خداوند، بزرگترین قصهگوی جهان است
علی باباجانی
نویسنده کودک
و نوجوان
اولین مرتبهای که با قرآن کریم آشنا شدم، به سالهای کودکیام بازمیگردد، هر چه برمیگردم به گذشته که ببینم چهوقت با قرآن کریم آشنا شدم، یادم نمیآید.
شاید به خاطر حضور قرآن در خانه بود که مثل نماز خواندن در خانهمان عادی بود؛ ولی اگر به اولینبار فکر کنم، سه جا را به یاد میآورم؛ مسجد که با پدرم میرفتم و ردیف قرآن در قفسه مرا به خود جلب میکرد، مدرسه که معلم به ما یاد میداد و خانه. وقتی که نقل مکان کردیم، اولین چیزی که به خانه جدید بردیم، قرآن بود.
قرآن کریم پر از قصه است و با قاطعیت میتوان گفت که خداوند، بزرگترین قصهگوی جهان است. اصلاً قصهگویی را ما از قرآن یاد گرفتیم؛ مگر نه اینکه میگویند قرآن، کتاب هدایت است؟ ما با راهنمایی قرآن میتوانیم قصهگوی خوبی باشیم و روایتگری جالبی برای هدفمان داشته باشیم. قصههای قرآنی هم از نظر اصول قصهگویی و هم از نظر محتوا و روایت بسیار عالی هستند.
کلمه به کلمه قصهها در قرآن دقیق و نکتهبینانه چیده شده است. روایتهای عجیبوغریب و باورنکردنی را میتوان در قرآن دید. از داستان حضرت آدم(ع) گرفته تا حضرت خاتم(ص). در هر قصهای سوژه تکراری نمیتوانی پیدا کنی. هر قصه برای مخاطب درسهایی دارد و هدفمند است؛ قصههایی پر از تعلیق با رعایت ایجاز و لحن زیبا و صحنهپردازی دقیق، طوری که میتوان در چند جمله آن تصویر را به خوبی مجسم کرد.
قصههای قرآنی از آن قصههایی است که علاوهبر اینکه در قرآن آمده است بلکه سینه به سینه نیز نقل شده است.
در گذشته که روایتگری قصه بیشتر بود، کودکان از این طریق، یعنی از والدین و اطرافیان بیشتر میشنیدند؛ اما حالا از طرق دیگر قصهها را میشنوند. قصههای قرآنی برای خود من در کودکی جذاب و بکر بود. احساس میکردم که این قصهها از یک جای دیگر آمده است.
مثلاً افسانههای چینی، ژاپنی، مکزیکی و... داریم. قصههای کهن از کتابهای کهن داریم که نشانیاش معلوم است. از یک قوم، کشور یا از یک نویسنده به ما رسیده است؛ اما جنس قصههای قرآن آسمانی است. انگار از یک جای دوردستی آمده که پر از نور و روشنی است و در عین حال، قصهها با حالوهوای انسانی و امروزی ما هم سازگارند. فکر میکنم قصهها میتوانند برای هر گروه سنی مناسب باشند چون به نیازهای انسانی پاسخ دادهاند.
برای خود من در سالهای دور کودکی، گوش سپردن به قصه زندگی حضرت یوسف(ع) بسیار جالب و دلنشین بود.
وقتی که پدرم این قصه را برای جمع تعریف میکرد، همه سر ذوق میآمدند: قصهای پر از درسهای زیاد. من چون چند برادر داشتم، قسمت برادران یوسف برایم جالب بود؛ همچنین زیبایی حضرت یوسف و ماجرای ماه و ستاره.
اما درباره اینکه قصه سرنوشت پیامبران و مردمی را که در قرآن روایت شده است، چطور باید به کودکان و نوجوانان امروز انتقال دهیم معتقدم، قصههای قرآنی جذابیتهای خود را دارند؛ مهم نحوه انتقال این قصهها به مخاطب است.
با توجه به تغییر ذائقه مخاطب، باید کودک و نوجوان امروز را شناخت و از طریق آشنا شدن با زبان این نسل با آنان صحبت کرد. البته تلاشهای زیادی شده است که به روشهای مختلف و ابزارهای مختلف، قصههای قرآنی را به چشم و گوش و ذهن کودکان و نوجوانان منتقل کرد؛ ولی باز هم نیاز است که از روشهای نوین بهره برد.
از نظر زبان باید متناسب هر سنی قصهها را انتخاب و روایت کرد چراکه برخی از داستانها برای گروه سنی مثلاً کودک مناسب نیست.
هر چند نویسندگان کودک و نوجوان زیادی در این مسیر گام برداشتهاند؛ ولی باز هم باید این قصهها بازنویسی شوند چراکه ممکن است مخاطب امروز با کتابهای چند سال پیش ارتباط برقرار نکند. از نظر فرم و شکل هم همینطور.
باید با نگاهی نو و روایتگری جذاب و خلاقانهای، قصهها را به دست مخاطب رساند. کتابهای کمیک، استفاده از واقعیت افزوده، ساخت بازی با قصههای قرآنی، انیمیشن، کلیپهای کوتاه و حتی شعرهای کودکانه میتواند در جذب مخاطب مؤثر باشد.