صفحات
شماره هشت هزار و سیصد و نود و نه - ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و سیصد و نود و نه - ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ - صفحه ۲۰

درباره شعر اخوان ثالث در آستانه تولد او

پرورش مفهوم عدالت در مثلت نوستالژی، حسرت و خشم

احمد بیرانوند
شاعر، نویسنده و منتقد ادبی

شاعری اگر در تعریفی، سلطنت شاعر بر کلمات باشد یا تفرج سلطان در ساحت‌های کلمه به حساب بیاید، حوزه سلطنتش در رفت‌وآمد بین گذشته و آینده معنا پیدا می‌کند. یعنی ما سلطانی داریم که برای حکمرانی بر کلمات، میان گذشته و آینده در رفت‌وآمد است. او حکم می‌کند که بر تن هر رعیتی یا هر خادمی یا هر دوستی یا هر همتایی چه بپوشاند و چه جایگاهی در نظر بگیرد. اخوان در گذشته و نگاهش به گذشته و در رفت‌وآمدش به گذشته سلطان بی‌نظیری است؛ نیما هم، گذشته شعر را به‌خوبی می‌شناسد اما سلطانی است که در رفت‌وآمد میان گذشته و آینده، میلش به آینده بیشتر است. اخوان در رفت‌وآمد به‌عنوان یکی از خلف‌ترین شاگردان نیما، میلش به گذشته بیشتر است؛ گرچه درنهایت او هم از گذشته دل می‌کند و رو به آینده می‌کند اما گویی او در بازگشتش به گذشته حسرتی عمیق را پی می‌گیرد. از این روست که همچنان دوست دارد در شعر استادش (نیما) بیشتر ردپای گات‌های زرتشت را ببیند تا تأثیر شعر فرانسه. او در بدعت‌ها و بدایع اشاره می‌کند که نیما را باید بیشتر متأثر از اوستا و سروده‌های گات‌ها تا از شعر فرانسه دانست. از این رو من اخوان را سلطان بزرگی می‌دانم که در حوزه کلمات سلطنتی آرام دارد که در آن هیچ رعیتی آشفته نمی‌گردد اما صله و شادباش هم به قاصدی داده می‌شود که خبر از گذشته بیاورد نه از آینده.
شعر اخوان ثالث هم حسرت دارد و هم خشمی فروخورده. می‌توان در برهه‌های مختلف این دو سوی سکه شعر او را که در لایه‌های اجتماعی پیچیده است، تماشا کرد. ناگفته پیداست در زندگی‌اش شاهد اتفاقات بزرگ اجتماعی معاصر بوده است؛ از بدو کودکی فضایی را تجربه می‌کند که هم شاهد کودتا است و هم شاهد انقلاب! هم شاهد سرکوب است و هم شاهد زمزمه‌های استقلال! در این بین او خودش به‌دنبال عدالت است. این عدالت در او گمشده‌ای است که به انحای مختلف به مخاطب یادآور می‌شود. اضافه کنید ارادت مریدگونه شاعر به فرهنگ باستان و ایران قدیم؛ با این حساب عدالت‌خواهی او شکلی نوستالژیک هم می‌یابد تا شعر در سه ضلع مثلث نوستالژی، حسرت و خشم، مفهوم عدالت را پرورش دهد و انصافاً شکل‌های بی‌نظیری از ساختار و روایت را ارائه می‌دهد که نمونه اعلای آن را در شعر زمستان یا آخر شاهنامه می‌بینیم.
درست است که بسیاری اخوان را ادامه نیما می‌دانند و او را یکی از وفادارترین یاران حلقه او می‌پندارند اما واقعیت این است که اخوان به تأثیر از شعر خراسان و صبغه آن و همین‌طور ادبیات تنها یک یا دو ساحت از شعر نیمایی را مورد توجه قرار داد و مابقی شاخصه‌هایی بود که نه ادامه نیماست و نه پایان نیما؛ اخوان در واقع می‌تواند پاره خطی در شعر معاصر ما محسوب شود که گرچه از نیما تأثیر پذیرفت اما نه ادامه بی‌قیدوشرط کسی بود و نه بعد از او کسی راهش را ادامه داد. او تورق و تفرجی بود میان ادبیات گذشته که به‌وسیله شعر نیمایی آثار زیبا و متفاوتی را خلق کرد. او توانست روایت را در شعر نیمایی که توسط نیما تا حدودی خوب مطرح‌شده بود، با زبانی فاخر بازتولید کند؛ البته کسانی شیفته شیوه سرایش او بودند؛ شیوه‌ای که از موسیقی بیرونی و طنین کلمات به شکل حماسی وام می‌گرفت و کسی چون اسماعیل خویی در کنار او این شیوه را می‌پسندید و از آن بهره می‌جست. در نهایت این شاخصه‌ها، منحصر به خود اخوان ماندند. چون بیشتر از اینکه در جریان شعر معاصر باشد در جریان شخصی خودش حضور داشت. گاهی معاصرت در یک شخص به یک شیوه دیگری نمود پیدا می‌کند که الزاماً قرار نیست در روند تکامل یا پیشروی شعر معاصر فارسی باشد بلکه در تکامل شخصی او نمود می‌یابد. شاخصه‌هایی که برای خود او ایجاد سبک کردند و ماحصل تجربه و شیفتگی او نسبت به همان فرهنگ باستانی بود. از این رو تا جای ممکن اخوان در این باب منحصربه‌فرد ماند.
راستش را بخواهید من اخوان را ترمیم کننده شعر معاصر می‌دانم. او پیشرو یا متفاوت نیست اما اشراف و سلامت زبانش تحسین‌برانگیز است. شعر اخوان در فضاسازی، ترکیب‌سازی، در موسیقی و در روایت، سرشار از اتفاقات خوب و یگانه است، به طوری که در بسیاری از هم‌نسلانش این اتفاقات دیده نمی‌شود. برای همین او از نظر من ترمیم‌کننده است. او در سوژه‌پردازی‌ها می‌توانست پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های یک مضمون را به‌خوبی بیرون بکشد و در ارائه نهایی آن به مخاطب سعی کند از همه جنبه‌های یک سوژه کار بکشد. او شاعری با نبوغ شخصی است که همان‌طورکه پیش‌از این عرض کردم خودش در فضای خودش یکه‌تاز است از این‌رو نمی‌توان او را آغازکننده چیزی دانست. چراکه همین تصویرسازی و فضاسازی در شعر کلاسیک ما وجود داشته و در بعضی شاعران چون فردوسی تجربه شده ‌است اما اخوان آن را معاصر کرده‌ است و به آن رنگ‌وبوی نو بخشیده است. او هم مثل نیما شیوه‌های قصه‌پردازی پیش از خود را به‌خوبی لمس کرده است و توانسته است در بستر نمادها به اتفاقات رنگ‌وبوی معاصر بدهد. با وجود این ما باید او را شاعری موفق در حوزه سلطنتی خودش بدانیم. سلطنتی که سکه‌اش، عیار از گذشته می‌گیرد و رواج آینده نخواهد داشت./ایبنا
 

 

جستجو
آرشیو تاریخی