین او را مشرک می‌خواند و می‌گوید که برای نمایشی که پیامبر اکرم(ص) در آن است باید اعدام شود! اصلاً رمان از جایی شروع می‌شود که در حال گرفتن جان سلمان هستند.»
شخصیت اصلی این رمان یک پسر نوجوان است؛ سن و سالی که در آن نوجوانان به دنبال کشف هویت خود هستند. قربانزاده خیاوی در این رابطه نیز می‌گوید: «اینجا هم شخصیت اصلی دنبال کشف خودش است. اصلاً کاری به  فعالیت های تبلیغاتی دین ندارد اما از آنجایی که مادرش معلم قرآن بوده، قول و قراری باهم داشته‌اند و از طرفی عشق به پیامبر در قلبش زنده شده.

 

بــــرش

فیلم‌هایی با بیشترین شانس موفقیت

حسین قربانزاده خیاوی: در پاسخ به اینکه آیا فرصتی برای اطلاع از نظرات خوانندگان نوجوان کتاب خود پیدا کرده‌ام یا نه، معتقدم سرنوشتی که کتاب در ایران دارد همچنان متفاوت از چیزی است که باید باشد. با اینکه تعداد جامعه کتابخوان‌مان خیلی بیشتر از قبل شده اما هنوز با سطح مطلوب سرانه مطالعه فاصله داریم. در چنین شرایطی رسانه‌ها باید بیش از پیش به کتاب بپردازند. اگر تعداد بیشتری از منتقدان درباره کتاب‌ها نقد بنویسند، فرصت بیشتری برای مطرح شدن آثار در تمام کشورمان فراهم می‌شود چراکه من نویسنده به تعداد کمی از خوانندگان دسترسی دارم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و چهارصد و پنجاه و دو
 - شماره هشت هزار و چهارصد و پنجاه و دو - ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳