نگاهی به فیلم «پرویز خان»
تصمیمهای دشوار پرویز و نلسون
محمدصادق فرامرزی
روزنامهنگار
به کمتر فیلمی اندازه فیلم ظاهراً معمولی شکستناپذیر(Invictus) فکر کردهام. داستان فیلم در سالهای اول ریاست جمهوری نلسون ماندلا میگذرد. آپارتاید، شکست خورده و سیاهپوستها حقوق یک انسان را پیدا کردهاند. سفیدها اما کمابیش شاکیاند و هرکدام به طریقی دنبال تعریف جدیدی از دوگانه سیاهپوست/سفیدپوست میگردند؛ نمادینترین جلوه آپارتاید در ورزش آفریقای جنوبی راگبی است، ورزش سفیدپوستها که سیاهپوستها از آن و تیمش انزجار دارند... ماندلای سیاهپوستی که میخواهد «ببخشد و فراموش نکند» برخلاف تصور سفیدپوستها و سیاهپوستها به سراغ کاپیتان تیم راگبی کشورش میرود تا او را برای زنده کردن این تیم راضی کند. او به هر طریقی رضایت کاپیتانی را که خود و تبارش به سیاهان ستم کردهاند کسب میکند! چرا؟ چون میخواهد با گذشت، از شخصیت متحد کشورش دفاع کند، او تیم راگبی کشورش را سمبل این شخصیت متحد میداند که نباید دوتکه بماند... تصمیم نلسون ماندلا انقلابی بود یا محافظهکارانه؟ او به همنوعان سیاهپوستش لطف کرد یا به یک سفیدپوست قدرتمند باجی حیثیتی داد؟ آیا نمایندگی یک ملت(مثل تیم راگبی آفریقای جنوبی) مهمتر است یا شخص نماینده؟ ماندلا به عدالت(که خواهناخواه منتقم است) وفادار ماند یا مصلحت سیاسی(که ظاهراً قاتل بیرحم عدالت است؟... ما به سختی به جوابی مشترک درباره این سؤالها خواهیم رسید اما ماندلا آینده کشورش را بر مبنای این تصمیم ساخت.
فیلم «پرویز خان» که این روزها در جشنواره فجر روی پرده رفته است ۱۵سال پس از «شکستناپذیر» تولید شده اما به تصمیم پرویز دهداری مربی فقید تیم ملی فوتبال ایران، به چندسال قبلتر از تصمیم نلسون ماندلا میپردازد... کودتای بازیکنان علیه مربی، آن هم به فاصله چندماه مانده تا بازی حیثیتی ایران و کویت در سال۶۵ عملاً تیمی بدون بازیکن را روی دست یک مربی کلاسیک میگذارد. پرویز دهداری کوتاه آمدن مقابل این خیانت دستهجمعی را به معنای نابودی شخصیت تیم ملی ایران میبیند؛ پس دشوارترین تصمیم ممکن را میگیرد؛ تصمیم به ساختن تیمی جدید!... با همین چند خط احتمالاً بتوان فراتر از رسالت «پرویز خان» در بازخوانی یک برگ از تاریخ فوتبال ایران، این فیلم را حامل پرسشی مهم در زمانه ما دانست. آیا شخصیت ملی مهمتر است یا اشخاصی که نمایندگی آن ملت را به عهده دارند؟ آیا صیانت از شخصیت و اصول ملی یک کشور آنقدر ضرورت دارد که برایش ریسک باخت را به جان بخریم؟ و آیا رسالت ملی امری است که امکان استعفا از آن را داشته باشیم؟ پاسخ هرچه باشد تصمیم پرویز هم در کنار تصمیم نلسون، یک تصمیم تاریخی بود که امروز از آن به نیکی یاد میشود. اگر اولی تصمیمی درست در انعطافپذیری یک رئیسجمهور برای آغاز وحدت ملتی دوپاره بود دومی تصمیمی مصلحانه برای کوتاه نیامدن مقابل تعدی به شخصیت ملی کشورش بود.
«پرویز خان» فراتر از پرسشی که از گذشته برای امروز ما طرح میکند اثری جدید است که میتوان آن را نخستین پاسداشت سینمای ایران از فوتبال ملی کشورمان دانست. با هر میزان علاقه یا بیتفاوتی به فوتبال، نمیتوان چشم بر این واقعیت بست که این ورزش خالق بزرگترین خاطرات جمعی در ذهن ایرانیان بوده است و حالا با روایت تیم خاطرهساز دهداری، سهم فوتبال ملی در سینمای ایران را از «هیچِ هیچِ هیچ» به «تقریباً هیچ» رسیده است... سالهاست که سینماگران از ورود به میدانهای تجربه نشده هراس دارند و میدانهای امتحان پس داده را برای آزمون سینمایی خود انتخاب میکنند؛ بههمین خاطر «امرِ ملی» به ندرت در میدانی جز جنگ روایت شده است. «پرویز خان» چراغی را روشن میکند که نویدبخش تاباندن نور بر صفحات تاریک و فراموششده کتاب «ایران ماندنِ ایران» است.